تفسیر بخش ششم

فَاَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلاطِمآ تَيّارُهُ مُتَراکِمآ زَخّارُهُ، حَمَلَهُ عَلى مَتْنِ الرّيحِ الْعاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقاصِفَةِ، فَاَمَرَهَا بِرَدِّهِ، وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ، وَ قَرَنَها إِلَى حَدِّهِ، الْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتِيقٌ، وَ الْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفيقٌ.

ترجمه
سپس خداوند در آن (فضاى عظيم) آبى جارى ساخت که امواج متلاطم و متراکم داشت و اين درحالى بود که امواج از اين درياى خروشان برمى خواست و بريکديگر سوار مى شد، و آن را بر پشت تندبادى شديد و طوفانى کوبنده و شکننده سوار کرد سپس باد را به بازگرداندن آن امواج فرمان داد و بر نگهدارى اش مسلّط ساخت و تا حدّى که لازم بود، آن دو را با هم مقرون کرد، فضاى خالى در زير آن گشوده شده بود و آب در بالاى آن در حرکت سريع قرار داشت.
شرح و تفسیر
نخستين مخلوق، آب بود
آنچه از کلمات مولا اميرمؤمنان على (عليه السلام) در اين بخش و بخش آينده، در توضيح چگونگى پيدايش جهان استفاده مى شود، اين است که خداوند در آغاز، آب ـ يا به تعبير ديگر، مايعى همانند آب ـ آفريد و آن را بر پشت تندبادى سوار کرد، اين تندباد مأمور بود آن مايع را کاملا حفظ کند و از پراکندگى آن جلوگيرى نمايد و در حدود و مرزهايش متوقّف سازد. سپس تندباد ديگرى برانگيخت که کارش ايجاد امواج در آن مايع عظيم و گسترده بود و آن تندباد، امواج عظيم آب را عظيم تر ساخت و آن را مرتّبآ درهم کوبيد، سپس موج ها آن چنان اوج گرفتند که پشت سرهم به فضا پرتاب شدند و از آن، آسمان هاى هفت گانه به وجود آمد.
ناگفته پيداست که الفاظى همچون آب و باد و طوفان و مانند آن ـ در آن روزى که نه آبى بود و نه باد و طوفانى و نه حتّى روزى ـ کنايه از موجوداتى شبيه به آب و باد و هوايى که امروز ما مى بينيم است، چرا که واضعين لغات، اين واژه ها را براى اين امور قرار داده و براى آنچه در آغاز جهان رخ داد هرگز واژه اى وضع نکرده اند.
با کمى دقّت مى توان آنچه را که در کلام مولا (عليه السلام) آمده است، با آخرين فرضيّاتى که دانشمندان امروز گفته اند تفسير کرد، نمى گوييم که به طور قطع منظور مولا (عليه السلام) اين است، بلکه مى گوييم به طور احتمال چنين تفسيرى را مى توان براى آن ذکر کرد.
توضيح اين که: آخرين فرضيّات امروز، درباره پيدايش جهان اين است که در آغاز، تمام عالم به صورت توده بسيار عظيمى از گاز فشرده بود که هم به مايع شبيه بود و هم مى توان نام «دخان» (دود) بر آن گذاشت، يا به تعبير ديگر در قسمت هاى بالاتر، دخان بود و هر چه به مرکز جهان نزديک تر مى شد فشرده تر گشته و صورت مايع به خود مى گرفت.
آنچه اين توده فوق العاده عظيم را نگه مى داشت، همان نيروى جاذبه بود که در ميان تمام ذرّات عالم برقرار است، اين نيروى جاذبه بر اين گاز مايع گون مسلّط بود و آن را محکم به هم پيوسته کرده بود و اجازه نمى داد از مرزهايش بيرون رود. سپس اين توده عظيم، حرکت دَوَرانى به دور خود را آغاز کرد (يا از آغاز به دور خود گردش داشت) در اين جا نيروى گريز از مرکز به وجود آمد.
اين نيروى گريز از مرکز سبب شد توده هاى عظيمى از اين گاز فشرده به فضاى خالى پرتاب شوند و به تعبير نهج البلاغه: امواج اين دريا را به هر سو بفرستد و آن را در هواى باز و جوّ وسيع بالا برد (همين تعبيرات در جمله هاى آينده اين خطبه آمده است) و از آن، منظومه ها و کهکشان ها و کرات کوچک و بزرگ عالم بالا ـ يا به تعبير قرآن و نهج البلاغه: آسمان هاى هفت گانه ـ پديد آيد.
ما بى آن که اصرار داشته باشيم تعبيرات فوق را بر اين نظريّات تطبيق کنيم، اين اندازه مى گوييم که در افق نظريه ها و فرضيّات علمى کنونى در مورد پيدايش آسمان ها و منظومه ها و کهکشان ها و کره زمين، جمله هايى که در کلام مولا (عليه السلام) آمده، کاملا قابل درک است.
اکنون به تعبيرات دقيق و ظريفى که در کلام حضرت آمده است گوش فرامى دهيم :
نخست مى فرمايد: «خداوند در آن (فضاى عظيم) آبى جارى ساخت، که امواج متلاطم و متراکم داشت»؛ (فَاَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلاطِمآ تَيّارُهُ).
آيا اين آب متلاطم و پرجوش وخروش همان گازهاى فشرده مايع گون نخستين نيست که مادّه اوّليه جهان را طبق نظريّات دانشمندان امروز تشکيل مى دهد؟ سپس در تأکيد بيشترى در زمينه جوش و خروش و تلاطم اين آب مى فرمايد : «اين در حالى بود که امواج از اين درياى خروشان برمى خاست و بريکديگر سوار مى شد»؛ (مُتَراکِمآ زَخَّارُهُ).
سپس اضافه مى کند: «آن را بر پشت تندبادى شديد و طوفانى کوبنده و شکننده سوار کرد»؛ (حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّيحِ الْعَاصِفَةِ و َالزَّعْزَعِ الْقاصِفَةِ).
«عاصف» به معناى کوبنده و شکننده و «زعزع» به معناى مضطرب و شديد و«قاصف» نيز به معناى شکننده است و همه اين ها تأکيدهاى پى درپى براى بيان قدرت آن تندباد و شدّت و وسعت آن است.
«سپس باد را به بازگرداندن آن امواج فرمان داد و بر نگهدارى اش مسلّط ساخت و تا حدّى که لازم بود، آن دو را باهم مقرون کرد»؛ (فَأمَرَها بِرَدِّهِ، وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ {6}، وَ قَرَنَها إِلى حَدِّه).
آيا اين طوفان عظيم و شديد اشاره به امواج جاذبه نيست که خداوند آن را بر تمام ذرّات عالم مادّه، مسلّط ساخته که سبب به هم پيوستگى اجزاى آن و مانع از پراکندگى ذرّات آن مى شود، همه را مهار مى کند و در محدوده خود نگه مى دارد؟ چه تعبيرى براى بيان امواج عظيم جاذبه در آن شرايط، بهتر از تندباد کوبنده ومهارکننده مى توان پيدا کرد؟
«اين ها همه در حالى بود که فضا در زير آن باز و گشوده و آب (آن گاز فشرده مايع گون) در بالاى آن در حرکت سريع بود»؛ (الْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتِيقٌ، وَالْماءُ مِنْ فَوْقِها دَفِيقٌ).
«فتيق» از مادّه «فتق» به معناى باز، و «دفيق» از ريشه «دَفْق» به معناى حرکت سريع است.
آرى اين امواج خروشان به وسيله آن تندباد، محدود مى شد و از اين که از حدود خود تجاوز کند، بازداشته شده بود.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که با وجود اين تندباد مهار کننده و بازدارنده، آن امواج خروشان در صفحه آب چگونه به وجود مى آمد؟ معمولا موج براثر حرکت بادها و طوفان هاست، با آن که در اين جا طوفان نقش بازدارنده داشت وامواج را مهار مى کرد پس چه عاملى سبب مى شد که امواج در حرکت باشد؟
به نظر مى رسد که عامل پيدايش اين امواج چيزى در درون آن ها بود که آب را به طور دائم به هم مى زد و متلاطم مى ساخت؛ اين عامل چه بوده است؟ به طور دقيق براى ما روشن نيست ولى با نظريّات دانشمندان امروز، کاملا سازگار است. زيرا آن ها مى گويند که درون گازهاى مايع گون نخستين، انفجارهاى هسته اى پى در پى روى مى داد. همان انفجارهايى که هم اکنون نيز در دل خورشيد ما روى مى دهد. اين انفجارهاى عظيم، آرامش اين گاز مايع گون را مرتّبآ برهم مى زد و تلاطم گسترده اى در امواج خروشانش به وجود مى آمد.
براى تکميل اين فراز، بايد دنباله اش را در فراز بعد پيگيرى کنيم و ترسيم دقيق پيدايش جهان را از ديدگاه مولا (عليه السلام) به دست آوريم.
پاورقی ها
هر چيزى که دور خود گردش کند، تحت نيروى مرموزى مايل به فرار از آن مرکز مى شود، درست همانند آتش گردانى که با دست خود مى چرخانيم که اگر ناگهان رهايش کنيم به نقطه دور دستى پرتاب مى شود، اين همان نيروى گريز از مرکز است و هر قدر شديدتر باشد پرتاب به خارج شديدتر مى شود.
«متلاطم» در اصل از ريشه «لطم» بر وزن «ختم» به معناى با کف دست به صورت زدن است، سپس به معناى برخورد امواج به يکديگر به کار رفته است. «تيّار» در اصل به معناى امواجى از درياست که آب را به بيرون پرتاب مى کند. بعضى آن را به هرگونه موج اطلاق کرده اند. (مقاييس اللغه و لسان العرب). «متراکم» از ريشه «رَکْم» بر وزن «رزم» به معناى انباشته شدن چيزى است و افکندن بعضى از آن بر بعضى ديگر؛ و بر ابرها، شن ها، آب ها و حتّى انسان هاى انبوه و فشرده اى که يک جا جمع مى شوند، اطلاق مى شود.(مفردات؛ لسان العرب و مقاييس اللغه) «زخّار» از ريشه «زَخْر» و «زخور» در اصل به معناى بلند شدن است و به پر شدن دريا و برآمدن آن نيز اطلاق مى شود. (لسان العرب و مقاييس اللغه). «عاصفة» از ريشه «عَصْف» بر وزن «عصر» در اصل به معناى سبکى و سرعت است از اين رو به پوسته هاى حبوبات و قطعات شکسته کاه که به سرعت پراکنده مى شود، عصف گفته مى شود و «عاصف» و «مُعْصِف» به چيزى مى گويند که اشيا را درهم مى شکند و مى کوبد و نرم مى کند. (مفردات؛ لسان العرب و مقاييس اللغه). «زَعْزَع» بر وزن «زمزم» در اصل به معناى حرکت و اضطراب و اهتزاز است و به معناى «شديد» نيز به کار مى رود. (مقاييس اللغه و لسان العرب). «قاصفة» از ريشه «قَصْف» بر وزن «حذف» در اصل به معناى شکستن چيزى است، از اين رو به طوفان هاى سخت که کشتى ها را در دريا مى شکند و همچنين رعد و برق هاى شديد و شکننده، «قاصف» گفته مى شود.(مفردات؛ لسان العرب و مقاييس اللغه). «شَدّ» بر وزن «مدّ» در اصل به معناى قوّت و قدرت چيزى است و از اين رو به افراد قوى (به خصوص قوى درجنگ) شديد گفته مى شود. اين واژه در مورد بستن گره محکم و صلابت ـ خواه در بدن باشد يا در نيروهاى باطنى و روحى و يا در مصيبت و عذاب ـ نيز به کار مى رود. (لسان العرب، مفردات و مقاييس اللغه). «دفيق» از ريشه «دَفْق» بر وزن «دفن» در اصل به معناى راندن چيزى به سوى جلو مى باشد و به معناى سرعت نيز به کار مى رود. شتر سريع را «ادفق» مى گويند.