تفسیر بخش چهارم
وَاعْلَمْ ـ يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَکْرٍ ـ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ، وَأَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِکَ وَلَوْ لَمْ يَکُنْ لَکَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ، وَلا تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ. صَلِّ الصَّلاةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا، وَلا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، وَلا تُوَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ. وَاعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِکَ.
ترجمه
اى محمد بن ابى بکر! بدان که من تو را سرپرست و والى بزرگ ترين بخش وامّت کشور (اسلام) کردم و آن اهل مصرند، بنابراين شايسته است که با خواسته هاى دلت مخالفت کنى (چراکه جهاد با نفس برترين جهاد است) بر تو لازم است که از دينت دفاع کنى، هرچند بيش از يک ساعت از عمر تو باقى نمانده باشد. هرگز خداوند را براى جلب رضاى کسى از مخلوقاتش به خشم نياور چراکه خداوند جاى همه کس را مى گيرد و کسى نمى تواند جاى او را بگيرد. نماز را در اوقات خودش به جاى آر، نه آن که به هنگام بيکارى در انجامش تعجيل کنى و نه آن که به هنگام اشتغال به کار، آن را تأخير بيندازى و بدان که تمام اعمالت تابع نماز تو خواهد بود (اگر نماز را آن گونه که بايدوشايد و به طور کامل انجام دهى اعمال ديگرت سامان خواهد يافت و در قيامت نيز نخست به نمازت مى نگرند، سپس به ساير اعمالت).
شرح و تفسیر
مأموريت سنگين و پراهمّيّت
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، بار ديگر محمد بن ابى بکر را مخاطب ساخته و چهار دستور مهم به او مى دهد. نخست به عنوان مقدمه مى فرمايد: «اى محمد بن ابى بکر! بدان که من تو را سرپرست و والى بزرگ ترين بخش و امّت کشور (اسلام) کردم و آن اهل مصرند»؛ (وَاعْلَمْ ـ يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَکْرٍ ـ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ).
«اجناد» جمع «جند» در اصل به معناى لشکر است ولى گاه نيز به بخش هاى مختلف يک کشور يا به کسانى که در آن بخش زندگى مى کنند اطلاق مى شود. به هر حال اين جمله به خوبى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) براى اهل مصر اهمّيّت واحترام بسيارى قائل بود و آن ها را بزرگ ترين گروه امّت اسلامى مى دانست، زيرا مصر يک سرزمين بزرگ تاريخى، داراى تمدنى کهن و مردمى آگاه وباهوش و پرتلاش بود.
آن گاه امام (عليه السلام) به بيان نخستين و مهم ترين توصيه خود مى پردازد، مى فرمايد: «بنابراين شايسته است که با خواسته هاى دلت مخالفت کنى (چراکه جهاد با نفس، برترين جهاد است)»؛ (فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ).
جهاد با نفس بر همه لازم است و بر واليان و استانداران و فرمانداران لازم تر، زيرا آنان هميشه در معرض وسوسه هاى نفس و شيطان قرار دارند و اگر در اين مبارزه مغلوب شوند، ظلم و فساد، مناطق تحت فرمانشان را فرامى گيرد.
سپس به بيان دومين دستور پرداخته، مى فرمايد: «بر تو لازم است که از دينت دفاع کنى، هرچند بيش از يک ساعت از عمر تو باقى نمانده باشد»؛ (وَأَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِکَ، وَلَوْ لَمْ يَکُنْ لَکَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ). روشن است که بعد از جهاد اکبر که جهاد با نفس است براى حفظ دين بايد به سراغ جهاد اصغر رفت که جهاد با دشمن است. امام (عليه السلام) در اين قسمت تأکيد مى کند که اگر تنها يک ساعت نيز از عمر يا حکومت او باقى باشد در دفاع از دين از هيچ کارى دريغ نکند.
آن گاه به سراغ دستور سوم رفته، مى فرمايد: «هرگز خداوند را براى جلب رضاى کسى از مخلوقاتش به خشم نياور، زيرا خداوند جاى همه کس را مى گيرد و کسى نمى تواند جاى او را بگيرد»؛ (وَلا تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ).
انسان بسيارى از اوقات بر سر دوراهى گرفتار مى شود؛ راهى به سوى رضاى خدا و راهى به سوى رضاى خلق، در آن جا که خلق چيزى زائد بر حق خود را بخواهند مؤمنان خالص از غير آن ها شناخته مى شوند؛ مؤمنان خالص در آن راهى گام مى گذارند که رضاى خدا در آن است، زيرا مى دانند که با جلب رضايت و حمايت او هيچ کس نمى تواند کارى برضد آن ها انجام دهد در حالى که اگر براى جلب رضاى بعضى از زياده خواهان، رضاى خدا را زير پا بگذارند، کاملاً بى دفاع خواهند ماند.
آنچه امام (عليه السلام) در سومين نصيحت به محمد بن ابى بکر فرموده، در روايت ديگرى به عنوان يکى از نشانه هاى ايمان خالص آمده است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لا يُرْضِيَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللهِ؛ از نشانه هاى سلامت ايمان مؤمن اين است که رضايت مخلوق را به بهاى به دست آوردن غضب پروردگار طلب نکند».
تجربه نشان داده آن ها که مرتکب اين کار مى شوند سرانجام، هم رضايت خالق را از دست مى دهند و هم رضايت مخلوق را و آن ها که رضايت خالق را مى طلبند، هرچند در پاره اى از موارد سبب خشم مخلوق شوند، سرانجام، هم رضاى خدا را به دست مى آورند و هم رضاى مخلوق را.
از اين فراتر در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است: «مَنْ طَلَبَ رِضَا مَخْلُوقٍ بِسَخَطِ الْخَالِقِ سَلَّطَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ ذلِکَ الْمَخْلُوقَ؛ کسى که خشنودى مخلوقى را با خشم پروردگار طلب کند سرانجام خداوند متعال آن مخلوق را بر سر او مسلط مى سازد (تا به او ستم کند)».
سپس امام (عليه السلام) در چهارمين توصيه خود به محمد بن ابى بکر به مسأله نماز مى پردازد که از مهم ترين ارکان اسلام است، مى فرمايد: «نماز را در اوقات خودش به جاى آر، نه آن که به هنگام بيکارى در انجامش تعجيل کنى و نه آن که به هنگام اشتغال به کار، آن را تأخير بيندازى و بدان که تمام اعمالت تابع نماز تو خواهد بود (اگر نماز را آن گونه که بايدوشايد و به طور کامل انجام دهى اعمال ديگرت سامان خواهد يافت و در قيامت نيز نخست به نمازت مى نگرند سپس به ساير اعمالت)»؛ (صَلِّ الصَّلاةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا، وَلا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، وَلاتُوَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِکَ).
بسيارى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که امام (عليه السلام) در نخستين سفارش درمورد نماز به اين نظر دارد که نماز را پيش از وقت (مثلا نماز ظهر را پيش از ظهر و نماز صبح را قبل از طلوع فجر) به علت فراغت و بيکارى به جاى نياور؛ ولى با توجّه به اين که کمتر ديده ايم و شنيده ايم که کسى نماز خود را قبل از ظهر يا قبل از غروب و طلوع فجر به جا آورد، زيرا اين مطلب بر همه حتى افراد کاهل نماز هم مسلم است که نماز قبل از وقت ارزشى ندارد، با توجّه به اين نکته، احتمال ديگرى در تفسير اين جمله هست و آن اين که فرمايش امام (عليه السلام) ناظر به نماز اوّل وقت و آخر وقت است؛ مى فرمايد: چنان نباش که اگر بيکار باشى نماز را اوّل وقت بخوانى واگر مشغول به کار باشى نماز را به آخر وقت موکول کنى، بلکه هميشه و در هر حال کار خود را تعطيل کن و نماز را در اوّل وقتش به جاى آور.
درواقع اشاره به همان جمله معروف است که «انسان به نمازش نگويد کار دارم بلکه به کارش بگويد نماز دارم».
به يقين تقيد به نماز اوّل وقت روح و جان و زندگى انسان را نورانى مى کند وکارهاى ديگر او از برکت نماز سامان مى يابد.
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است: «إِنَّ الصَّلاةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِي حَفِظَکَ اللهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَکَ اللهُ؛ هنگامى که نماز در اوّل وقت خوانده شود به سوى صاحبش بازمى گردد در حالى که سفيد و نورانى است و به او مى گويد: مرا محفوظ داشتى خداوند تو را حفظ کند و هنگامى که در غير وقت و بدون رعايت حدود انجام شود به صاحبش بازمى گردد در حالى که سياه و تاريک است و به او مى گويد: مرا ضايع کردى خدا تو را ضايع کند».
جمله «أَنَّ کُلَّ شَىْءٍ...» ـ همان گونه که اشاره شد ـ دو معنا دارد: يکى اين که در دنيا ساير اعمال انسان تابع نماز اوست اگر نماز را به درستى انجام دهد از برکت نماز، ساير اعمال او نيز به درستى انجام خواهد شد و ديگر اين که در آخرت، همان گونه که در روايات آمده، نخستين چيزى که مورد حساب قرار مى گيرد، نماز است و سپس ساير اعمال: «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا؛ نخستين چيزى که بندگان با آن حسابرسى مى شوند نماز است اگر نماز قبول شد بقيّه اعمال نيز قبول مى شود».
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، بار ديگر محمد بن ابى بکر را مخاطب ساخته و چهار دستور مهم به او مى دهد. نخست به عنوان مقدمه مى فرمايد: «اى محمد بن ابى بکر! بدان که من تو را سرپرست و والى بزرگ ترين بخش و امّت کشور (اسلام) کردم و آن اهل مصرند»؛ (وَاعْلَمْ ـ يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَکْرٍ ـ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُکَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ).
«اجناد» جمع «جند» در اصل به معناى لشکر است ولى گاه نيز به بخش هاى مختلف يک کشور يا به کسانى که در آن بخش زندگى مى کنند اطلاق مى شود. به هر حال اين جمله به خوبى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) براى اهل مصر اهمّيّت واحترام بسيارى قائل بود و آن ها را بزرگ ترين گروه امّت اسلامى مى دانست، زيرا مصر يک سرزمين بزرگ تاريخى، داراى تمدنى کهن و مردمى آگاه وباهوش و پرتلاش بود.
آن گاه امام (عليه السلام) به بيان نخستين و مهم ترين توصيه خود مى پردازد، مى فرمايد: «بنابراين شايسته است که با خواسته هاى دلت مخالفت کنى (چراکه جهاد با نفس، برترين جهاد است)»؛ (فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِکَ).
جهاد با نفس بر همه لازم است و بر واليان و استانداران و فرمانداران لازم تر، زيرا آنان هميشه در معرض وسوسه هاى نفس و شيطان قرار دارند و اگر در اين مبارزه مغلوب شوند، ظلم و فساد، مناطق تحت فرمانشان را فرامى گيرد.
سپس به بيان دومين دستور پرداخته، مى فرمايد: «بر تو لازم است که از دينت دفاع کنى، هرچند بيش از يک ساعت از عمر تو باقى نمانده باشد»؛ (وَأَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِکَ، وَلَوْ لَمْ يَکُنْ لَکَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ). روشن است که بعد از جهاد اکبر که جهاد با نفس است براى حفظ دين بايد به سراغ جهاد اصغر رفت که جهاد با دشمن است. امام (عليه السلام) در اين قسمت تأکيد مى کند که اگر تنها يک ساعت نيز از عمر يا حکومت او باقى باشد در دفاع از دين از هيچ کارى دريغ نکند.
آن گاه به سراغ دستور سوم رفته، مى فرمايد: «هرگز خداوند را براى جلب رضاى کسى از مخلوقاتش به خشم نياور، زيرا خداوند جاى همه کس را مى گيرد و کسى نمى تواند جاى او را بگيرد»؛ (وَلا تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ).
انسان بسيارى از اوقات بر سر دوراهى گرفتار مى شود؛ راهى به سوى رضاى خدا و راهى به سوى رضاى خلق، در آن جا که خلق چيزى زائد بر حق خود را بخواهند مؤمنان خالص از غير آن ها شناخته مى شوند؛ مؤمنان خالص در آن راهى گام مى گذارند که رضاى خدا در آن است، زيرا مى دانند که با جلب رضايت و حمايت او هيچ کس نمى تواند کارى برضد آن ها انجام دهد در حالى که اگر براى جلب رضاى بعضى از زياده خواهان، رضاى خدا را زير پا بگذارند، کاملاً بى دفاع خواهند ماند.
آنچه امام (عليه السلام) در سومين نصيحت به محمد بن ابى بکر فرموده، در روايت ديگرى به عنوان يکى از نشانه هاى ايمان خالص آمده است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لا يُرْضِيَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللهِ؛ از نشانه هاى سلامت ايمان مؤمن اين است که رضايت مخلوق را به بهاى به دست آوردن غضب پروردگار طلب نکند».
تجربه نشان داده آن ها که مرتکب اين کار مى شوند سرانجام، هم رضايت خالق را از دست مى دهند و هم رضايت مخلوق را و آن ها که رضايت خالق را مى طلبند، هرچند در پاره اى از موارد سبب خشم مخلوق شوند، سرانجام، هم رضاى خدا را به دست مى آورند و هم رضاى مخلوق را.
از اين فراتر در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است: «مَنْ طَلَبَ رِضَا مَخْلُوقٍ بِسَخَطِ الْخَالِقِ سَلَّطَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ ذلِکَ الْمَخْلُوقَ؛ کسى که خشنودى مخلوقى را با خشم پروردگار طلب کند سرانجام خداوند متعال آن مخلوق را بر سر او مسلط مى سازد (تا به او ستم کند)».
سپس امام (عليه السلام) در چهارمين توصيه خود به محمد بن ابى بکر به مسأله نماز مى پردازد که از مهم ترين ارکان اسلام است، مى فرمايد: «نماز را در اوقات خودش به جاى آر، نه آن که به هنگام بيکارى در انجامش تعجيل کنى و نه آن که به هنگام اشتغال به کار، آن را تأخير بيندازى و بدان که تمام اعمالت تابع نماز تو خواهد بود (اگر نماز را آن گونه که بايدوشايد و به طور کامل انجام دهى اعمال ديگرت سامان خواهد يافت و در قيامت نيز نخست به نمازت مى نگرند سپس به ساير اعمالت)»؛ (صَلِّ الصَّلاةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا، وَلا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، وَلاتُوَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِکَ).
بسيارى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که امام (عليه السلام) در نخستين سفارش درمورد نماز به اين نظر دارد که نماز را پيش از وقت (مثلا نماز ظهر را پيش از ظهر و نماز صبح را قبل از طلوع فجر) به علت فراغت و بيکارى به جاى نياور؛ ولى با توجّه به اين که کمتر ديده ايم و شنيده ايم که کسى نماز خود را قبل از ظهر يا قبل از غروب و طلوع فجر به جا آورد، زيرا اين مطلب بر همه حتى افراد کاهل نماز هم مسلم است که نماز قبل از وقت ارزشى ندارد، با توجّه به اين نکته، احتمال ديگرى در تفسير اين جمله هست و آن اين که فرمايش امام (عليه السلام) ناظر به نماز اوّل وقت و آخر وقت است؛ مى فرمايد: چنان نباش که اگر بيکار باشى نماز را اوّل وقت بخوانى واگر مشغول به کار باشى نماز را به آخر وقت موکول کنى، بلکه هميشه و در هر حال کار خود را تعطيل کن و نماز را در اوّل وقتش به جاى آور.
درواقع اشاره به همان جمله معروف است که «انسان به نمازش نگويد کار دارم بلکه به کارش بگويد نماز دارم».
به يقين تقيد به نماز اوّل وقت روح و جان و زندگى انسان را نورانى مى کند وکارهاى ديگر او از برکت نماز سامان مى يابد.
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است: «إِنَّ الصَّلاةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ حَفِظْتَنِي حَفِظَکَ اللهُ وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَکَ اللهُ؛ هنگامى که نماز در اوّل وقت خوانده شود به سوى صاحبش بازمى گردد در حالى که سفيد و نورانى است و به او مى گويد: مرا محفوظ داشتى خداوند تو را حفظ کند و هنگامى که در غير وقت و بدون رعايت حدود انجام شود به صاحبش بازمى گردد در حالى که سياه و تاريک است و به او مى گويد: مرا ضايع کردى خدا تو را ضايع کند».
جمله «أَنَّ کُلَّ شَىْءٍ...» ـ همان گونه که اشاره شد ـ دو معنا دارد: يکى اين که در دنيا ساير اعمال انسان تابع نماز اوست اگر نماز را به درستى انجام دهد از برکت نماز، ساير اعمال او نيز به درستى انجام خواهد شد و ديگر اين که در آخرت، همان گونه که در روايات آمده، نخستين چيزى که مورد حساب قرار مى گيرد، نماز است و سپس ساير اعمال: «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا؛ نخستين چيزى که بندگان با آن حسابرسى مى شوند نماز است اگر نماز قبول شد بقيّه اعمال نيز قبول مى شود».
.
پاورقی ها
«محقوق» از ريشه «حق» گرفته شده و در اين جا به معناى شايسته و سزاوار است.
«تنافح» به معناى دفاع از چيزى است و ريشه آن «نفح» بر وزن «فتح» است که غالبآ به معناى نسيم ملايم و بوى خوش مى آيد و گاه به معناى دفع کردن چيزى است و «منافحه» از همين معنا گرفته شده است. کافى، ج 2، باب فضل اليقين، ص 57، ح 2. بحارالانوار، ج 74، ص 156، ح 132؛ تحف العقول، ص 52. کافى، ج 3، باب من حافظ على صلاته، ص 268، ح 4. کافى، ج 3، باب من حافظ على صلاته، ص 268، ح 4.
«تنافح» به معناى دفاع از چيزى است و ريشه آن «نفح» بر وزن «فتح» است که غالبآ به معناى نسيم ملايم و بوى خوش مى آيد و گاه به معناى دفع کردن چيزى است و «منافحه» از همين معنا گرفته شده است. کافى، ج 2، باب فضل اليقين، ص 57، ح 2. بحارالانوار، ج 74، ص 156، ح 132؛ تحف العقول، ص 52. کافى، ج 3، باب من حافظ على صلاته، ص 268، ح 4. کافى، ج 3، باب من حافظ على صلاته، ص 268، ح 4.