تفسیر بخش اوّل
أَمَّا بَعْدُ؛ فَقَدْ جَعَلَ آللّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْکُمْ حَقًّا بِوِلايَةِ أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَيَّ مِنَ آلْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْکُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ آلْأَشْيَاءِ فِي آلتَّوَاصُفِ، وَ أَضْيَقُهَا فِي آلتَّنَاصُفِ، لايَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَلايَجْرِي عَلَيْه إِلاَّ جَرَى لَهُ. وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لا يَجرِيَ عَلَيْهِ، لَکَانَ ذلِکَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى آلْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ آلثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ آلْمَزِيدِ أَهْلُهُ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه از طريق بيان حقّش بر امّت، همه ياران خود را به اتحاد و انضباط دعوت مى کند ومى فرمايد: «امّا بعد (از حمد و ثناى الهى، بدانيد که) خداوند سبحان براى من حقى بر شما قرار داده که آن سرپرستى امور شماست و در مقابل، براى شما نيز حقى بر من قرار داده، مانند حقى که من بر شما دارم»؛ (أَمَّا بَعْدُ؛ فَقَدْ جَعَلَ آللّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْکُمْ حَقًّا بِوِلايَةِ أَمْرِکُمْ، وَ لَکُمْ عَلَيَّ مِنَ آلْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْکُمْ).
امام (عليه السلام) در اين جمله به مسئله مهمى در باب حکومت اسلامى اشاره مى کند که درواقع با همه حکومت هاى آن زمان متفاوت بود. حکومت هاى استبدادى همه چيز را از آن خود مى دانستند و رعايا را همچون بردگان مى شمردند که بايد چشم و گوش بسته، اطاعت کنند و اگر چيزى براى رعايا قائل بودند نوعى منّت و تفضّل بود، نه حق، در حالى که امام (عليه السلام) مى فرمايد: حکومت اسلامى درواقع مرکّب از دو حق متقابل است: حق زمامداران بر مردم و حق مردم بر زمامداران که هر دو سنگين و پرمسئوليت است.
سپس به قاعده اى کلّى و بسيار فراگير در فرهنگ اسلامى، اشاره کرده، مى افزايد: «حق در مرحله بيان، از هرچيز وسيع تر است و همه از آن دفاع مى کنند، ولى در مرحله عمل از هرچيز سخت تر و پيچيده تر است، (چراکه) حق به نفع کسى جريان نمى يابد مگر اين که دربرابر آن حقى بر گردن او قرار مى گيرد (ومسئوليتى براى اوبه وجود مى آورد) و حق به گردن کسى نمى آيد مگر اين که به نفع او حقى بر ديگرى خواهد بود»؛ (فَالْحَقُّ أَوْسَعُ آلْأَشْيَاءِ فِي آلتَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي آلتَّنَاصُفِ، لايَجْرِي لاَِحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَ لا يَجْرِي عَلَيْه إِلاَّ جَرَى لَهُ).
درواقع امام (عليه السلام) در اين عبارت به دو نکته اشاره مى فرمايد: نخست اين که همه انسان ها با واژه حق آشنا هستند و هرکس دم از طرفدارى حق مى زند و براى حفظ منافع خود زير چتر اين واژه قرار مى گيرد، در حالى که هنگام عمل، براى اداى حقوق ديگران بسيار سخت گير است، گويى حق را يک طرفه مى داند، لذا امام (عليه السلام) در بيان نکته دوم به اين اصل اساسى اشاره مى فرمايد که در هيچ موردى حق يک جانبه وجود ندارد؛ در همه جا بدون استثنا اگر حقّى براى کسى قرار داده شود طرف مقابل نيز حقّى بر او پيدا مى کند؛ به عنوان مثال، استاد بر شاگرد خود حق دارد، زيرا او را تعليم داده و تربيت آموخته است. به يقين شاگرد نيز بر استاد حق دارد، زيرا هنگامى که فکر و عمر و جوانى خويش را در اختيار استاد قرار مى دهد استاد بايد در تعليم و تربيت او بکوشد و چيزى را فروگذار نکند.
اگر طلبکار حقّى بر بدهکار دارد که بايد آن را به موقع ادا کند، بدهکار نيز حق متقابلى دارد و آن اين که اگر توان پرداخت را نداشته باشد طلبکار به او مهلت دهد: (وَإِنْ کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ). اگر مردان حقوق متعددى بر همسران خود دارند زنان نيز حقوق بسيارى بر گردن شوهران دارند: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ).
درمورد پدر و مادر و فرزند نيز اين مسئله کاملا نمايان است: نه فقط پدر ومادر بر فرزند حقوق سنگينى دارند، بلکه فرزندان نيز بر آن ها حقوق بسيارى دارند. اگر کسى رسالة الحقوق امام سجاد زين العابدين على بن الحسين (عليه السلام) را به دقت مطالعه کند به گستردگى حقوق متقابل مردم بر يکديگر کاملا آگاه مى شود.
حتى اگر انسان بر حيوانى که مملوک اوست حقى دارد، حيوان نيز بر او حق دارد.
آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به حق خداوند بر بندگان اشاره مى کند که حتى اين حق نيز يک طرفه نيست. گرچه تعبير حق عباد بر خدا از جهاتى نامتناسب است، ولى به هر حال اين حق در لباس تفضّل در اين جا خود را نشان مى دهد، مى فرمايد: «اگر قرار بود حق (يک طرفه باشد و) به سود کسى جريان يابد و بر او حقى نباشد، اين امر مخصوص خداوند سبحان است، نه مخلوقش، زيرا قدرتش بر همه بندگان احاطه دارد و عدالتش در همه امورى که فرمانش در آن ها جارى است، ثابت است»؛ (وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لا يَجرِيَ عَلَيْهِ، لَکَانَ ذلِکَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ).
اين سخن اشاره به آن است که از يک سو قدرت خداوند ايجاب مى کند که بندگان خود را تنها نگذارد و آن ها را در همه زمينه ها يارى کند و ازسوى ديگر عدالتش موجب مى شود کمترين ظلم و ستمى نه در جهان تشريع و نه در جهان تکوين بر کسى وارد نشود، بنابراين، حساب خداوند از حساب بندگان جداست؛ بندگان براثر عجز و ناتوانى و يا نيازهايى که آن ها را به ترک عدالت وامى دارد ممکن است حقوق ديگران را عايت نکنند، امّا قادر مطلق و عادل على الاطلاق، چگونه ممکن است راضى به ضايع شدن حقوق بندگانش شود؟! بنابراين ممکن است دو طرفه بودن حق درمورد خداوند، استثنا شود و حق او يک طرفه باشد.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «ولى خداوند سبحان حق خود را بر بندگانش اين قرار داده که اطاعتش کنند و (در مقابل) پاداش آن ها را بر خود به صورت مضاعف و از باب تفضّل و توسعه براى کسانى که شايستگى دارند لازم دانسته است»؛ (وَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى آلْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ آلثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ آلْمَزِيدِ أَهْلُهُ).
به بيان ديگر، خداوند دربرابر حقّى که بر بندگان دارد حقّى براى بندگان بر خويش قائل است، هر چند اين حق، جنبه تفضّل دارد بى آن که بندگان از خداوند طلبکار باشند، زيرا دربرابر اين همه نعمتهايى که او به بندگان ارزانى داشته هرقدر اطاعت و عبادتش کنند بخش اندکى از شکر آن را ادا نخواهند کرد. نکته
ثواب، استحقاق است يا تفضّل؟
از قديم الايّام اين بحث در ميان علماى علم کلام مطرح بوده است که آيا ثواب ازسوى خداوند، جنبه استحقاق دارد يا تفضّل؟ به اين معنا که وقتى بندگان اوامر الهى را اطاعت مى کنند بر خداوند لازم است به آن ها پاداش نيک دهد و اگر ندهد قبيح خواهد بود و خداوند مرتکب قبيح مى شود؟ يا اين که بندگان هيچ گونه طلبى در مقابل اطاعت اوامر و ترک معاصى، از خداوند ندارند و اگر پاداشى دهد از باب لطف و مرحمت است و اگر ندهد عين عدالت است؟
جمعى از متکلّمان که بيشتر تمايل به مذهب اشاعره داشته اند، تفضّل را پذيرفته اند و بعضى ديگر که تمايل به مذهب معتزله داشته اند استحقاق را.
طرفداران استحقاق مى گويند: بى شک الزام بندگان به اطاعت، داراى مشقت هايى است، اگر اين الزام بودن هدف باشد، ظلم است و قبيح و از خداوند حکيم صادر نمى شود و اگر هدفى داشته باشد آن هدف چيزى جز پاداش نيک نخواهد بود، بنابراين اگر خداوند پاداش نيکى ندهد مستلزم قبيح است که بر او محال است.
طرفداران تفضّل مى گويند: خداوند آن قدر نعمت به ما داده که اگر همه عمر را به اطاعت او مشغول باشيم شکرِ بخشِ کوچکى از اين همه نعمت را به جا نياورده ايم، بنابراين ما طلب و استحقاقى نداريم تا او ملزم به پرداخت آن باشد.
ولى گويا طرفين از يک نکته غافل مانده اند که با توجّه به آن، نقاب از چهره اين مسئله برداشته مى شود و حق، آشکار مى گردد و آن اين است که استحقاق پاداش در جايى است که کسى به ديگرى خدمتى کند و دربرابر آن خدمت، منتظر پاداش و اجرت باشد و به بيان ديگر، هر دو گروه درواقع پاداش يا چيزى شبيه پاداش براى اطاعت فرمان پروردگار قائل شده اند؛ گروه اوّل مى گويند پاداششان را به صورت نعمتهاى الهى از قبل گرفته اند و گروه دوم مى گويند بعدآ بايد بگيرند.
در حالى که مى دانيم همه اوامر و نواهى الهى مصالحى دارد که به خود مکلّفان بازمى گردد. نماز و روزه و حج و جهاد، سبب صفاى روح و تکامل نفس و عزت و سربلندى مى شود و ترک دروغ و غيبت و شراب و قمار، آن ها را از مفاسد وبدبختى ها نجات مى دهد. بنابراين، مکلّفان در اطاعت اوامر و ترک معاصى به
خودشان خدمت مى کنند، آيا در مقابل خدمت به خويشتن بايد خود را طلبکار از پروردگار بدانند؟!
اين درست به آن مى ماند که طبيب دلسوز و مهربانى به بيمار خود دستورات لازم را به طور رايگان دهد و حتى داروها را در اختيار او بگذارد و بيمار به آن دستورها عمل کند و از شرّ بيمارى رهايى يابد. آيا اگر اين بيمار نزد طبيب برود واز او به دليل اطاعت امرش اجر و پاداشى مطالبه کند همگان تعجب نمى کنند وبه کار او نمى خندند؟
تمام اوامر و نواهى الهى درواقع همين گونه است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) طبيب دوّار به طب (طبيبى که براى درمان بيماران، به سراغ آن ها مى رود) بوده و آنچه گفته است در مسير منافع مکلّفان قرار گرفته است، بنابراين جايى براى اين بحث باقى نمى ماند که آيا مردم دربرابر طاعات خود استحقاق ثواب دارند يا ثواب تفضّل است؟
آرى، خداوند به لطف و کرمش براى تشويق مردم به اطاعتى که موجب کمال آن هاست پاداشى بر عهده گرفته و وعده ثواب داده و هرگز از آن تخلّف نخواهد کرد، زيرا تخلّف از وعده بر حکيم قادر و عالم، محال است.
قرآن مجيد مى فرمايد: (کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ)؛ «خداوند رحمت را بر خود مقرّر داشته است».
ازسوى ديگر مى فرمايد: (إِنَّ اللهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ)؛ «خداوند از وعده خويش تخلّف نمى کند».
* * *
.پاورقی ها
«تناصف» از ريشه «نَصَفَ» بر وزن «هدف» و بر وزن «حرص» به معناى انصاف دادن گرفته شده است و معناى «تناصف» آن است که هرکس در حق ديگرى انصاف را رعايت کند. بقره، آيه 280. بقره، آيه 228. مرحوم علّامه مجلسى رسالة الحقوق امام سجاد (عليه السلام) را در بحارالانوار، ج 71، ص 10، ح 2 آورده است. در کتاب الحج وسائل الشيعه، ج 8، ص 350 بابى تحت عنوان «حقوق الدابّة الواجبة و المندوبة» ذکر شده که بسيار قابل توجّه است و در خطبه 167 نيز اشاره اى به اين معنا شد. انعام، آيه 12، همين تعبير در آيه 54 با اضافه کلمه «ربکم» آمده است. آل عمران، آيه 9.