تفسیر بخش دوم

وَمَتَى کُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَوُلاةَ أَمْرِ الاُْمَّةِ؟ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلا شَرَفٍ بَاسِقٍ، وَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ. وَأُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ الاُْمْنِيِّةِ، مُخْتَلِفَ الْعَلانِيَةِ وَالسَّرِيرَةِ.

ترجمه
اى معاويه! چه زمانى شما، حاکمان و مدبران رعيّت و واليان امر امّت اسلامى بوده ايد، آن هم بدون پيشى گرفتن در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ پناه به خدا مى بريم از اين که ريشه هاى شقاوت گذشته آثار پايدار بگذارد و تو را برحذر مى دارم از اين که در طريق غفلت ناشى از آمال و آرزوهاى دراز همچنان به راه خود ادامه دهى. تو را برحذر مى دارم از اين که آشکار و نهانت يکسان نباشد (در ظاهر دم از اسلام بزنى ولى در باطن در افکار جاهليّت غوطه ور باشى).
شرح و تفسیر
از غفلت برحذر باش
امام (عليه السلام) در اين بخش از نامه خود به عدم صلاحيّت معاويه و بنى اميّه براى حکومت بر امّت اسلام، هرچند بر بخشى از کشور اسلام، اشاره مى کند، زيرا مى داند که مسأله خونخواهى عثمان و امثال آن بهانه اى بيش نيست؛ هدف اصلى آن است که خود را بر مردم شام به عنوان يک حاکم اسلامى تحميل کند؛ مى فرمايد: «اى معاويه! چه زمانى شما، حاکمان و مدبران رعيّت و واليان امر امّت اسلامى بوده ايد، آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟»؛ (وَمَتَى کُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَوُلاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ؟ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلا شَرَفٍ بَاسِقٍ).
درست است که خاندان بنى اميّه و اجداد آن ها زمانى حکمران بودند ولى اين مربوط به زمان جاهليّت و کفر و شرک است و تعبير «وُلاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ» نشان مى دهد که منظور امام (عليه السلام)، عصر ظهور اسلام است؛ زيرا مى دانيم که به هنگام ظهور اسلام خاندان بنى اميّه و در رأس آن ها ابوسفيان در جبهه مخالف اسلام کار مى کردند و مدافع مشرکان و کفار بودند.
تعبير «سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ» و «وُلاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ» ممکن است ازقبيل عطف تفسيرى بوده و هر دو اشاره به همان حکومت اسلامى باشد، ولى اين احتمال نيز وجود دارد که «سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ» مربوط به دوران قبل از اسلام و «وُلاةَ أَمْرِ الاُْمَّةِ» مربوط به بعد از ظهور اسلام باشد، زيرا قبل از اسلام بنى اميّه تنها زعيم قبيله خود بودند، ولى رعيّت به معناى وسيع کلمه و به تعبير ديگر، «مردم مکّه» تحت زعامت عبدالمطلب و بعد از او ابوطالب قرار داشتند.
امام (عليه السلام) در تعبير «بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ ...» به اين واقعيّت اشاره مى کند که حکومت و زمامدارى بر امّت اسلامى نياز به شرايطى دارد، ازجمله پيشگام بودن در اسلام و شرافت والاى نسب، در حالى که معاويه فرزند ابوسفيانى است که تا آخرين لحظه ها دربرابر پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مقاومت کرد و داستان آلودگى هاى مادر معاويه معروف است.
آن گاه امام (عليه السلام) در ضمن سه جمله به او هشدار مى دهد؛ نخست مى فرمايد : «پناه به خدا مى بريم از اين که ريشه هاى شقاوت پيشين آثار پايدار بگذارد»؛ (وَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ). اين جمله احتمالاً اشاره به اين است که معاويه به دليل وراثت نامناسبى که از پدر و مادر (ابوسفيان و هند جگرخوار) داشت و ساليان دراز با پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) همراه پدرش مبارزه کرد، زمينه هاى شقاوت و انحراف در او آماده بود و جز با خودسازى و تلاش فراوان رهايى از آن ممکن نبود.
حضرت در دومين جمله مى افزايد: «و تو را برحذر مى دارم از اين که در طريق غفلت ناشى از آمال و آرزوهاى دراز همچنان به راه خود ادامه دهى»؛ (وَأُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ الْأُمْنِيِّةِ).
اين جمله نظر به همان چيزى دارد که بارها در روايات اسلامى به آن اشاره شده که آرزوهاى دور و دراز، انسان را از خدا و روز جزا و حتى موقعيت خويش در دنيا غافل مى سازد (وَأمّا طَولُ الأمَلِ فَيُنْسِى الاْخِرَةَ).
در سومين جمله مى فرمايد: «تو را برحذر مى دارم از اين که آشکار و نهانت يکسان نباشد (در ظاهر دم از اسلام بزنى ولى در باطن در راه شرک گام بردارى ودر افکار جاهليّت غوطه ور باشى)»؛ (مُخْتَلِفَ الْعَلانِيَةِ وَالسَّرِيرَةِ).
اين جمله اشاره به نفاق معاويه است که در ظاهر به خونخواهى عثمان و دفاع از مقام خلافت برخاسته بود و در باطن هدفى جز حکومت بر شام نداشت ومى دانيم که حالت نفاق و دوگانگى ظاهر و باطن و گفتار و رفتار از شرک هم خطرناک تر است، زيرا مسلمانان تکليف خود را با مشرکان و دشمنان اسلام مى دانند در حالى که ممکن است منافقان را به سبب پوششى که از اسلام در ظاهر دارند نشناسند و آنان از پشت به مسلمانان خنجر بزنند. .