تفسیر بخش اوّل

وَآللّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَکِ آلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً، أَوْ أُجَرَّ فِي آلْأَغْلاَلِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى آللّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ آلْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَىْءٍ مِنَ آلْحُطَامِ، وَ کَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى آلْبِلَى قُفُولُهَا، وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟!

ترجمه
به خدا سوگند! اگر شب را روى خارهاى (جانگداز) سعدان، بيدار به سر برم و يا (روزها) در غل و زنجيرها دست و پا بسته کشيده شوم، براى من محبوب تر از آن است که خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم کرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه بر کسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى که پيوندهاى اعضايش به سرعت به سوى کهنگى بازمى گردد (و به زودى از هم متلاشى مى شود) و توقفش در ميان خاک بسيار طولانى خواهد بود؟
شرح و تفسیر
چرا دست به ظلم بيالايم؟
همان گونه که اشاره شد، جمعى از ياران امام (عليه السلام) به عنوان خيرخواهى عرض کردند: تو مى خواهى با عدالت رفتار کنى و بزرگ و کوچک را يکسان شمارى، ولى گروهى از متمکّنان از عدالت تو ناراضى اند و کارشکنى مى کنند در حالى که معاويه آن ها را با اموال و هدايا جلب مى کند و مع الاسف غالب دنياپرستان به سوى او تمايل يافته اند. هرگاه تو اى اميرمؤمنان! دست خود را به بذل وبخشش بيت المال بگشايى، گردن ها به سوى تو کشيده مى شود و اطراف تو را خواهند گرفت. امام (عليه السلام) پاسخ هاى صريح و کوبنده اى به آن ها داد که بخشى از آن همين خطبه مورد بحث ماست.
از اين سخن به خوبى استفاده مى شود که امام (عليه السلام) سخت از اين انحراف فکرى که حتى دامان گروهى از خاصّان او را گرفته بود، سخت برآشفت، لذا سعى کرد با بيانات قاطع و ذکر شواهد و نظاير، اين فرهنگ غلط جاهلى را که امروز هم دستاويز سياستمداران حرفه اى است از افکار آن ها بزدايد و فرهنگ قرآن وپيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را که بسط عدل و داد براى همه قشرهاست جايگزين آن سازد. مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر شب را بر روى خارهاى (جانگداز) سَعْدان، بيدار به سر برم و يا در غل و زنجيرها دست و پا بسته کشيده شوم، براى من محبوب تر از آن است که خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم کرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم»؛ (وَ آللّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَکِ آلسَّعْدَانِ مُسَهَّداً، أَوْ أُجَرَّ فِي آلْأَغْلالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى آللّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ آلْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَىْءٍ مِنَ آلْحُطَامِ{6}). بدترين شکنجه براى يک انسان اين است که روى خارهاى سعدان بخوابد (همان خارهاى سه پهلو که به هر طرف روى زمين قرار بگيرد يک طرف تيز آن به سمت بالاست) و هنگام روز دست و پاى او را در زنجير کنند و در کوچه وبازار بکشند.
امام (عليه السلام) با قاطعيّت و همراه با سوگند به ذات پاک خدا مى فرمايد: تحمّل اين شکنجه براى من آسان تر از اين است که در دادگاه عدل الهى به علّت ظلم کوچک به بنده اى از بندگان و غصب شىء ناچيزى از کسى حضور يابم، چراکه مجازات آن جاويدان و درد و رنج شکنجه اين دنيا هرچه باشد گذراست. با اين حال چگونه از من انتظار داريد از راهى که معاويه مى رود و حساب وکتاب روز قيامت در آن در نظر گرفته نشده، بروم؟ آيين اسلام را رها کنم و به آيين شرک وجاهليّت رو آورم؟
سپس مى افزايد: «چگونه بر کسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى که پيوندهاى اعضايش به سرعت به سوى کهنگى بازمى گردد (و به زودى از هم مى پاشد) و توقفش در ميان خاک بسيار طولانى خواهد بود؟»؛ (وَ کَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى آلْبِلَى قُفُولُهَا، وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟!).
اشاره به اين که هيچ عقلى اين کار را نمى پسندد که انسان براى نفع عاجل، سعادت آجل و دائم را از دست بدهد و آن ها که همچون معاويه و اطرافيانش دست به چنين معامله اى زده اند سخت خطاکار و در اشتباه اند.
به اين ترتيب امام (عليه السلام) بر دست همه کسانى که پيشنهاد ظلم و تبعيض به آن حضرت کرده و عملا معتقد بودند که هدف وسيله را توجيه مى کند آب پاکى مى ريزد و آن ها را از اين که بتوانند روش عادلانه، اما پرزحمت امام (عليه السلام) را تغيير دهند مأيوس مى سازد.
نبايد فراموش کرد که با نهايت تأسف دوران خلافت ظاهرى امام (عليه السلام) زمانى آغاز شد که بسيارى از مردم به حاتم بخشى هاى عثمان از بيت المال وتبعيض هاى نارواى او که سرانجام سبب شورش بر عليه او شد عادت کرده بودند. معاويه همان راه را ادامه مى داد، ولى امام (عليه السلام) سعى مى کرد مردم را به فرهنگ عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله) بازگرداند.
گرچه اين برنامه سرانجام به نتيجه کامل نرسيد، ولى اين فايده مهم را داشت که مکتب اصيل اسلام را زنده نگه داشت و منحرفان را رسوا کرد.

* * *
پاورقی ها
تمام نهج البلاغه، ص 679، چاپ دوم.
«حسک»؛ يعنى خار. اين واژه به خار بيابان و يا خار داخل بدن ماهى اطلاق مى شود. «سعدان» گياهى است خاردار که خار آن مانند نوک پستان است و سه شاخه در سه طرف دارد که به هر حالتى زمين بيفتد يک شاخه آن رو به بالاست و به همين دليل خار مزاحم و خطرناکى است و عجيب اين که همين خار از خوراک هاى خوب شتر است. «مسهّد» از ريشه «سهاد» بر وزن «قباد» به معناى بى خوابى شبانه است و «مسهّد» کسى است که شببى خواب مى ماند. «مصفّد» از ريشه «صفد» بر وزن «رفت» به معناى بستن به زنجيره و مانند آن است و «صفاد» بر وزن «عناد» به طناب و زنجير گفته مى شود. «حطام» از ريشه «حطم» بر وزن «حتم» به معناى شکستن گرفته شده و به متاع دنيا «حطام» گفته مى شود، از اين رو که شکننده و ناپايدار است. «قفول» مصدر است و به معناى رجوع و بازگشت آمده و طبق اين معنا مفاد جمله همان است که در بالا آمد، ولى بعضى اين احتمال را داده اند که «قفول» جمع «قفل» است و بر اين اساس معناى جمله چنين مى شود: من چگونه به کسى ستم کنم آن هم براى جسمى که قفل و پيوندهاى اعضايش به سرعت رو به کهنگى مى رود. «ثرى» به معناى خاک است.