تفسیر بخش اوّل
دَارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ، وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لا تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا.
أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَ آلْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ، وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَتُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا.
ترجمه
شرح و تفسیر
ناپايدارى احوال جهان
همان گونه که اشاره شد امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه از ناپايدارى و بى وفايى دنيا سخن مى گويد و مى فرمايد: «(دنيا) سرايى است که در لابه لاى بلاها و مشکلات پيچيده شده و به غدر و نيرنگ و بى وفايى معروف است، حالاتش يکنواخت نمى ماند و ساکنانش سالم و در امان نيستند»؛ (دَارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ، وَبِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لا تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا).
بلاهايى که زندگى اين دنيا را در برگرفته، بسيار زياد و متنوّع است، بيمارى هاى جسمى، بيمارى هاى روانى، حوادث ناگوار اجتماعى، طوفان ها، زلزله ها، سيلاب ها، جنگ ها، غارت ها، حوادثى که منجر به مرگ يا مجروح شدن اعضا مى گردد، از دست دادن عزيزان و مانند آن ها.
جمله «دَارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ» اشاره گويايى است به تمام آنچه گفته شد.
غدر و بى وفايى دنيا ممکن است اشاره به اهل آن باشد که غالبآ بى وفا هستند هنگامى که دنيا به انسان رو مى کند دوستدار و مخلص اند و هرگاه پشت کرد گويى هرگز آشنا نبودند. يا اشاره به بى وفايى مواهب دنيوى است: در حالى که انسان کاملا سالم و سرحال است و تصوّر مى کند سال ها اين وضع ادامه مى يابد، با اتفاق کوچکى ناگهان سلامت و نشاط برچيده مى شود؛ يا در حالى که اموال وثروت فراوانى از هر سو فراهم کرده، براثر حادثه اى، ناگهان ورشکست مى شود و محتاج نان شب مى گردد.
ناپايدارى دنيا که در «لا تَدُومُ أَحْوَالُهَا» بيان شده، نتيجه همان بلاها و حوادث گوناگونى است که از هر سو انسان را احاطه کرده، و در امان نبودن ساکنان دنيا که در جمله «وَ لا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا» آمده به سبب همان حوادث تلخ و ناپايدارى دنياست.
آرى! «از نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد» و با يک گردش چرخ نيلوفرى، نه نادر به جا مى ماند و نه کبکبه و دبدبه نادرى و به گفته شاعر:
آبستنى که اين همه فرزند زاد و کشت *** ديگر که چشم دارد از او مهر مادرى؟! سپس در تأکيد بر همين معنا با عبارات تکان دهنده ديگرى مى افزايد: «احوالش ناپايدار و حالاتش دگرگون است (به گونه اى که) زندگى در آن نکوهيده و نامطلوب و امنيّت در آن ناياب و معدوم است»؛ (أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَتَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَآلْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ).
سرتاسر تاريخ بشر پر از شواهد زنده اى بر اين گفتار پرمعناى مولا (عليه السلام) ، است و از آن فراتر، آيات قرآن مجيد است که از سرگذشت پيشينيان پرده برمى دارد؛ ازجمله صحنه بسيار عبرت انگيزى را از زندگى ثروتمند معروف بنى اسرائيل، قارون، در اواخر سوره قصص، ترسيم کرده است.
يک روز قارون با تمام زر و زيور و خدم وحشم و دم ودستگاه خود در ميان بنى اسرائيل ظاهر مى شود و با تمام قدرت و ثروتش از برابر چشمان آن ها رژه مى رود، آن چنان که گويى در دل دنياپرستان بنى اسرائيل، قند آب مى شود و فرياد (يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِىَ قَارُونُ) سرمى دهند.
فرداى آن روز که با يک زلزله آميخته با «خسف»، زمين، قارون و تمام اموال وثروتش را در کام خود فرو مى برد، آن دنياپرستان ديروز در وحشت فرو مى روند و اين سخن را مى گويند: (لَوْلا أَنْ مَّنَّ اللهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا)؛ «اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد (وبه سرنوشت قارون گرفتار مى شديم)».
در عصر و زمان ما نه تنها اين گونه حوادث کم نيست، بلکه دامنه وسيع تر وگسترده ترى پيدا کرده است، صحنه هايى که همه روز با چشم خود ناظر آن ها هستيم.
سپس امام (عليه السلام) در پايان اين فراز، تشبيه جالبى درباره حوادث دنيا و ساکنان دنيا بيان مى کند، مى فرمايد: «اهل دنيا همواره هدف تيرهاى بلا هستند، که دنيا پى درپى به سوى آن ها پرتاب مى کند و با مرگ نابودشان مى سازد»؛ (وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا).
آرى! انسان ها در اين جهان هدف هاى بى دفاعى هستند دربرابر تيرهاى بلاها که از چپ و راست و بالا و پايين به سوى آن ها پرتاب مى شود؛ تيرهايى که کمتر خطا مى کنند و درست به هدف مى خورند و هدف را نابود مى سازند.
آيا در ميدانى که تيراندازان آن را احاطه کرده و مرتّب انسانى را نشانه گيرى مى کنند، امنيّت و سلامتى وجود دارد؟! آيا زندگى در وسط چنين ميدانى مذموم و منفور نيست؟! ممکن است اين ميدان مملوّ از انواع غذاهاى رنگارنگ ولباس هاى زيبا و جواهرات و زيورها باشد، ولى آيا اين امور با آن شرايطى که اين ميدان دارد مى تواند سبب دلخوشى گردد؟! هرگز.
در اين جا داستان معروفى را نقل مى کنيم که مى تواند بى وفايى و ناپايدارى دنيا را به خوبى مجسّم کند :
در کتاب کامل مبرّد مى خوانيم: «روزى يزيد ابن عبدالملک گفت: دنيا هيچ گاه براى هيچ کس خالى از ناراحتى ها و مشکلات نشده است، من مى خواهم چنين روزى را براى خود فراهم کنم. در آن روز که خلوت کردم هيچ خبرى را به من نرسانيد و مرا با لذاتم در آن خلوتگاه واگذاريد. سپس معشوقه خود، حبابه را صدا زد و گفت: شراب به من بنوشان وآواز بخوان و (به پندار خود) بهترين وسايل عيش ونوش را فراهم ساز. در اين هنگام حبابه دانه انارى را در دهان خود گذاشت. ناگهان به گلوى او پريد (و در دستگاه تنفس او فرو رفت و خارج نشد) و همين سبب مرگ او شد. يزيد ابن عبدالملک چنان ضجّه و فريادى زد که بيهوش شد. هنگامى که به هوش آمد گفت: من اجازه نمى دهم او را دفن کنيد، بايد در کنار من باشد (طبق روايت ديگرى پيوسته او را در آغوش مى گرفت ومى بوييد، تا متعفن شد) اطرافيان او از بنى اميّه به او گفتند: اين زن به حيات بازنمى گردد، اين يک مردار است. در اين هنگام اجازه دفنش را داد و طبق بعضى از نقل ها بعد از 15 روز خود يزيد ابن عبدالملک از دنيا رفت و اين بود سرانجام عيش و نوش بى دغدغه او». نکته
سراى پيچيده شده در بلاها
اين جهان به راستى سراى مشکلات و نابسامانى ها و درد و رنج هاست. معمولا همه ما از اين موضوع به طور اجمال آگاه هستيم، ولى غالبآ در شرح وتفصيل آن تأمل نمى کنيم.
آفاتى که سلامت انسان را تهديد مى کند بيش از آن است که در حساب آيد. ساختمان وجود انسان از اعضاى مختلفى تشکيل شده که هرکدام از آن ها براى انجام دادن صحيح وظيفه، شرايط بى شمارى لازم دارند: قلب، کليه ها، عروق و اعصاب، عضلات، استخوان ها و... که اگر کمترين تغييرى در شرايط آن ها حاصل شود مشکل آفرين مى گردد.
بعضى از پزشکان معتقدند که کبد انسان سيصد نوع از سموم را دفع مى کند حال اگر کمترين آفتى به آن برسد و يک يا چند نوع از سموم را نتواند دفع کند آغاز مشکلات است؛ همچنين چشم و گوش و زبان و امثال آن.
از آفات درونى که بگذريم، آفات بيرونى، فوق العاده زياد و متنوع است به طورى که مرگ انسان در درون عوامل حيات او نهفته است؛ بارانى که مايه حيات و زندگى است اگر بيش از حدّ ببارد سيلاب عظيمى را تشکيل مى دهد که همه چيز را با خود مى برد؛ نسيمى که مايه حيات و نشاط است اگر سريع تر از حدّ معمول بوزد، طوفانى مى شود که درختان را از ريشه مى کند و انسان ها را به هوا پرتاب مى کند؛ خورشيدى که نورش زندگى آفرين است اگر بيش از حدّ بتابد انسان گرمازده مى شود و خطر مرگ او را تهديد مى کند؛ زمينى که بستر آرامش انسان است و انسان همه برکات را از آن مى گيرد اگر سر به طغيان بردارد وزلزله هايى ايجاد کند گاه شهرهايى را که صدها سال در عمران و آبادى آن کوشيده اند در چند ثانيه به تلّى از خاک مبدّل مى سازد.
آفات گياهى، طغيان درياها، هجوم انواع بيمارى هاى فراگير از زمين و هوا وآب و غذا، هرکدام مى تواند حيات انسان را تهديد کند. هنگامى که به ملخ ها فرمان حمله داده شود و لشکر عظيم آن ها از هر سو حمله ور شوند برگ ها و ساقه ها و محصولات درختان را نابود مى کنند بى آن که هيچ کس ـ حتّى با وسايل پيشرفته امروز ـ بتواند جلوى آن ها را بگيرد.
اين ها مربوط به حوادث طبيعى بود، آفات اجتماعى نيز از آن کمتر نيست، جنگ هاى خونين که همچون آتشفشان هر روز در گوشه اى از جهان ظاهر مى شود دائمآ حيات انسان را تهديد مى کند.
رقابت هاى ويرانگر در تصاحب پست هاى سياسى و مسائل اقتصادى، همه روز گروهى را بر خاک سياه مى نشاند و يا در کام مرگ فرو مى برد.
اختلافات خانوادگى که منجر به طلاق و از هم پاشيدگى خانواده ها مى شود، نافرمانى فرزندان، خيانت شرکا و دوستان ناباب و ضربات شکننده منافقان، هر يک عاملى است براى تهديد حيات انسان و يا آرامش او.
بنابراين بايد با تمام وجود به اين سخن مولايمان (عليه السلام) رو بياوريم که «دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ».
همان گونه که اشاره شد امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه از ناپايدارى و بى وفايى دنيا سخن مى گويد و مى فرمايد: «(دنيا) سرايى است که در لابه لاى بلاها و مشکلات پيچيده شده و به غدر و نيرنگ و بى وفايى معروف است، حالاتش يکنواخت نمى ماند و ساکنانش سالم و در امان نيستند»؛ (دَارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ، وَبِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لا تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا).
بلاهايى که زندگى اين دنيا را در برگرفته، بسيار زياد و متنوّع است، بيمارى هاى جسمى، بيمارى هاى روانى، حوادث ناگوار اجتماعى، طوفان ها، زلزله ها، سيلاب ها، جنگ ها، غارت ها، حوادثى که منجر به مرگ يا مجروح شدن اعضا مى گردد، از دست دادن عزيزان و مانند آن ها.
جمله «دَارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ» اشاره گويايى است به تمام آنچه گفته شد.
غدر و بى وفايى دنيا ممکن است اشاره به اهل آن باشد که غالبآ بى وفا هستند هنگامى که دنيا به انسان رو مى کند دوستدار و مخلص اند و هرگاه پشت کرد گويى هرگز آشنا نبودند. يا اشاره به بى وفايى مواهب دنيوى است: در حالى که انسان کاملا سالم و سرحال است و تصوّر مى کند سال ها اين وضع ادامه مى يابد، با اتفاق کوچکى ناگهان سلامت و نشاط برچيده مى شود؛ يا در حالى که اموال وثروت فراوانى از هر سو فراهم کرده، براثر حادثه اى، ناگهان ورشکست مى شود و محتاج نان شب مى گردد.
ناپايدارى دنيا که در «لا تَدُومُ أَحْوَالُهَا» بيان شده، نتيجه همان بلاها و حوادث گوناگونى است که از هر سو انسان را احاطه کرده، و در امان نبودن ساکنان دنيا که در جمله «وَ لا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا» آمده به سبب همان حوادث تلخ و ناپايدارى دنياست.
آرى! «از نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد» و با يک گردش چرخ نيلوفرى، نه نادر به جا مى ماند و نه کبکبه و دبدبه نادرى و به گفته شاعر:
آبستنى که اين همه فرزند زاد و کشت *** ديگر که چشم دارد از او مهر مادرى؟! سپس در تأکيد بر همين معنا با عبارات تکان دهنده ديگرى مى افزايد: «احوالش ناپايدار و حالاتش دگرگون است (به گونه اى که) زندگى در آن نکوهيده و نامطلوب و امنيّت در آن ناياب و معدوم است»؛ (أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَتَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَآلْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ).
سرتاسر تاريخ بشر پر از شواهد زنده اى بر اين گفتار پرمعناى مولا (عليه السلام) ، است و از آن فراتر، آيات قرآن مجيد است که از سرگذشت پيشينيان پرده برمى دارد؛ ازجمله صحنه بسيار عبرت انگيزى را از زندگى ثروتمند معروف بنى اسرائيل، قارون، در اواخر سوره قصص، ترسيم کرده است.
يک روز قارون با تمام زر و زيور و خدم وحشم و دم ودستگاه خود در ميان بنى اسرائيل ظاهر مى شود و با تمام قدرت و ثروتش از برابر چشمان آن ها رژه مى رود، آن چنان که گويى در دل دنياپرستان بنى اسرائيل، قند آب مى شود و فرياد (يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِىَ قَارُونُ) سرمى دهند.
فرداى آن روز که با يک زلزله آميخته با «خسف»، زمين، قارون و تمام اموال وثروتش را در کام خود فرو مى برد، آن دنياپرستان ديروز در وحشت فرو مى روند و اين سخن را مى گويند: (لَوْلا أَنْ مَّنَّ اللهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا)؛ «اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد (وبه سرنوشت قارون گرفتار مى شديم)».
در عصر و زمان ما نه تنها اين گونه حوادث کم نيست، بلکه دامنه وسيع تر وگسترده ترى پيدا کرده است، صحنه هايى که همه روز با چشم خود ناظر آن ها هستيم.
سپس امام (عليه السلام) در پايان اين فراز، تشبيه جالبى درباره حوادث دنيا و ساکنان دنيا بيان مى کند، مى فرمايد: «اهل دنيا همواره هدف تيرهاى بلا هستند، که دنيا پى درپى به سوى آن ها پرتاب مى کند و با مرگ نابودشان مى سازد»؛ (وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا).
آرى! انسان ها در اين جهان هدف هاى بى دفاعى هستند دربرابر تيرهاى بلاها که از چپ و راست و بالا و پايين به سوى آن ها پرتاب مى شود؛ تيرهايى که کمتر خطا مى کنند و درست به هدف مى خورند و هدف را نابود مى سازند.
آيا در ميدانى که تيراندازان آن را احاطه کرده و مرتّب انسانى را نشانه گيرى مى کنند، امنيّت و سلامتى وجود دارد؟! آيا زندگى در وسط چنين ميدانى مذموم و منفور نيست؟! ممکن است اين ميدان مملوّ از انواع غذاهاى رنگارنگ ولباس هاى زيبا و جواهرات و زيورها باشد، ولى آيا اين امور با آن شرايطى که اين ميدان دارد مى تواند سبب دلخوشى گردد؟! هرگز.
در اين جا داستان معروفى را نقل مى کنيم که مى تواند بى وفايى و ناپايدارى دنيا را به خوبى مجسّم کند :
در کتاب کامل مبرّد مى خوانيم: «روزى يزيد ابن عبدالملک گفت: دنيا هيچ گاه براى هيچ کس خالى از ناراحتى ها و مشکلات نشده است، من مى خواهم چنين روزى را براى خود فراهم کنم. در آن روز که خلوت کردم هيچ خبرى را به من نرسانيد و مرا با لذاتم در آن خلوتگاه واگذاريد. سپس معشوقه خود، حبابه را صدا زد و گفت: شراب به من بنوشان وآواز بخوان و (به پندار خود) بهترين وسايل عيش ونوش را فراهم ساز. در اين هنگام حبابه دانه انارى را در دهان خود گذاشت. ناگهان به گلوى او پريد (و در دستگاه تنفس او فرو رفت و خارج نشد) و همين سبب مرگ او شد. يزيد ابن عبدالملک چنان ضجّه و فريادى زد که بيهوش شد. هنگامى که به هوش آمد گفت: من اجازه نمى دهم او را دفن کنيد، بايد در کنار من باشد (طبق روايت ديگرى پيوسته او را در آغوش مى گرفت ومى بوييد، تا متعفن شد) اطرافيان او از بنى اميّه به او گفتند: اين زن به حيات بازنمى گردد، اين يک مردار است. در اين هنگام اجازه دفنش را داد و طبق بعضى از نقل ها بعد از 15 روز خود يزيد ابن عبدالملک از دنيا رفت و اين بود سرانجام عيش و نوش بى دغدغه او». نکته
سراى پيچيده شده در بلاها
اين جهان به راستى سراى مشکلات و نابسامانى ها و درد و رنج هاست. معمولا همه ما از اين موضوع به طور اجمال آگاه هستيم، ولى غالبآ در شرح وتفصيل آن تأمل نمى کنيم.
آفاتى که سلامت انسان را تهديد مى کند بيش از آن است که در حساب آيد. ساختمان وجود انسان از اعضاى مختلفى تشکيل شده که هرکدام از آن ها براى انجام دادن صحيح وظيفه، شرايط بى شمارى لازم دارند: قلب، کليه ها، عروق و اعصاب، عضلات، استخوان ها و... که اگر کمترين تغييرى در شرايط آن ها حاصل شود مشکل آفرين مى گردد.
بعضى از پزشکان معتقدند که کبد انسان سيصد نوع از سموم را دفع مى کند حال اگر کمترين آفتى به آن برسد و يک يا چند نوع از سموم را نتواند دفع کند آغاز مشکلات است؛ همچنين چشم و گوش و زبان و امثال آن.
از آفات درونى که بگذريم، آفات بيرونى، فوق العاده زياد و متنوع است به طورى که مرگ انسان در درون عوامل حيات او نهفته است؛ بارانى که مايه حيات و زندگى است اگر بيش از حدّ ببارد سيلاب عظيمى را تشکيل مى دهد که همه چيز را با خود مى برد؛ نسيمى که مايه حيات و نشاط است اگر سريع تر از حدّ معمول بوزد، طوفانى مى شود که درختان را از ريشه مى کند و انسان ها را به هوا پرتاب مى کند؛ خورشيدى که نورش زندگى آفرين است اگر بيش از حدّ بتابد انسان گرمازده مى شود و خطر مرگ او را تهديد مى کند؛ زمينى که بستر آرامش انسان است و انسان همه برکات را از آن مى گيرد اگر سر به طغيان بردارد وزلزله هايى ايجاد کند گاه شهرهايى را که صدها سال در عمران و آبادى آن کوشيده اند در چند ثانيه به تلّى از خاک مبدّل مى سازد.
آفات گياهى، طغيان درياها، هجوم انواع بيمارى هاى فراگير از زمين و هوا وآب و غذا، هرکدام مى تواند حيات انسان را تهديد کند. هنگامى که به ملخ ها فرمان حمله داده شود و لشکر عظيم آن ها از هر سو حمله ور شوند برگ ها و ساقه ها و محصولات درختان را نابود مى کنند بى آن که هيچ کس ـ حتّى با وسايل پيشرفته امروز ـ بتواند جلوى آن ها را بگيرد.
اين ها مربوط به حوادث طبيعى بود، آفات اجتماعى نيز از آن کمتر نيست، جنگ هاى خونين که همچون آتشفشان هر روز در گوشه اى از جهان ظاهر مى شود دائمآ حيات انسان را تهديد مى کند.
رقابت هاى ويرانگر در تصاحب پست هاى سياسى و مسائل اقتصادى، همه روز گروهى را بر خاک سياه مى نشاند و يا در کام مرگ فرو مى برد.
اختلافات خانوادگى که منجر به طلاق و از هم پاشيدگى خانواده ها مى شود، نافرمانى فرزندان، خيانت شرکا و دوستان ناباب و ضربات شکننده منافقان، هر يک عاملى است براى تهديد حيات انسان و يا آرامش او.
بنابراين بايد با تمام وجود به اين سخن مولايمان (عليه السلام) رو بياوريم که «دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ».
پاورقی ها
«غدر» معانى متعددى دارد که قريب به هم هستند: مکر و نيرنگ و بى وفايى.
«نزّال» جمع «نازل» به معناى ميهمان و يا کسى است که در جايى وارد مى شود. کليات سعدى، ص 991، قصيده 32. «تارات» جمع «تارة» بر وزن «غارت» به معناى زمان و معمولا به معناى يک مرتبه به کار مى رود. «متصرّفه» از ريشه «تصرف» يعنى دگرگون کردن. «مستهدفه» از ريشه «هدف» گرفته شده که تير به سوى آن پرتاب مى شود. «حمام» از ريشه «حم» بر وزن «غم» به معناى مقدر ساختن است و به همين مناسبت حمام به مرگ قطعى که خداوند مقدر ساخته گفته مى شود و «حِمام» (به کسر ح) با «حَمام» (به فتح ح) تفاوت دارد، زيرا دومى به معناى کبوتر است. کامل مبرّد، ج 2، ص 188. در شرح خطبه 145 نيز مى توانيد توضيحات بيشترى دراين باره بخوانيد.
«نزّال» جمع «نازل» به معناى ميهمان و يا کسى است که در جايى وارد مى شود. کليات سعدى، ص 991، قصيده 32. «تارات» جمع «تارة» بر وزن «غارت» به معناى زمان و معمولا به معناى يک مرتبه به کار مى رود. «متصرّفه» از ريشه «تصرف» يعنى دگرگون کردن. «مستهدفه» از ريشه «هدف» گرفته شده که تير به سوى آن پرتاب مى شود. «حمام» از ريشه «حم» بر وزن «غم» به معناى مقدر ساختن است و به همين مناسبت حمام به مرگ قطعى که خداوند مقدر ساخته گفته مى شود و «حِمام» (به کسر ح) با «حَمام» (به فتح ح) تفاوت دارد، زيرا دومى به معناى کبوتر است. کامل مبرّد، ج 2، ص 188. در شرح خطبه 145 نيز مى توانيد توضيحات بيشترى دراين باره بخوانيد.