تفسیر بخش سوم

ثُمَّ أَدَاءَ آلاَْمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا. إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى آلسَّماوَاتِ آلْمَبْنِيَّةِ، وَآلاَْرَضِينَ آلمَدْحُوَّةِ، وَآلْجِبَالِ ذَاتِ آلطُّوْلِ آلْمَنْصُوبَةِ فَلا أَطْوَلَ وَلا أَعْرَضَ، وَلا أَعْلَى وَلا أَعْظَمَ مِنْهَا. وَلَوِ آمْتَنَعَ شَيْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لامْتَنَعْنَ؛ وَلکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ آلْعُقُوبَةِ، وَعَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ، وَهُوَ آلاِْنْسَانُ، (إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً).

ترجمه
سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده همگان گذاشته است)، آن کس که اهل آن نيست نااميد و ناکام خواهد شد. اين امانت بر آسمان هاى برافراشته وزمين هاى گسترده و کوه هاى مرتفع که از آن ها طولانى تر و عريض تر و برتر وبزرگ تر پيدا نمى شود، عرضه شد (ولى آن ها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذيرفتند) واگر بنا بود چيزى به سبب (غرور قدرت به دليل) طول و عرض وقوتى که دارد از پذيرش امانت امتناع ورزد به يقين آسمان و زمين و کوه ها امتناع مى کردند؛ ولى آن ها (نه به دليل غرور، بلکه) از عقوبت الهى (به سبب عدم اداى حق آن) وحشت داشتند و آنچه را که موجودى ناتوان تر از آن ها ـ يعنى انسان ـ از آن بى خبر بود، درک کردند (آرى) انسان، ستمگر و نادان بود.
شرح و تفسیر
اهمّيّت اداى امانت
امام (عليه السلام) در بخش سوم خطبه ـ بعد از بيان اهمّيّت نماز و زکات ـ مسئله بسيار مهم ديگرى را طرح مى کند و آن «اداى امانت» است. همان موضوعى که اگر انجام نشود همه برنامه ها ابتر و بى نتيجه خواهد بود، مى فرمايد: «سپس (خداوند) اداى امانت (را بر عهده انسان ها گذاشت). به راستى آن کس که از اهل آن نيست، نااميد و ناکام خواهد شد»؛ (ثُمَّ أَدَاءَ آلْأَمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا).
در اين که منظور از اداى امانت در اين جا چيست؟ بعضى از شارحان براى آن محدوديت قائل شده و آن را به معناى ولايت و امامت، يا مانند آن دانسته اند، در حالى که قرار گرفتن اداى امانت بعد از نماز و روزه، نشان مى دهد که مفهوم عامّى از آن اراده شده است، زيرا اداى امانت پايه همه فعاليت هاى مثبت اجتماعى است که اگر خيانت در امانت ها راه يابد، اعتماد همگان متزلزل مى شود، همکارى اجتماعى از ميان مى رود و محيطى مملوّ از سوءظن و فساد ونابسامانى به وجود مى آيد، لذا در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إنّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّآ إلاَّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَأداءِ الْأَمانَةِ إِلَى الْبِرِّ وَالْفاجِرِ؛ خداوند متعال هيچ پيامبرى را مبعوث نکرد مگر اين که راستگويى و اداى امانت به خوبان وبدان، جزء برنامه هاى او بود».
در حديث ديگرى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «الأَمَانَةُ تَجْلِبُ الْغِنى وَالْخِيَانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ؛ امانت دارى، بى نيازى و ثروتمندى مى آورد و خيانت، فقر و نادارى».
شايسته است توجّه شود که امانت دو معنا دارد: معنايى خاص که شامل امانت هاى مالى مردم مى شود که نزد يکديگر مى سپارند و حفظ آن از اوجب واجبات است و ديگر، معناى عام که شامل هر گونه موهبت و مسئوليت الهى مى شود. به اين ترتيب عمر ما، فرزندان ما، کشور ما، مقامات اجتماعى وحکومت هاى الهى، همه اماناتى است که به ما سپرده شده و نبايد در آن خيانت شود.
اين مفهوم عام، هم شامل امانت هاى مادى مردمى و هم امانت هاى الهى ومعنوى مى شود و حفظ همه آن ها از ارکان دين است که امام (عليه السلام) بعد از بيان نماز وزکات به آن پرداخته است.
جمله هاى بعد از آن به خوبى نشان مى دهد که هدف از ذکر امانت در اين جا، همان مفهوم عام است، چون در تعقيب اين جمله، امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اين امانت بر آسمان هاى برافراشته و زمين هاى گسترده و کوه هاى مرتفع که از آن ها طولانى تر و عريض تر و برتر و بزرگ تر پيدا نمى شود، عرضه شد (ولى آن ها قدرت تحمّل آن را نداشتند و آن را نپذيرفتند)»؛ (إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى آلسَّماوَاتِ آلْمَبْنِيَّةِ، وَآلْأَرَضِينَ آلمَدْحُوَّةِ، وَآلْجِبَالِ ذَاتِ آلطُّوْلِ آلْمَنْصُوبَةِ، فَلا أَطْوَلَ وَلا أَعْرَضَ، وَلا أَعْلَى وَلا أَعْظَمَ مِنْهَا).
سپس مى افزايد: «و اگر بنا بود چيزى به سبب طول و عرض و قوّت وقدرتى که دارد از پذيرش امانت امتناع ورزد، به يقين آسمان و زمين و کوه ها امتناع مى کردند؛ ولى آن ها (نه به دليل غرور و قدرت، بلکه) از عقوبت الهى (به سبب عدم اداى حق آن) وحشت داشتند و آنچه را که موجودى ناتوان تر از آن ها ـ يعنى انسان ـ از آن بى خبر بود درک کردند (آرى) انسان، ستمگر و نادان بود»؛ (وَلَوِ آمْتَنَعَ شَيْءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لامْتَنَعْنَ؛ وَلکِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ آلْعُقُوبَةِ، وَعَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أَضْعَفُ مِنْهُنَّ، وَهُوَ آلْإِنْسَانُ، (إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً)).
اين کلام امام (عليه السلام) اشاره به همان چيزى است که در آيه 72 سوره احزاب آمده است که مى فرمايد: (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومآ جَهُولا)؛ «ما امانت (تعهّد، تکليف و ولايت الهى) را بر آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه داشتيم. آن ها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند (و اظهار ناتوانى کردند)؛ اما انسان آن را بر دوش کشيد؛ او بسيار ستمکار و نادان بود (چون بر خود ستم کرد و قدر اين مقام والا را ندانست)». نکته ها
1. مطلبى مهم و پيچيده
در اين آيه نکته مهم و پيچيده اى وجود دارد و آن اين که منظور از اين امانت الهى که آن قدر سنگين بود که آسمان و زمين و کوه ها از پذيرش آن سر باززدند، چيست؟
بسيارى از مفسّران آن را همان تکليف الهيّه و اوامر و نواهى و ايمان و ازجمله ولايت معصومين (عليهم السلام) مى دانند، و عدم پذيرش آن را از سوى آسمان و زمين، به دليل عدم استعداد آن ها براى پذيرش اين مسئوليت مى شمردند، بنابراين عرضه داشتن اين تکليف الهى بر آن ها به زبان حال بوده است، هر چند بعضى معتقدند که خداوند در آن زمان عقل و هوش کافى را براى مخاطب شدن جهت پذيرش دين به آن ها عطا فرمود؛ ولى به هرحال انسان با دارا بودن استعداد فوق العاده الهى آن را پذيرا شد. به يقين اين افتخار بزرگى براى انسان است که مخاطب اوامر و نواهى الهى است و لذا روز بلوغ خود را جشن مى گيرد.
از همين رو «ظلوم و جهول» را به پايان کار، تفسير کرده اند يعنى در پذيرش اين بار امانت ظلوم و جهول نبود، بلکه در اداى حقّ آن بر خويشتن ظلم کرد وقدر مقام خود را ندانست و به آن جاهل بود.
اين روشن ترين تفسيرى است که مى توان براى آيه فوق بيان کرد؛ ولى از دو جهت با آنچه در خطبه مورد بحث آمده سازگار نيست: نخست اين که مى گويد : اگر آسمان و زمين و کوه ها زير بار اين امانت نرفتند، به واسطه عقل وهوشيارى آن ها بود و ديگر اين که انسان که از آن ها ضعيف تر بود براثر جهل ونادانى به خويشتن ظلم کرد و زير بار اين امانت رفت؛ بنابراين، پذيرش اين امانت تکليف، نقطه ضعفى براى انسان ها و عدم پذيرش آن از سوى آسمان و زمين نقطه قوتى براى زمين و آسمان محسوب مى شود.
اين معنا علاوه بر اين که با آيه فوق نمى سازد با آيات ديگر قرآن نيز سازگار نيست، زيرا خداوند انسان را برترين موجود آفرينش معرفى کرده و درباره او (لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى ادَمَ... وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلا) فرموده و تمام فرشتگان را دستور داده است براى او سر فرود آورند و او را «خليفة الله» در زمين معرفى کرده و در حق او (إِنِّى جَاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَلِيفَةً) فرموده است. آيا ممکن است انسان با اين افتخارات، از جماداتى مانند زمين و آسمان و کوه ها ضعيف تر و پست تر باشد؟!
به راستى مسئله پيچيده اى است و جمع ميان محتواى اين خطبه با آيه شريفه کار آسانى نيست و شارحان نهج البلاغه نيز درپى حلّ اين مشکل نرفته اند. تنها راه حلى که به نظر مى رسد اين است که آيه را يک قضيّه کليّه بدانيم و کلام امام (عليه السلام) را بر قضيّه جزئيه حمل کنيم. به اين معنا که بگوييم: کلام امام (عليه السلام) ناظر به گروهى از انسان هاست، گروهى که به حکم آيه شريفه (أُوْلئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) عقل و دانشى ندارند و پرده هاى جهل و غرور و غفلت و هواپرستى بر فکر آن ها افتاده و پذيرش اين امانت الهى به جاى اين که مايه افتخارى براى آن ها شود سبب بدبختى آن ها شده است و نظير آن را در قرآن مجيد درباره بيماردلان ومنافقان مى خوانيم: (وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَّنْ يَقُولُ أَيُّکُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَانآ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانآ وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسآ إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ)؛ «و هنگامى که سوره اى نازل مى شود بعضى از آنان (به افراد ديگر) مى گويند: اين سوره، ايمان کدام يک از شما را افزون ساخت؟ (به آن ها بگو): اما کسانى که ايمان آورده اند بر ايمانشان افزوده است و آن ها (به فضل و رحمت الهى) خوشحال اند و اما کسانى که در دل هايشان بيمارى است پليدى بر پليدى شان افزوده، و از دنيا رفتند در حالى که کافر بودند».
شايسته است اين مسئله از سوى پژوهشگران، بيش از اين، مورد غور و بررسى قرار گيرد.

2. مهمترين نشانه ايمان
حفظ امانت، چه به معناى خاص آن، که همان حفظ سرمايه هاى مالى ديگران است و چه به معناى عام که پاسدارى و حفاظت از تمام سرمايه هاى الهى، معنوى و مادى، و فردى و اجتماعى است، از ارکان همه اديان الهى بوده و هست. حديث معروف: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّآ إلاَّ بِصِدْقِ الْحَديثِ وَأدَاءِ الْأَمَانَةِ إلَى الْبِرِّ وَالْفَاجِرِ» که قبلا به آن اشاره شد دليل روشنى بر اين مطلب است.
حفظ اين امانت به قدرى عظيم و سنگين و والاست که آسمان هاى برافراشته، و کوه هاى عظيم، استعداد تحمل آن را نداشتند و انسان که اشرف مخلوقات بود با استعداد خدادادى، اين بار را بر دوش کشيد، هر چند گروهى ناسپاس راه ظلومان و جهولان را در پيش گرفتند و حق آن را ادا نکردند؛ ولى انبيا و اوليا و پويندگان راه آن ها، اين افتخار بزرگ را حفظ نمودند.
نکته مهم اين است که در منابع اسلامى، حقوق زيادى براى مسلمين در برابر يکديگر ذکر شده است؛ ولى حفظ امانت فراتر از آن است و جزء حقوق بشر محسوب مى شود، لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که در يکى از وصايايش فرمود: «إعْلَمْ أنَّ ضارِبَ عَليٍّ بِالسَّيْفِ وَقَاتِلَهُ لَوِ إئْتَمَنَنَي وَاسْتَنْصَحَني وَاسْتَشَارَني ثُمَّ قَبِلْتُ ذلِکَ مِنْهُ لَأَدَّيْتُ إِلَيْهِ الْأَمَانَةَ؛ بدان اگر آن کس که على (عليه السلام) را با شمشير ضربه زد و به شهادت رساند اگر امانتى نزد من مى گذاشت يا نصيحتى مى خواست يا مشورتى مى طلبيد، من از او مى پذيرفتم و امانت را (در هر سه مورد) رعايت مى کردم».
اين مسئله تا آن حد اهمّيّت دارد که به عنوان بهترين نشانه شخصيت انسان وايمان او شمرده شده، حتى فراتر از نماز و روزه و حج است.
در حديث معروفى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «لا تَنْظُرُوا إلى کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَکَثْرَةِ الْحَجِّ وَالْمَعْرُوفِ وَطَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّيْلِ وَلکِنِ انْظُرُوا إِلى صِدْقِ الْحَديüثِ وَأدَاءِ الاَْمَانَةِ؛ تنها به فزونى نماز و روزه و کثرت حج و کارهاى نيک آن ها (مردم) و سر و صداى مناجاتشان در دل شب نگاه نکنيد، بلکه به راستگويى و اداى امانت آنان بنگريد».
گواه صدق اين حديث نورانى، مواردى است که در طول عمر خود ديده ايم. بسيارند کسانى که در مسائل عبادى، سخت کوش و کاملا مقيّدند ولى هنگامى که پاى مسائل مالى به خصوص اموال کلان به ميان مى آيد قدم هايشان مى لرزد و مى لغزند.

* * *