تفسیر بخش سوم
أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَيَسْتَغْنِي الرَّجُلُ ـ و إِنْ کَانَ ذَا مَالٍ ـ عَنْ عِتْرَتِهِ، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ، وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذا نَزَلَتْ بِهِ. وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ آلْمَالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ.
ترجمه
اى مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد، از اقوام و بستگان خود، بى نياز نيست که از وى با دست و زبان دفاع کنند. آن ها در واقع بزرگ ترين گروهى هستند که از او پشتيبانى مى کنند و پريشانى و مشکلات را از ميان مى برند و به هنگام بروز حوادثِ سخت، نسبت به او از همه مهربان ترند. و نام نيکى که خداوند (در سايه نيکوکارى و محبّت) به انسان عطا مى کند، از ثروتى که به هر حال براى ديگران به ارث مى گذارد بهتر است (که آن ثروتى است معنوى و ماندگار، و اين جيفه اى مادّى و فرّار).
شرح و تفسیر
سرمايه هاى مردمى
از آن جا که در بخش هاى قبلى اين خطبه، امام (عليه السلام) توصيه هايى به افراد تنگدست کرده بود که وضع زندگى آنها، سبب انحراف از موازين اخلاق و اطاعت فرمان خدا نشود، در اين بخش به وضع اغنيا و افراد پردرآمد پرداخته و دستورهاى لازم را به آن ها مى دهد، تا تعادلى در ارکان جامعه برقرار شود. نخست به تشويق آنان براى کمک به بستگان و خويشاوندان و نيازمندان پرداخته و با دليلى روشن، آن ها را به گذشت از بخشى از ثروت هاى خود ترغيب مى کند، مى فرمايد: «اى مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد از اقوام و بستگان خود بى نياز نيست که از وى با دست و زبان دفاع کنند»؛ (أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَيَسْتَغْنِي الرَّجُلُ ـ وَإِنْ کَانَ ذَا مَالٍ ـ عَنْ عِتْرَتِهِ، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَأَلسِنَتِهِمْ).
«آنها درواقع بزرگ ترين گروهى هستند که از او پشتيبانى مى کنند و پريشانى ومشکلات را از ميان مى برند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او از همه مهربان ترند»؛ (وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ، وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذا نَزَلَتْ بِهِ).
آرى، زندگى فراز و نشيب هايى دارد و نيز حوادث تلخ و ناگوار و گاه طوفان هاى سخت، که هيچ انسانى به تنهايى توانايى ايستادگى در برابر آن ها را ندارد. عقل و درايت ايجاب مى کند که انسان در حال سلامت و آرامش به فکر آن روزها باشد. حال، چه کسى بهتر از بستگان و خويشاوندان انسان، که از او در چنين حالاتى حمايت کنند؟ ولى آيا بدون نيکى به آن ها و حمايت مالى و معنوى از آنان و ابراز مراتب محبّت و دوستى به آن ها، مى تواند حمايتشان را براى چنين روزهايى جلب کند؟ به يقين، نه. پس چه بهتر که هر انسانى با بذلِ بخشى از امکانات مادّى خود، پيوندهاى محبّت و دوستى با خويشاوندان خويش را محکم سازد تا در برابر حوادث و طوفان هاى سخت تنها نماند.
درست است که نيکى به ديگران نيز آثارى دارد: «الاْنْسانُ عَبِيدُ الاْحْسانِ» ولى بى شک بستگان انسان، در اين امر اولويت دارند، علاوه بر اين، زمينه هاى محبّت، در آنها آماده تر است.
نکته قابل توجّه اين است که اگر اين دستور اجرا شود، در تمام سطح جامعه، با محروميت ها مبارزه خواهد شد؛ زيرا در هر قبيله و فاميلى معمولا افراد متمکّنى وجود دارند که اگر به خويشاوندان خود برسند، مشکلات در سطح عموم حل خواهد شد. به خصوص اين که هم شناخت انسان از افراد محروم فاميل خود بيشتر است و هم پذيرش آن ها بر او گواراتر.
امام (عليه السلام) در نامه اى به امام حسن مجتبى (عليه السلام) سخن جامعى در اين زمينه بيان فرموده و فايده توجّه به اقوام و بستگان را چنين شرح مى دهد: «وَ أکْرِمْ عَشيرَتَکَ! فَإنَّهُمْ جَناحُکَ الَّذِي بِه تَطِيرُ وَأَصْلُکَ الّذِي اِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُکَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ؛ قبيله وبستگانت را گرامى دار! زيرا آنها بال و پر تو هستند که به وسيله آن پرواز مى کنى، و اصل و ريشه ات هستند که به آن بازمى گردى، و دست و بازوى تو هستند که با آن به دشمن حمله مى کنى».
حضرت سپس به سراغ دليل لطيف ديگرى مى رود و افراد متمکّن را از اين طريق به کمک هاى مالى کردن به همه، ترغيب مى کند، مى فرمايد: «نام نيکى که خداوند (در سايه نيکوکارى و محبّت) به انسان عطا مى کند، از ثروتى که به هر حال، براى ديگران به ارث مى گذارد، بهتر است (که آن ثروتى است معنوى و ماندگار، و اين جيفه اى مادّى و فرّار)»؛ (وَ لِسانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِى النّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ المالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ).
و به تعبير ديگر:
نام نيکو گر بماند زآدمى *** بِه کزو مانَد سراى زرنگار
اشاره به اين که مال و ثروت، به هر صورت، چيزى نيست که با انسان در قبر و قيامت وارد شود، بايد بگذارد و بُگذرد و بى شک بعد از مرگ او، به دست وارثان مى افتد و صاحب اصلى معمولا فراموش مى شود، ولى يک چيز ممکن است بعد از مرگ انسان، براى او بماند و آن، نام نيک و ذکر خير است که هر وقت مَردم اسم او را شنيدند، رحمت خدا را براى او تقاضا کنند و بر او درود فرستند.
اين يک سرمايه جاودان معنوى و مادّى است که يکى از طُرُق مهم کسب آن، انفاق در راه خدا و بذل و بخشش و احسان و نيکوکارى درباره بندگان خداست.
در واقع، در مجموع اين سخن، براى دو چيز، اغنيا به کمک به نيازمندان و جامعه تشويق شده اند: يکى به دست آوردن اَعوان و انصار که در طول زندگى و در حوادث تلخ و دردناک، به يارى او مى شتابند و ديگر، يارانى که بعد از مرگ، آمرزش و شادى روح او را از خدا طلب مى کنند. و چه افتخارى از اين بالاتر که انسان بتواند با متاع زودگذر دنيا هر دو سرمايه را به دست آورد. نکته
ارزش نام نيک (لِسان صِدق)
دراين بخش ازخطبه، امام (عليه السلام) نام نيک را به عنوان يک سرمايه معنوى ماندگار، توصيف مى کند و برترى آن را بر اموالى که به ارث مى ماند، روشن مى سازد.
قرآن مجيد نيز براى اين مسئله اهميّت بسيارى قائل است. ابراهيم خليل (عليه السلام) که دعاهايش براى همگان آموزنده است، به پيشگاه خدا عرضه مى دارد: (وَ اجْعَلْ لِى لِسَانَ صِدْقٍ فِى الاْخِرِينَ)؛ «براى من در ميان امّت هاى آينده زبان صدق (و ذکر خيرى) قرار ده».
خداوند در جايى ديگر، بعد از اشاره به گروهى از پيامبران الهى، مى فرمايد : (وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدقٍ عَلِيّآ)؛ «ما براى آنها نام نيک و مقام برجسته (در ميان همه امّت ها) قرار داديم».
لسان، در اين گونه موارد به معناى يادى است که از انسان مى شود و هنگامى که آن را به «صدق» اضافه کنيم، معناى نام نيک و ذکر خير و خاطره خوب در ميان مردم را مى دهد.
بى شک اين، يک مسئله تشريفاتى و ساده نيست و آثار زيادى براى فرد وجامعه دارد: نخست اينکه افتخارى است ماندگار، در حالى که اموال و ثروت هاى مادّى، در همان نسل نخست، تقسيم مى شود و در حقيقت، از ميان مى رود.
دوم اين که ذکر خير و ياد نيک، در مورد انبيا و اولياى الهى سبب فرستادن درود، و در افراد عادى موجب طلب آمرزش بندگان خدا مى شود و بى شک همه اين ها اثر عميق معنوى دارد.
سوم اين که موجب مى شود مردم از آن ها تأثير نيکو بگيرند و به آنان اقتدا کنند و ارزش ها در جامعه زنده شود و ضدّ ارزش ها بميرد و به مقتضاى روايت معروف «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کان لَهُ مِثلُ أَجرِ مَنْ عَمِلَ بِها؛ هرکس سنّت حسنه اى از خود بگذارد همانند ثواب و پاداش کسانى که به آن عمل مى کنند، براى او ثبت مى شود». چهارم اين که براى بازماندگان، نسل اندر نسل مايه آبرو و حيثيت و شخصيّت است و بسيارى از افراد عادى را مى شناسيم که به سبب ارتباطشان با شخصيت هايى که همه جا ذکر خير آن ها بر سر زبان هاست، آبرو و حيثيت کسب کرده اند.
اين ها بخشى از آثار معنوى فردى و اجتماعىِ لسان صدق و ذکر خير است و به يقين، انسان مى تواند به دليل آثار معنوى آن، با قصد قربت، اقدام به امورى کند که مايه ذکر خير او مى شود.
از آن جا که در بخش هاى قبلى اين خطبه، امام (عليه السلام) توصيه هايى به افراد تنگدست کرده بود که وضع زندگى آنها، سبب انحراف از موازين اخلاق و اطاعت فرمان خدا نشود، در اين بخش به وضع اغنيا و افراد پردرآمد پرداخته و دستورهاى لازم را به آن ها مى دهد، تا تعادلى در ارکان جامعه برقرار شود. نخست به تشويق آنان براى کمک به بستگان و خويشاوندان و نيازمندان پرداخته و با دليلى روشن، آن ها را به گذشت از بخشى از ثروت هاى خود ترغيب مى کند، مى فرمايد: «اى مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد از اقوام و بستگان خود بى نياز نيست که از وى با دست و زبان دفاع کنند»؛ (أَيُّهَا النّاسُ إِنَّهُ لاَيَسْتَغْنِي الرَّجُلُ ـ وَإِنْ کَانَ ذَا مَالٍ ـ عَنْ عِتْرَتِهِ، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَأَلسِنَتِهِمْ).
«آنها درواقع بزرگ ترين گروهى هستند که از او پشتيبانى مى کنند و پريشانى ومشکلات را از ميان مى برند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او از همه مهربان ترند»؛ (وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ، وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذا نَزَلَتْ بِهِ).
آرى، زندگى فراز و نشيب هايى دارد و نيز حوادث تلخ و ناگوار و گاه طوفان هاى سخت، که هيچ انسانى به تنهايى توانايى ايستادگى در برابر آن ها را ندارد. عقل و درايت ايجاب مى کند که انسان در حال سلامت و آرامش به فکر آن روزها باشد. حال، چه کسى بهتر از بستگان و خويشاوندان انسان، که از او در چنين حالاتى حمايت کنند؟ ولى آيا بدون نيکى به آن ها و حمايت مالى و معنوى از آنان و ابراز مراتب محبّت و دوستى به آن ها، مى تواند حمايتشان را براى چنين روزهايى جلب کند؟ به يقين، نه. پس چه بهتر که هر انسانى با بذلِ بخشى از امکانات مادّى خود، پيوندهاى محبّت و دوستى با خويشاوندان خويش را محکم سازد تا در برابر حوادث و طوفان هاى سخت تنها نماند.
درست است که نيکى به ديگران نيز آثارى دارد: «الاْنْسانُ عَبِيدُ الاْحْسانِ» ولى بى شک بستگان انسان، در اين امر اولويت دارند، علاوه بر اين، زمينه هاى محبّت، در آنها آماده تر است.
نکته قابل توجّه اين است که اگر اين دستور اجرا شود، در تمام سطح جامعه، با محروميت ها مبارزه خواهد شد؛ زيرا در هر قبيله و فاميلى معمولا افراد متمکّنى وجود دارند که اگر به خويشاوندان خود برسند، مشکلات در سطح عموم حل خواهد شد. به خصوص اين که هم شناخت انسان از افراد محروم فاميل خود بيشتر است و هم پذيرش آن ها بر او گواراتر.
امام (عليه السلام) در نامه اى به امام حسن مجتبى (عليه السلام) سخن جامعى در اين زمينه بيان فرموده و فايده توجّه به اقوام و بستگان را چنين شرح مى دهد: «وَ أکْرِمْ عَشيرَتَکَ! فَإنَّهُمْ جَناحُکَ الَّذِي بِه تَطِيرُ وَأَصْلُکَ الّذِي اِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُکَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ؛ قبيله وبستگانت را گرامى دار! زيرا آنها بال و پر تو هستند که به وسيله آن پرواز مى کنى، و اصل و ريشه ات هستند که به آن بازمى گردى، و دست و بازوى تو هستند که با آن به دشمن حمله مى کنى».
حضرت سپس به سراغ دليل لطيف ديگرى مى رود و افراد متمکّن را از اين طريق به کمک هاى مالى کردن به همه، ترغيب مى کند، مى فرمايد: «نام نيکى که خداوند (در سايه نيکوکارى و محبّت) به انسان عطا مى کند، از ثروتى که به هر حال، براى ديگران به ارث مى گذارد، بهتر است (که آن ثروتى است معنوى و ماندگار، و اين جيفه اى مادّى و فرّار)»؛ (وَ لِسانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللهُ لِلْمَرْءِ فِى النّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ المالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ).
و به تعبير ديگر:
نام نيکو گر بماند زآدمى *** بِه کزو مانَد سراى زرنگار
اشاره به اين که مال و ثروت، به هر صورت، چيزى نيست که با انسان در قبر و قيامت وارد شود، بايد بگذارد و بُگذرد و بى شک بعد از مرگ او، به دست وارثان مى افتد و صاحب اصلى معمولا فراموش مى شود، ولى يک چيز ممکن است بعد از مرگ انسان، براى او بماند و آن، نام نيک و ذکر خير است که هر وقت مَردم اسم او را شنيدند، رحمت خدا را براى او تقاضا کنند و بر او درود فرستند.
اين يک سرمايه جاودان معنوى و مادّى است که يکى از طُرُق مهم کسب آن، انفاق در راه خدا و بذل و بخشش و احسان و نيکوکارى درباره بندگان خداست.
در واقع، در مجموع اين سخن، براى دو چيز، اغنيا به کمک به نيازمندان و جامعه تشويق شده اند: يکى به دست آوردن اَعوان و انصار که در طول زندگى و در حوادث تلخ و دردناک، به يارى او مى شتابند و ديگر، يارانى که بعد از مرگ، آمرزش و شادى روح او را از خدا طلب مى کنند. و چه افتخارى از اين بالاتر که انسان بتواند با متاع زودگذر دنيا هر دو سرمايه را به دست آورد. نکته
ارزش نام نيک (لِسان صِدق)
دراين بخش ازخطبه، امام (عليه السلام) نام نيک را به عنوان يک سرمايه معنوى ماندگار، توصيف مى کند و برترى آن را بر اموالى که به ارث مى ماند، روشن مى سازد.
قرآن مجيد نيز براى اين مسئله اهميّت بسيارى قائل است. ابراهيم خليل (عليه السلام) که دعاهايش براى همگان آموزنده است، به پيشگاه خدا عرضه مى دارد: (وَ اجْعَلْ لِى لِسَانَ صِدْقٍ فِى الاْخِرِينَ)؛ «براى من در ميان امّت هاى آينده زبان صدق (و ذکر خيرى) قرار ده».
خداوند در جايى ديگر، بعد از اشاره به گروهى از پيامبران الهى، مى فرمايد : (وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدقٍ عَلِيّآ)؛ «ما براى آنها نام نيک و مقام برجسته (در ميان همه امّت ها) قرار داديم».
لسان، در اين گونه موارد به معناى يادى است که از انسان مى شود و هنگامى که آن را به «صدق» اضافه کنيم، معناى نام نيک و ذکر خير و خاطره خوب در ميان مردم را مى دهد.
بى شک اين، يک مسئله تشريفاتى و ساده نيست و آثار زيادى براى فرد وجامعه دارد: نخست اينکه افتخارى است ماندگار، در حالى که اموال و ثروت هاى مادّى، در همان نسل نخست، تقسيم مى شود و در حقيقت، از ميان مى رود.
دوم اين که ذکر خير و ياد نيک، در مورد انبيا و اولياى الهى سبب فرستادن درود، و در افراد عادى موجب طلب آمرزش بندگان خدا مى شود و بى شک همه اين ها اثر عميق معنوى دارد.
سوم اين که موجب مى شود مردم از آن ها تأثير نيکو بگيرند و به آنان اقتدا کنند و ارزش ها در جامعه زنده شود و ضدّ ارزش ها بميرد و به مقتضاى روايت معروف «مَن سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً کان لَهُ مِثلُ أَجرِ مَنْ عَمِلَ بِها؛ هرکس سنّت حسنه اى از خود بگذارد همانند ثواب و پاداش کسانى که به آن عمل مى کنند، براى او ثبت مى شود». چهارم اين که براى بازماندگان، نسل اندر نسل مايه آبرو و حيثيت و شخصيّت است و بسيارى از افراد عادى را مى شناسيم که به سبب ارتباطشان با شخصيت هايى که همه جا ذکر خير آن ها بر سر زبان هاست، آبرو و حيثيت کسب کرده اند.
اين ها بخشى از آثار معنوى فردى و اجتماعىِ لسان صدق و ذکر خير است و به يقين، انسان مى تواند به دليل آثار معنوى آن، با قصد قربت، اقدام به امورى کند که مايه ذکر خير او مى شود.
پاورقی ها
عِترت» به گفته ارباب لغت، به معناى اصل و اساس چيزى است و گاه گفته اند که اين واژه، از عِتْر (بر وزن فِطر) به معناى «مرزنگوش» که گياه پرشاخ و برگ و معطّرى است، گرفته شده و اشاره به شاخ و برگ هاى يک فاميل است. بعضى نيز گفته اند که عترت، تنها به فرزندان گفته مى شود. و لذا عترت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرزندان فاطمه (عليها السلام) هستند و حديث معروف «إنّي تارکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي» را اشاره به همان مى دانند، (لسان العرب، صحاح و مقائيس اللغة).
«حيطة» اسم مصدر از ريشه «حوط» و به معناى «احاطه کردن» است. و حيطه، در اينجا، به معناى «حفظ و نگهدارى» آمده است. و بعضى گفته اند که حيطه به فتح حاء، به معناى «مراقبت کردن» و به کسر حاء، به معناى «حفظ کردن» است. «اَلَمّ» از ريشه «لمم» به معناى «جمع کردن و اصلاح کردن» است. «شَعَث» به معناى «پراکندگى و پريشانى» است. نهج البلاغه، ذيل نامه 30. شعرا، آيه 84. مريم، آيه 50. اين مضمون در روايات بسيارى نقل شده است، براى آگاهى از آن، به کتاب وسايل الشيعه، ج 11، باب استحباب إقامة السنن الحسنة، ص 436، مراجعه شود.
«حيطة» اسم مصدر از ريشه «حوط» و به معناى «احاطه کردن» است. و حيطه، در اينجا، به معناى «حفظ و نگهدارى» آمده است. و بعضى گفته اند که حيطه به فتح حاء، به معناى «مراقبت کردن» و به کسر حاء، به معناى «حفظ کردن» است. «اَلَمّ» از ريشه «لمم» به معناى «جمع کردن و اصلاح کردن» است. «شَعَث» به معناى «پراکندگى و پريشانى» است. نهج البلاغه، ذيل نامه 30. شعرا، آيه 84. مريم، آيه 50. اين مضمون در روايات بسيارى نقل شده است، براى آگاهى از آن، به کتاب وسايل الشيعه، ج 11، باب استحباب إقامة السنن الحسنة، ص 436، مراجعه شود.