تفسیر بخش اوّل
بَعَثَهُ حِينَ لا عَلَمٌ قَائِمٌ، وَلا مَنَارٌ سَاطِعٌ، وَلا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ.
أُوصِيکُمْ، عِبَادَآللهِ، بِتَقْوَى آللهِ، وَأُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ، وَمَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ، سَاکِنُهَا ظَاعِنٌ، وَقَاطِنُهَا بَائِنٌ، تَمِيدُ بِأَهْلِهَا مَيَدَانَ السَّفِينَةِ تَقْصِفُهَا آلْعَوَاصِفُ فِي لُجَجِ آلْبِحَارِ، فَمِنْهُمُ آلْغَرِقُ آلْوَبِقُ، وَمِنْهُمُ آلنَّاجِي عَلَى بُطُونِ آلْأَمْوَاجِ، تَحْفِزُهُ الرِّيَاحُ بِأَذْيَالِهَا، وَتَحْمِلُهُ عَلَى أَهْوَالِهَا، فَمَا غَرِقَ مِنْهَا فَلَيْسَ بِمُسْتَدْرَکٍ، وَمَا نَجَا مِنْهَا فَإِلَى مَهْلَکٍ!
ترجمه
خداوند پيامبرش را زمانى مبعوث کرد که نه نشانه اى (از دين و ايمان) برپا بود، نه چراغ هدايتى روشن، و نه طريق حقى آشکار.
اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و از دنياى فريبنده برحذر مى دارم، زيرا سرايى است ناپايدار، و جايگاه سختى و مشقت است، ساکنانش آماده سفر و مقيمانش ناگزير از جدايى از آن هستند. ساکنان دنيا همچون سرنشينان يک کشتى اند که در دل اقيانوس عميقى گرفتار امواج کوبنده و سنگينى شده و پيوسته طوفان ها و امواج، آن ها را مضطرب مى سازد. (وسرانجام آن کشتى در هم مى شکند) گروهى از سرنشينانش غرق و هلاک مى گردند و بعضى که نجات مى يابند (و به قطعاتى از چوب هاى کشتى مى چسبند) بادها آن ها را به اين سو و آن سو مى برند و بر فراز امواج هولناک مى کشند (و چندين بار مى ميرند و زنده مى شوند تا به ساحل برسند) آن ها که غرق شده اند بازيافتنشان ممکن نيست و آن ها که نجات يافته اند نيز در شرف هلاکت اند.
اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و از دنياى فريبنده برحذر مى دارم، زيرا سرايى است ناپايدار، و جايگاه سختى و مشقت است، ساکنانش آماده سفر و مقيمانش ناگزير از جدايى از آن هستند. ساکنان دنيا همچون سرنشينان يک کشتى اند که در دل اقيانوس عميقى گرفتار امواج کوبنده و سنگينى شده و پيوسته طوفان ها و امواج، آن ها را مضطرب مى سازد. (وسرانجام آن کشتى در هم مى شکند) گروهى از سرنشينانش غرق و هلاک مى گردند و بعضى که نجات مى يابند (و به قطعاتى از چوب هاى کشتى مى چسبند) بادها آن ها را به اين سو و آن سو مى برند و بر فراز امواج هولناک مى کشند (و چندين بار مى ميرند و زنده مى شوند تا به ساحل برسند) آن ها که غرق شده اند بازيافتنشان ممکن نيست و آن ها که نجات يافته اند نيز در شرف هلاکت اند.
شرح و تفسیر
درياى هولناک دنيا
امام (عليه السلام) در قسمت اوّل اين خطبه هنگامى که مى خواهد دورانى را که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آن مبعوث شد، يعنى عصر جاهليّت را، توضيح دهد، در سه جمله کوتاه چنين مى فرمايد: «خداوند پيامبرش را زمانى مبعوث کرد که نه نشانه اى (از دين و ايمان) برپا بود، نه چراغ هدايتى روشن، و نه طريق حقى آشکار»؛ (بَعَثَهُ حِينَ لا عَلَمٌ قَائِمٌ، وَلا مَنَارٌ سَاطِعٌ، وَلا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ).
در زمان هاى گذشته جادّه هاى بيابانى و کوهستانى، مانند امروز روشن نبود. البتّه شاهراه ها به علّت عبور و مرور زياد مشخص بود؛ ولى راه هاى فرعى نامشخص بود و براى اين که مسافران راه ها را گم نکنند روزها نشانه هايى به صورت ستون و مانند آن در جاى جاى جاده از ابتدا تا مقصد قرار مى دادند که آن را «علم» مى ناميدند و شب ها چراغى بالاى آن روشن مى کردند و به اين دليل نام «منار» به خود گرفت، بنابراين اگر نشانه روزانه و چراغ شبانه و شاهراه واضح نبود، احتمال گمراهى رهروان راه بسيار زياد بود.
امام (عليه السلام) مسير زندگى مردم را در عصر جاهليّت، به کوره راهى تشبيه مى کند که نه نشانه اى در آن برپاست و نه چراغ روشنى بخشى، و نتيجه آن همان ضلال مبين است که قرآن درباره آن ها فرموده است: (وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ)؛ «و به يقين (مردم عصر جاهليّت قبل از قيام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)) در گمراهى آشکار بودند». سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، همه انسان ها را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم، و از دنياى فريبنده بر حذر مى دارم، زيرا سرايى است ناپايدار، و جايگاه سختى و مشقت است. ساکنانش آماده سفر و مقيمانش ناگزير از جدايى از آن هستند»؛ (أُوصِيکُمْ، عِبَادَآللهِ، بِتَقْوَى آللهِ، وَأُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ، وَمَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ، سَاکِنُهَا ظَاعِنٌ، وَقَاطِنُهَا بَائِنٌ). اين تعبيرات چهارگانه همگى اشاره به ناپايدارى دنيا وبى قرار بودن آن است، آن هم آميخته با رنج و درد، و شگفت آن که با آشکار بودن نشانه هاى ناپايدارى و درد و رنج ها از همه جاى آن، باز هم گروهى عملا جاويدانش مى دانند و براى آن سر و دست مى شکنند.
آنگاه امام (عليه السلام) مثال بسيار گويا و تکان دهنده اى براى اين دنياى فريبنده بيان مى کند که از آن بهتر تصوّر نمى شود، مى فرمايد: «ساکنان دنيا همچون سرنشينان يک کشتى هستند که در دل اقيانوسى عميق گرفتار امواج کوبنده و سنگينى شده که پيوسته طوفان ها و امواج، آن ها را مضطرب مى سازد. (و سرانجام آن کشتى در هم مى شکند،) گروهى از سرنشينانش غرق شده و هلاک مى گردند و بعضى که نجات مى يابند (و به قطعاتى از چوب هاى درهم شکسته کشتى مى چسبند) بادها آن ها را به اين سو و آن سو مى برند و بر فراز امواج هولناک به هر طرف مى کشانند (و چندين بار مى ميرند و زنده مى شوند تا به ساحل برسند) آن ها که غرق شده اند بازيافتنشان ممکن نيست و آن ها که نجات يافته اند نيز در شرف هلاکت اند»؛ (تَمِيدُ بِأَهْلِهَا مَيَدَانَ السَّفِينَةِ تَقْصِفُهَا آلْعَوَاصِفُ فِي لُجَجِ آلْبِحَارِ، فَمِنْهُمُ آلْغَرِقُ آلْوَبِقُ، وَمِنْهُمُ آلنَّاجِي عَلَى بُطُونِ آلْأَمْوَاجِ، تَحْفِزُهُ الرِّيَاحُ بِأَذْيَالِها، وَتَحْمِلُهُ عَلَى أَهْوَالِها، فَما غَرِقَ مِنْهَا فَلَيْسَ بِمُسْتَدْرَکٍ، وَمَا نَجَا مِنْهَا فَإِلَى مَهْلَکٍ!). تشبيه دنيا به دريا و تشبيه ساکنانش به سرنشينان کشتى، آن هم به هنگام طوفان سخت که نتيجه آن غرق شدن گروهى است پيش از اين خطبه مولا اميرمؤمنان (عليه السلام)، در کلمات لقمان حکيم آمده است، هر چند تعبيرات وى هرگز به اين زيبايى نيست. لقمان مطابق آنچه امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در حديث پرمحتواى خود از او نقل مى فرمايد، مى گويد: «يَا بُنَيَّ إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَميقٌ قَدْ غَرِقَ فيها عَالَمٌ کَثِيرٌ فَلْتَکُنْ سَفِينَتُکَ فيها تَقْوَى اللهِ وَحَشْوُهَا الاْيمَانَ وَشِراعُهَا التَّوَکَّلَ وَقَيِّمُهَا الْعَقْلَ وَدَلِيلُهَا الْعِلْمَ وَسُکّانُهَا الصَّبْرَ؛ فرزندم! دنيا درياى عميقى است که انسان هاى بسيارى در آن غرق شده اند. کشتى خود را در اين دنيا تقوا و ذخاير آن را ايمان و بادبان آن را توکل و ناخداى آن را عقل و راهنماى آن را علم و سکّان آن را صبر قرار ده».
امام (عليه السلام) در ادامه همين خطبه، راه نجات از اين درياى مخوف را نشان داده است.
به هرحال، آنچه امام (عليه السلام) در اين تشبيه گويا و زيبا بيان فرموده حال مردم دنيا را ترسيم مى کند که چگونه در لابه لاى انواع مصايب و ناراحتى ها و بلاها قرار دارند، پيوسته امنيّت به ناامنى، سلامت به بيمارى، غنى به فقر، و جمعيّت به پراکندگى تبديل مى شود و هر زمان در حوادث گوناگون گروهى را در کام امواج خود مى بلعد. با اين حال عجيب است که کسانى به آن دل مى بندند و به وفادارى آن اميدوارند.
* * *
امام (عليه السلام) در قسمت اوّل اين خطبه هنگامى که مى خواهد دورانى را که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آن مبعوث شد، يعنى عصر جاهليّت را، توضيح دهد، در سه جمله کوتاه چنين مى فرمايد: «خداوند پيامبرش را زمانى مبعوث کرد که نه نشانه اى (از دين و ايمان) برپا بود، نه چراغ هدايتى روشن، و نه طريق حقى آشکار»؛ (بَعَثَهُ حِينَ لا عَلَمٌ قَائِمٌ، وَلا مَنَارٌ سَاطِعٌ، وَلا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ).
در زمان هاى گذشته جادّه هاى بيابانى و کوهستانى، مانند امروز روشن نبود. البتّه شاهراه ها به علّت عبور و مرور زياد مشخص بود؛ ولى راه هاى فرعى نامشخص بود و براى اين که مسافران راه ها را گم نکنند روزها نشانه هايى به صورت ستون و مانند آن در جاى جاى جاده از ابتدا تا مقصد قرار مى دادند که آن را «علم» مى ناميدند و شب ها چراغى بالاى آن روشن مى کردند و به اين دليل نام «منار» به خود گرفت، بنابراين اگر نشانه روزانه و چراغ شبانه و شاهراه واضح نبود، احتمال گمراهى رهروان راه بسيار زياد بود.
امام (عليه السلام) مسير زندگى مردم را در عصر جاهليّت، به کوره راهى تشبيه مى کند که نه نشانه اى در آن برپاست و نه چراغ روشنى بخشى، و نتيجه آن همان ضلال مبين است که قرآن درباره آن ها فرموده است: (وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِينٍ)؛ «و به يقين (مردم عصر جاهليّت قبل از قيام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)) در گمراهى آشکار بودند». سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، همه انسان ها را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم، و از دنياى فريبنده بر حذر مى دارم، زيرا سرايى است ناپايدار، و جايگاه سختى و مشقت است. ساکنانش آماده سفر و مقيمانش ناگزير از جدايى از آن هستند»؛ (أُوصِيکُمْ، عِبَادَآللهِ، بِتَقْوَى آللهِ، وَأُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ، وَمَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ، سَاکِنُهَا ظَاعِنٌ، وَقَاطِنُهَا بَائِنٌ). اين تعبيرات چهارگانه همگى اشاره به ناپايدارى دنيا وبى قرار بودن آن است، آن هم آميخته با رنج و درد، و شگفت آن که با آشکار بودن نشانه هاى ناپايدارى و درد و رنج ها از همه جاى آن، باز هم گروهى عملا جاويدانش مى دانند و براى آن سر و دست مى شکنند.
آنگاه امام (عليه السلام) مثال بسيار گويا و تکان دهنده اى براى اين دنياى فريبنده بيان مى کند که از آن بهتر تصوّر نمى شود، مى فرمايد: «ساکنان دنيا همچون سرنشينان يک کشتى هستند که در دل اقيانوسى عميق گرفتار امواج کوبنده و سنگينى شده که پيوسته طوفان ها و امواج، آن ها را مضطرب مى سازد. (و سرانجام آن کشتى در هم مى شکند،) گروهى از سرنشينانش غرق شده و هلاک مى گردند و بعضى که نجات مى يابند (و به قطعاتى از چوب هاى درهم شکسته کشتى مى چسبند) بادها آن ها را به اين سو و آن سو مى برند و بر فراز امواج هولناک به هر طرف مى کشانند (و چندين بار مى ميرند و زنده مى شوند تا به ساحل برسند) آن ها که غرق شده اند بازيافتنشان ممکن نيست و آن ها که نجات يافته اند نيز در شرف هلاکت اند»؛ (تَمِيدُ بِأَهْلِهَا مَيَدَانَ السَّفِينَةِ تَقْصِفُهَا آلْعَوَاصِفُ فِي لُجَجِ آلْبِحَارِ، فَمِنْهُمُ آلْغَرِقُ آلْوَبِقُ، وَمِنْهُمُ آلنَّاجِي عَلَى بُطُونِ آلْأَمْوَاجِ، تَحْفِزُهُ الرِّيَاحُ بِأَذْيَالِها، وَتَحْمِلُهُ عَلَى أَهْوَالِها، فَما غَرِقَ مِنْهَا فَلَيْسَ بِمُسْتَدْرَکٍ، وَمَا نَجَا مِنْهَا فَإِلَى مَهْلَکٍ!). تشبيه دنيا به دريا و تشبيه ساکنانش به سرنشينان کشتى، آن هم به هنگام طوفان سخت که نتيجه آن غرق شدن گروهى است پيش از اين خطبه مولا اميرمؤمنان (عليه السلام)، در کلمات لقمان حکيم آمده است، هر چند تعبيرات وى هرگز به اين زيبايى نيست. لقمان مطابق آنچه امام موسى بن جعفر (عليه السلام) در حديث پرمحتواى خود از او نقل مى فرمايد، مى گويد: «يَا بُنَيَّ إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَميقٌ قَدْ غَرِقَ فيها عَالَمٌ کَثِيرٌ فَلْتَکُنْ سَفِينَتُکَ فيها تَقْوَى اللهِ وَحَشْوُهَا الاْيمَانَ وَشِراعُهَا التَّوَکَّلَ وَقَيِّمُهَا الْعَقْلَ وَدَلِيلُهَا الْعِلْمَ وَسُکّانُهَا الصَّبْرَ؛ فرزندم! دنيا درياى عميقى است که انسان هاى بسيارى در آن غرق شده اند. کشتى خود را در اين دنيا تقوا و ذخاير آن را ايمان و بادبان آن را توکل و ناخداى آن را عقل و راهنماى آن را علم و سکّان آن را صبر قرار ده».
امام (عليه السلام) در ادامه همين خطبه، راه نجات از اين درياى مخوف را نشان داده است.
به هرحال، آنچه امام (عليه السلام) در اين تشبيه گويا و زيبا بيان فرموده حال مردم دنيا را ترسيم مى کند که چگونه در لابه لاى انواع مصايب و ناراحتى ها و بلاها قرار دارند، پيوسته امنيّت به ناامنى، سلامت به بيمارى، غنى به فقر، و جمعيّت به پراکندگى تبديل مى شود و هر زمان در حوادث گوناگون گروهى را در کام امواج خود مى بلعد. با اين حال عجيب است که کسانى به آن دل مى بندند و به وفادارى آن اميدوارند.
* * *
پاورقی ها
«ساطع» از ريشه «سطوع» به معناى بالا آمدن و گسترده شدن است و نور ساطع آن است که اطراف خود را روشن مى سازد.
جمعه، آيه 2. «شخوص» به معناى برآمدن وطلوع کردن و يا از محلى به محل ديگر رفتن است و در اين جا همين معناى اخير، مراد است. «تقصفها» از ريشه «قصف» بر وزن «حذف» به معناى شکستن آمده است. «لجج» جمع «لجّه» درياى عميق و پهناور را گويند. «وبق» از ريشه «وبق» بر وزن «فقر» به معناى هلاکت گرفته شده و صيغه «وبق» بر وزن «خشن» معناى وصفى دارد و به معناى هلاک شده است. «تحفزه» از ريشه «حفز» بر وزن «لفظ» به معناى حرکت دادن و به پيش راندن گرفته شده است. «سکّان» چيزى شبيه فرمان اتومبيل است که کشتى را به واسطه آن به چپ و راست هدايت مى کنند. کافى، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 16، ضمن حديث 12.
جمعه، آيه 2. «شخوص» به معناى برآمدن وطلوع کردن و يا از محلى به محل ديگر رفتن است و در اين جا همين معناى اخير، مراد است. «تقصفها» از ريشه «قصف» بر وزن «حذف» به معناى شکستن آمده است. «لجج» جمع «لجّه» درياى عميق و پهناور را گويند. «وبق» از ريشه «وبق» بر وزن «فقر» به معناى هلاکت گرفته شده و صيغه «وبق» بر وزن «خشن» معناى وصفى دارد و به معناى هلاک شده است. «تحفزه» از ريشه «حفز» بر وزن «لفظ» به معناى حرکت دادن و به پيش راندن گرفته شده است. «سکّان» چيزى شبيه فرمان اتومبيل است که کشتى را به واسطه آن به چپ و راست هدايت مى کنند. کافى، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 16، ضمن حديث 12.