تفسیر بخش اوّل

إِنَّ آللّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ آلْوَقْرَةِ، وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ آلْعَشْوَةِ، وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ آلْمُعَانَدَةِ، وَ مَا بَرِحَ لِلّهِ ـ عَزَّتْ آلاؤُهُ ـ فِي آلْبُرْهَةِ بَعْدَ آلْبُرْهَةِ، وَ فِي أَزْمَانِ آلْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِکْرِهِمْ، وَ کَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقْظَةٍ فِي آلْأَبْصَارِ وَ آلْأَسْمَاعِ وَ آلْأَفْئِدَةِ، يُذَکِّرُونَ بِأَيَّامِ آللّهِ، وَيُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ، بِمَنْزِلَةِ آلْأَدِلَّةِ فِي آلْفَلَوَاتِ. مَنْ أَخَذَ آلْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ آلطَّرِيقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ آلْهَلَکَةِ، وَ کَانُوا کَذلِکَ مَصَابِيحَ تِلکَ آلظُلُمَاتِ، وَأَدِلَّةَ تِلْکَ آلشُّبُهَاتِ.

ترجمه
خداوند منزّه و برتر، ياد خود را مايه جلاى قلب ها قرار داده که براثر آن، گوش، پس از سنگينى (براثر غفلت) شنوا شود و چشم پس از کم سويى بينا گردد و از لجاجت و عناد، به انقياد و اطاعت بازگردد و رام شود. خداوندى که نعمتهايش بزرگ و عظيم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله ميان بعثت پيامبران، بندگانى داشت که حقايق را به فکر آن ها الهام مى کرد و با عقل و انديشه آن ها سخن مى گفت تا آن ها در پرتو آن با نور بيدارى، چشم ها و گوش ها و قلب ها را روشن سازند و مردم را به ياد ايّام الله و روزهاى خاص الهى بيندازند و از مقام عظمت او بيم دهند. اين افراد همچون راهنماى بيابان ها هستند که قافله ها را از گم کردن راه نجات مى دهند. هرکس راه حق را در پيش مى گرفت طريقش را مى ستودند و او را به نجات، بشارت مى دادند و آن کس که به چپ و راست منحرف شده بود طريقش را نکوهش مى کردند و از هلاکت بر حذر مى داشتند (آرى!) آن ها چراغ هاى روشن تاريکى ها بودند و راهنمايان دربرابر شبهات!
شرح و تفسیر
راهنمايان ره پويان راه حق
نخست بايد به سراغ تفسير چند آيه از سوره نور برويم تا بيانات پرمعناى امام (عليه السلام) در شرح آن روشن تر شود.
قرآن مجيد در سوره نور آيه 35 (اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...) از نور خداوند سخن مى گويد و با مثالى زيبا که پر از نکات آموزنده است آن را شرح مى دهد وسپس در آيات بعد مى فرمايد: اين چراغ پرفروغ در خانه هايى قرار دارد که خداوند آن ها را از نفوذ شياطين در امان داشته است. و در ادامه مى افزايد: در اين خانه نورانى مردان باشخصيتى هستند که پيوسته خدا را ياد مى کنند، نماز را بر پا مى دارند و زکات را ادا مى کنند و از روز قيامت بيمناک اند.
روشن است که اين رجال در درجه اوّل پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) هستند و در درجه بعد پويندگان مخلص راه آنان.
با توجّه به اين اشاره اجمالى، به تفسير خطبه مى پردازيم. امام (عليه السلام) در بخش آغازين اين خطبه مى فرمايد: «خداوند سبحان و متعال ياد خويش را مايه جلاى قلب ها قرار داده که براثر آن، گوش، پس از سنگينى (براثر غفلت) شنوا مى شود وچشم، پس از کم سويى بينا مى گردد و از لجاجت و عناد، به انقياد و اطاعت بازمى گردد (و رام مى شود)»؛ (إِنَّ آللّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ آلْوَقْرَةِ، وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ آلْعَشْوَةِ، وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ آلْمُعَانَدَةِ).
آرى! هرگاه ذکر با فکر و انديشه همراه باشد، آثار عجيبى دارد. هنگامى که انسان نام خدا را به عظمت مى برد و اوصاف جمال و جلالش را از علم و قدرت و سمع و بصر و مقام رحمانيّت و رحيميت و مراقبت او از بندگان، برمى شمرد، پرده هاى غفلت از مقابل چشم دل کنار مى رود و حق را به خوبى مى بيند. غوغاى هوى وهوس ها فرومى نشيند و صداى رهبران الهى و داعيان الى الله را با گوش جان مى شنود و نتيجه آن، انقياد کامل دربرابر فرمان خداست.
بعضى از شارحان معتقدند و يا احتمال داده اند که منظور از «ذکر» در جمله امام (عليه السلام) قرآن مجيد است، به قرينه آنچه قرآن درباره خودش مى گويد: (وَهذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَاهُ) ولى به يقين ذکر مفهوم عامى دارد که يکى از مصاديق برجسته آن، آيات شريفه قرآن است.
حضرت در ادامه اين سخن مى افزايد: «خداوندى که نعمتهايش بزرگ وعظيم است همواره در هر عصر و زمان و در فاصله ميان بعثت پيامبران، بندگان خاصّى داشت که حقايق را به فکر آن ها الهام مى کرد و با عقل و انديشه آن ها سخن مى گفت تا آن ها در پرتو آن با نور بيدارى، چشم ها و گوش ها و قلب ها را روشن سازند و مردم را به ياد ايام الله و روزهاى خاص الهى بيندازند و از مقام عظمت او بيم دهند. اين افراد همچون راهنماى بيابان ها هستند که غافله ها را از گم کردن راه رهايى مى بخشند»؛ (وَمَا بَرِحَ لِلّهِ ـ عَزَّتْ آلاؤُهُ ـ فِي آلْبُرْهَةِ بَعْدَ آلْبُرْهَةِ، وَ فِي أَزْمَانِ آلْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِکْرِهِمْ، وَ کَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقْظَةٍ فِي آلْأَبْصَارِ وَ آلْأَسْمَاعِ وَ آلْأَفْئِدَةِ، يُذَکِّرُونَ بِأَيَّامِ آللّهِ، وَيُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ، بِمَنْزِلَةِ آلْأَدِلَّةِ فِي آلْفَلَوَاتِ).
اين تعبير ممکن است اشاره به اوصياى انبيا باشد که در فترت ها همواره بوده اند و حقايق را از طريق الهامات قلبى از ساحت قدس الهى مى گرفتند و به بندگان مى رساندند.
نيز ممکن است اشاره به مردان صالح و مخلص و عارف و بصيرى غير از انبيا و اوصيا باشد که در هر زمانى در ميان مردم وجود دارند؛ آن ها نيز با الهامات الهى و تأييدات ربّانى به صراط مستقيم الهى واقف مى شوند و براى هدايت ديگران تلاش مى کنند.
نيز شايد هر دو گروه را شامل شود.
تعبير به «اَدلّه» جمع «دليل» اشاره به چيزى است که در مسافرت هاى زمان هاى گذشته وجود داشته است. در آن زمان جاده هاى مشخصى مانند امروز نبود که انسان از آن برود و به مقصد برسد، به همين دليل قافله ها افراد راه شناسى با خود مى بردند تا در بيابان راه را گم نکنند که آن ها را «دليل راه» مى ناميدند. اين مردان الهى در بيابان زندگى دنيا همچون دليل راه اند که قافله هاى انسانى را از گم گشتن و هلاک شدن نجات مى دهند.
در ادامه سخن مى افزايد: «اين راهنمايان راه، هرکس راه مستقيم را در پيش مى گرفت طريقش را مى ستودند و او را بشارت به نجات مى دادند و آن کس که به جانب چپ و راست منحرف شده بود طريقش را نکوهش مى کردند و از هلاکت بر حذرش مى داشتند»؛ (مَنْ أَخَذَ آلْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ آلطَّرِيقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ آلْهَلَکَةِ).
آرى! آن ها کاملا مراقب همنوعان خود بودند؛ رهروان راستين را تشويق مى کردند و دلگرم مى ساختند و به منحرفان هشدار مى دادند و آن ها را نکوهش مى کردند و بر آنان فرياد مى زدند که با ادامه اين راه انحرافى خود را به هلاکت نيفکنند.
سپس در يک نتيجه گيرى از آنچه در جمله هاى پيشين آمد، مى فرمايد : «بدين گونه آن ها چراغ هاى روشن تاريکى ها بودند و راهنمايان دربرابر آن شبهات»؛ (وَ کَانُوا کَذلِکَ مَصَابِيحَ تِلکَ آلظُلُمَاتِ، وَ أَدِلَّةَ تِلْکَ آلشُّبُهَاتِ).
آرى! در مسير زندگى دنيا، هم ظلمات و تاريکى هاست و هم جاده هاى مشکوک و مشتبه که هر دو براى رهروان راه، خطرناک است. وجود اين مردان الهى چراغ پرنورى در آن ظلمت ها و دليل و راهنمايى براى آن طرق مشکوک است. نکته ها
1. منظور از ايّام الله چيست؟
در اين بخش از خطبه امام (عليه السلام) اشاره فرموده بود که مردان الهى ايّام الله را به مردم يادآورى مى کنند. به يقين همه روزها روزهاى خداست و همه جا خانه اوست و در عين حال نه روزى دارد و نه خانه اى، چراکه برتر از زمان و مکان است؛ ولى همان گونه که خانه کعبه، بزرگ ترين جايگاه عبادت، به دليل اين ويژگى اش «بيت الله» ناميده شده، روزهاى خاصّى نيز هست که به علت حوادث مهمش درخشش فوق العاده اى دارد. بعضى گفته اند: «ايّام الله» اشاره به روزهاى پيروزى پيامبران بر لشکر شرک وکفر است. بعضى گفته اند: روزهاى مهم عبادت همچون ايّام ماه مبارک و ايّام حج است. آنچه در تاريخ بنى اسرائيل و موسى (عليه السلام) آمده که مأمور شد ايّام الله را به بنى اسرائيل يادآورى کند، اشاره به روز غلبه بر فرعون و نجات از دريا و مانند آن است؛ ولى در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که در تفسير «ايّام الله» فرمود : «يُريدُ بِأيّامِ اللهِ سُنَنَهُ وَ أفْعالَهُ في عِبادِهِ مِنْ إنْعامٍ وَ انْتِقامٍ؛ منظور از ايّام الله، سنّت ها و افعال الهى در ميان بندگان اعم از انعام و انتقام است».
مطابق اين روايت هر روزى که موهبت مهم تازه اى ازسوى خداوند به بندگان ارزانى شده و يا از دشمنان آن ها انتقام گرفته شده و با کيفرهاى سختى از ميان رفته اند، ايّام الله محسوب مى شود.
به هر حال يادآورى ايّام الله سبب شکوفايى ايمان و تحريک حس شکرگزارى و توجّه به خداست.
حتى روزهاى آزمايش بزرگ الهى نيز در روايات جزء ايّام الله شمرده شده است، همان گونه که در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «اَيّامُ اللهِ نَعْمائُهُ وَبَلاؤُه وَ مَثُلاتُهُ سُبْحانَهُ؛ منظور از ايّام الله روزهاى نعمت و آزمايش و کيفر سخت بدکاران است». شک نيست که واژه ايّام الله در اين خطبه مفهوم عامى دارد که همه آنچه را که گفته شد شامل مى شود.

2. الهامات الهى
در جمله «عِبادٌ ناجاهُمْ في فِکْرِهِمْ وَ کَلَّمَهُمْ في ذاتِ عُقُولِهِمْ...» امام (عليه السلام) اشاره به مردانى کرده است که خداوند از طريق نجواى فکرى و الهامات قلبى نور هدايت را در دل آن ها مى افکند و پرده هاى جهل و ظلمت را کنار مى زند و آن ها در حدّ خود با آن دريافت هاى ربّانى، براى هدايت خلق و راهنمايى گم شده هاى طريق ايمان و تقوا تلاش و کوشش مى کنند.
آيا اينان همان اوصيا و امامان معصوم (عليهم السلام) هستند که در فترات بعثت انبيا از طريق الهام، حقايق را از عالم غيب مى گيرند يا افراد صالح و متّقى و عالمان پرهيزکار را نيز که در سطح بالايى از تقوا قرار دارند شامل مى شود؟ يعنى قلب آن ها نيز با عالم غيب ارتباط دارد و به مضمون (إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَّکُمْ فُرْقَانآ) خداوند وسيله شناسايى حق را از باطل در پرتو تقوا به آن ها بخشيده و به مضمون (وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا) براثر مجاهدت هاى نفسانى و ستيز با دشمن، عنايات الهى شامل حال آن ها شده و دستشان را گرفته و از طريق ايصال به مطلوب به مقصد رسانده است.
هنگامى که در مواقع سخت، خداوند بندگانى را همچون مادر موسى (عليه السلام) تنها نمى گذارد و به مضمون (وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى...) مسير پر پيچ و خم آينده فرزندش را به او الهام مى کند چگونه ممکن است صالحان ديگر از اين فيض بزرگ محروم بمانند؟ ازاين رو بعضى از بزرگان معتقدند: هر کار مهمّى که از عالم باتقوا و انسان پرهيزکارى صادر مى شود و يا هر اکتشافى که از دانشمند مخلصى سرمى زند؛ در پرتو هدايت تکوينى و الهام الهى است.
همان روح القدسى که به هنگام سرودن اشعار والا به يارى کسانى چون «حسّان بن ثابت» و «کميت» شتافت و چنان اشعارى را بر زبان آن ها جارى ساخت چرا به يارى ساير پاک بازان نيايد؟ و به گفته حافظ:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد *** دگران هم بکنند آنچه مسيحا مى کرد

* * *
پاورقی ها
«ذکر» به معناى يادآورى است و در اين جا منظور ذکر خداست که سه گونه است: قلبى، زبانى و عملى که هنگام فراهم شدن اسباب معصيت به ياد خدا بيفتد و آن را ترک کند. گاه گفته مى شود که ذکر، هم ياد خدا را شامل مى شود و هم ياد قيامت، نبوّت، ولايت و آيات الهى را.
«جلاء» به معناى صيقل زدن، روشن ساختن و نورانى کردن است. به سرمه نيز جلاء گفته مى شود، زيرا به چشم روشنى مى بخشد. «وقرة» از ريشه «وقر» در اصل به معناى سنگينى است، لذا بزرگ داشتن افراد را توقير مى نامند، وقر در قرآن مجيد بيشتر به معناى سنگينى گوش به کار رفته و در جمله بالا نيز همين معنا مراد است. «عشوة» به معناى کم سويى چشم يا نابينايى است. سوره انبياء، آيه 50. «ما برح» به معناى همواره و هميشه است. «برهة» به معناى زمان طويل يا قطعه اى از زمان است. «فلوات» جمع «فلات» به معناى بيابان خشک و بى آب و علف يا صحراى وسيع است. بحارالانوار، ج 66، ص 327. بحارالانوار، ج 67، ص 20، ح 17؛ امالى طوسى، ص 491، ضمن حديث 46. انفال، آيه 29. عنکبوت، آيه 69. قصص، آيه 7. در حديث آمده است: هنگامى که کميت، شاعر معروف اهل بيت : بر امام باقر (عليه السلام) وارد شد و اشعار معروف: «مَنْ لِقَلْبٍ مُتَيَّمٍ مُسْتَهامٍ» را انشاد کرد پس از پايان، امام به او فرمود: «لاتَزالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ ما دُمْتَ تَقولُ فينا» (وسائل الشيعه، ج 10، باب استحباب مدح الائمة (عليهم السلام)...، ص 468، ح 4). امام (عليه السلام) اين سخن را از کلامى اقتباس فرمود که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به حسان بن ثابت به هنگام سرودن اشعار معروف «يُناديهِمْ يَوْمَ الْغَديرِ نَبيُّهُمْ» فرمود. (بحارالانوار، ج 37، ص 150) ديوان حافظ، ص 166، غزل 142.