تفسیر بخش اوّل
لَقَدَ نَقَمْتُمَا يَسِيراً، وَ أَرْجَأْتُمَا کَثِيراً. أَلا تُخْبِرَانِي، أَيُّ شَيْءٍ کَانَ لَکُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُکُمَا عَنْهُ؟ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ آسْتَأْثَرْتُ عَلَيْکُمَا بِهِ؟ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ آلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ، أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ!
وَ آللّهِ مَا کانَتْ لِي فِي آلْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لا فِي آلْوِلايَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إلَى کِتَابِ آللّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا، وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَ مَا آسْتَنَّ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله)، فَاقْتَدَيْتُهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذلِکَ إِلَى رَأْيِکُمَا، وَ لا رَأْيِ غَيْرِکُمَا، وَ لا وَقَعَ حُکْمٌ جَهِلْتُهُ؛ فأَسْتَشِيرَکُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ آلْمُسْلِمِينَ؛ وَ لَوْ کَانَ ذلِکَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْکُمَا، وَ لا عَنْ غَيْرِکُمَا.
ترجمه
شرح و تفسیر
هنگامى که مشکلات مسلمانان در حکومت عثمان بالا گرفت و مردم بر او شوريدند که چرا مقام هاى حسّاس حکومت اسلامى و بيت المال را در ميان بستگان و خويشاوندان خود تقسيم کرده و توده هاى مردم نيازمند را ناديده گرفته است، گروهى از صحابه معروف نيز به حمايت از شورشيان برخاستند که در صف مقدّم آن ها طلحه و زبير بودند، همان ها که اصرار داشتند امام (عليه السلام) حکومت را بپذيرد. آن ها از نخستين بيعت کنندگان با امام (عليه السلام) بودند؛ ولى اين گونه افراد همانند همه کسانى که سياسى فکر مى کنند؛ نه الهى و رحمانى، همواره انتظار دارند سهم مهمّى در حکومت داشته باشند؛ گاه آن را باصراحت بر زبان مى آورند و گاه متوسّل به بهانه هاى واهى مى شوند تا هدف خود را به طور کنايى بيان کرده باشند.
طلحه و زبير نيز چنين انتظارى از امام (عليه السلام) داشتند؛ طلحه مى خواست حکومت بصره به او واگذار شود و به زبير حکومت کوفه و بعضى گفته اند: طلحه انتظار حکومت يمن را داشت و زبير انتظار حکومت عراق را؛ ولى از آن جا که اين گونه رشوه هاى سياسى علاوه بر اين که مخالف روح عدالت خواهى اسلامى است، گاه منجر به تجزيه حکومت مى شود و از همه اين ها گذشته، مخالف چيزى است که مردم به سبب آن بر عثمان شوريدند، امام (عليه السلام) به اين پيشنهادها تن درنداد. هنگامى که طلحه و زبير از رسيدن به مقصود خود مأيوس شدند نخست زبان به انتقاد از امام (عليه السلام) و خرده گيرى بر او گشودند، سپس آتش جنگ جمل را برافروختند؛ آتشى که هر دو در کام آن سوختند. مى فرمايد: «شما (طلحه و زبير) براى امور ناچيزى خشم گرفتيد؛ ولى وظايف مهمّى را که داشتيد به تأخير انداختيد»؛ (لَقَدْ نَقَمْتُمَا يَسِيراً، وَ أَرْجَأْتُما کَثِيراً).
منظور از ناچيز، ترک مشورت با آن هاست و منظور از امور مهم و فراوان، مصالح مسلمانان است، زيرا طلحه و زبير براى رسيدن به اهداف خود به بهانه هاى واهى متوسّل شدند و مصالح مسلمين را که از وحدت و يکپارچگى صفوف و ايستادن پشت سر رهبر نشأت مى گرفت به فراموشى سپردند و اين راه و رسم همه عيب جويان کوتاه بين است که مصالح جامعه را براى رسيدن به منافع شخصى فدا مى کنند.
سپس در ادامه سخن مى فرمايد: «به من بگوييد: چه حقّى داشته ايد که شما را از آن بازداشته ام يا کدام سهم متعلق به شما بوده که آن را متصرّف شده ام يا کدام شکايت و حقّى را يکى از مسلمانان پيش من آورده و من درباره آن ضعف نشان داده يا از حکم آن بى خبر بوده ام و يا راه آن را به خطا پيموده ام؟»؛ (أَلا تُخْبِرَانِي، أَيُّ شَيْءٍ کَانَ لَکُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُکُمَا عَنْهُ؟ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ آسْتَأْثَرْتُ عَلَيْکُمَا بِهِ؟ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ آلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ، أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ!). درواقع امام (عليه السلام) مى خواهد با اين سخن همه راه هاى خرده گيرى و انتقاد را بر طلحه و زبير ببندد، زيرا انتقاد يا مربوط به حقوق شخصى آنان است يا مربوط به ساير مسلمين و مطالبات شخصى آنان يا مربوط به ضايع شدن حقّى است يا تصرّف کردن سهمى و آنچه مربوط به ساير مسلمين است يا مربوط به کوتاهى در احقاق حقوق است يا ناآگاهى به حق و يا خطا در مسير اجرا.
امام (عليه السلام) مى فرمايد: درباره هر يک از اين امور ايراد داريد آشکارا به من بگوييد و چون آن ها نمى توانستند انگشت روى نقطه خاصّى بگذارند، از دادن جواب درمانده شدند.
اين راه و رسم همه خرده گيران زياده خواه است که به جاى اين که انگشت روى جزئيات بگذارند به کلّى گويى قناعت کرده و جنجال به راه مى اندازند.
سپس امام (عليه السلام) با مقدّمه چينى دقيق و روشن، پاسخ شفاف و واضحى به ايراد آن ها درباره ترک مشورت مى دهد، مى فرمايد: «به خدا سوگند! من به خلافت (ظاهرى) رغبتى نداشتم و به زمامدارى شما علاقه اى نشان ندادم. اين شما بوديد که مرا به آن دعوت کرديد و به اصرار مرا به آن واداشتيد؛ و چون حکومت به من رسيد به کتاب خدا و دستوراتى که براى ما قرار داده و براى اجراى آن فرمان صادر کرده، نظر افکندم و از آن پيروى کردم و نيز به سنّت و روش پيغمبر (صلي الله عليه و آله) توجّه نمودم و به اقتدا کردم (به يقين) در اين امر (عمل به کتاب و سنّت) نيازى به رأى شما و رأى ديگران نداشتم (چون حکم خدا و رسول الله (صلي الله عليه و آله) صراحت داشت) و مسئله اى پيش نيامده که آن را ندانم تا با شما وبرادران مسلمانم به مشورت بنشينم، به يقين اگر چنين چيزى پيش مى آمد از مشورت با شما و ديگران روى گردان نبودم»؛ (وَ آللّهِ مَا کانَتْ لِي فِي آلْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لا فِي آلْوِلايَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إلَى کِتَابِ آللّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا، وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَ مَا آسْتَنَّ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله)، فَاقْتَدَيْتُهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذلِکَ إِلَى رَأْيِکُمَا، وَ لا رَأْيِ غَيْرِکُمَا، وَلاوَقَعَ حُکْمٌ جَهِلْتُهُ؛ فأَسْتَشِيرَکُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ آلْمُسْلِمِينَ؛ وَ لَوْ کَانَ ذلِکَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْکُمَا، وَ لا عَنْ غَيْرِکُمَا).
درواقع امام (عليه السلام) در اين عبارت به دو نکته اشاره مى کند: نخست اين که او در قبول خلافت ظاهرى پيش دستى نکرده و اصرار مردم، به ويژه افرادى مانند طلحه و زبير حجّت را بر وى تمام کرده و پذيراى اين مقام شده است، بنابراين هرگونه انتظارى از آن حضرت غير از رعايت حقوق مردم، نابجاست.
البتّه دنياپرستانِ طالب مقام، قبل از رسيدن به آن، افرادى را به حمايت خويش دعوت مى کنند و به آن ها وعده هايى در زمينه پيروزى خود مى دهند؛ ولى اين سخن درباره مردان الهى که جز به اصرار مردم تکيه بر مقامات ظاهرى نمى زنند، مفهومى ندارد.
ديگر اين که مسئله مشورت صحيح است؛ ولى «هر سخن جايى و هر نکته مقامى دارد» به يقين، مشورت در مسائل قطعى اسلام و فرمان هاى صريح خدا وپيامبر (صلي الله عليه و آله) مفهومى ندارد. البتّه در مسائل اجرايى که گونه هاى مختلفى براى آن تصوّر مى شود دامنه مشورت باز است. امام (عليه السلام) مى فرمايد: انتظار نداشته باشيد که در مسائل مهمى مانند اجراى عدل، برگرداندن اموال مغصوبه در زمان عثمان به بيت المال و تقسيم عادلانه بيت المال، با شما مشورت کنم. هر زمان موردى براى مشورت پيدا شد به يقين کوتاهى نخواهم کرد.
* * * .
پاورقی ها
«أرجأتما» از ريشه «ارجاء» به معناى به تأخير انداختن گرفته شده است و ريشه اصلى آن «رجاء» به معناى اميدوارى است و از آن جا که انسان در بسيارى از مواقع کارى را به اميد رسيدن به هدفى به تأخير مى اندازد، اين واژه در اين معنا استعمال شده است. «استأثرت» از ريشه «استيثار» يعنى چيز خوبى را به خود اختصاص دادن. گاه نيز به معناى استبداد و انحصار طلبى تفسير شده و ريشه اصلى آن «اثر» به معناى علامت است. «إربة» از ريشه «أرب» بر وزن «عرب» در اصل به معناى شدّت احتياج است که انسان براى برطرف ساختن آن چاره جويى مى کند.