تفسیر بخش اول

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ آلْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ آلْجَنَّةِ، فَتَحَهُ آللهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، وَ هُوَ لِباسُ آلتَّقْوَى وَ دِرْعُ اللهِ آلْحَصِينَةُ، وَ جُنَّتُهُ آلْوَثِيقَةُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللهُ ثَوْبَ آلذُّلِّ، وَ شَمِلَهُ آلْبَلاَءُ، وَدُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ آلْقَمَاءَةِ، وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالاْسْهَابِ، وَ أُدِيلَ آلْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ آلْجِهَادِ، وَ سِيْمَ آلْخَسْفَ، وَ مُنِعَ النَّصَفَ.

ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى، بدانيد)، جهاد، درى از درهاى بهشت است که خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است، و لباس تقوا و زره محکم خداوند و سپر مطمئن اوست. هر کس آن را از روى بى اعتنايى (نه به دليل عذر) ترک کند خدا لباس ذلّت و خوارى بر اندام او مى پوشاند، بلا از هر سو او را احاطه مى کند و گرفتار حقارت و پستى مى شود، عقل و فهم او تباه مى گردد و به سبب تضييع جهاد، حق از او گرفته مى شود، در راه نابودى پيش مى رود و از عدالت محروم مى گردد!
شرح و تفسیر
جهاد، درى از درهاى بهشت
در اين جمله هاى کوتاه که در نخستين فراز اين خطبه آمده است فلسفه جهاد و آثار پربرکت آن در پنج جمله پرمعنا بيان گرديده و سپس آثار شوم ترک جهاد، در هفت جمله ديگر تشريح شده است. در نخستين جمله درباره اهمّيت جهاد مى فرمايد:
«امّا بعد (از حمد و ثناى الهى، بدانيد)، جهاد، درى از درهاى بهشت است»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ آلْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ آلْجَنَّةِ).
بديهى است که براى وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برين، اسباب مختلفى وجود دارد که در احاديث، به عنوان «درهاى بهشت» معرفى شده که يکى از مهم ترين آنها جهاد است. به همين دليل، در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «لِلْجَنَّةِ بابٌ يُقالُ لَهُ: «بابُ الْمُجاهِدينَ». يَمْضُونَ اِلَيهِ فَاِذا هُوَ مَفتُوحٌ وَهُمْ مُتَقَلِّدوُنَ بِسُيوفِهِمْ، وَ الْجَمْعُ فِي الْمَوْقِفِ، وَ الْمَلائِکَةُ تُرَحِّبُ بِهِمْ؛ بهشت، درى دارد به نام «باب المجاهدين» که آنان، به سوى آن حرکت مى کنند و در را در برابر خود باز مى بينند در حالى که شمشيرها را به کمر بسته اند. اين، در حالى است که ساير مردم، در موقفِ حساب ايستاده اند و در انتظار حساب اند، (امّا مجاهدان، بدون حساب، به سوى بهشت مى روند و در آستانه بهشت،) فرشتگان به آنان تبريک مى گويند».
مى دانيم که جهاد در اسلام دو شعبه دارد: جهاد با دشمن بيرون و جهاد با نفس اماره.
نخستين جهاد را «جهاد اصغر» و دومى را «جهاد اکبر» مى گويند، امّا هر دو، درى از درهاى بهشت محسوب مى شود. بدون جهاد اکبر، کسى به لقاء الله نمى رسد و بدون جهاد اصغر، سربلندى در دنيا و آخرت حاصل نمى گردد.
در دومين جمله مى فرمايد: «خداوند آن را به روى دوستان خاصّ خود گشوده است»؛ (فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةِ أَوْلِيائِهِ).
درست است که جهاد با دشمنِ برون و درون، وظيفه همه مسلمانان است، ولى فقط اولياى خاصّ الهى مى توانند اين دو طريق را با نيّت خالص و تا آخرين مرحله بپيمايند و ديگران گاه با نياتى آلوده و انتظار غنيمت و يا کسب نام وشهرت و يا امثال آن، در اين ميدان گام مى نهند و تا آخرين مرحله پيش نمى روند. تنها، خاصّان اولياى الهى هستند که جهاد را با خلوص نيّت تا آخرين مرحله پيش مى برند. آن ها هستند که در برابر تمام مشکلات جهاد اکبر و اصغر، شکيبايى به خرج مى دهند و در برابر تمام سختى هاى اين راه مى ايستند و شياطينِ جن و انس را با استقامت خود، به زانو درمى آورند.
بنابراين، جاى اين اشکال باقى نمى ماند که چرا امام (عليه السلام) فرموده است: خداوند باب جهاد را به روى خاصّان اوليائش گشوده؛ در حالى که مى دانيم وظيفه همه مسلمانان است.
از اين جمله، اين نکته نيز استفاده مى شود که اگر کسى از عهده جهاد اکبر و اصغر، هر دو، به خوبى برآيد از خاصّانِ اولياى الهى خواهد بود.
در سومين و چهارمين و پنجمين توصيف درباره جهاد، مى فرمايد: «و آن، لباس تقوا و زره محکم خداوند و سپر مطمئن اوست»؛ (وَ هُوَ لِباسُ آلتَّقْوَى وَ دِرْعُ اللهِ آلْحَصِينَةُ، وَ جُنَّتُهُ آلْوَثِيقَةُ).
مى دانيم که لباس، هم مايه زينت و زيبايى انسان است و هم حافظ بدن او از گرما و سرما و آفات ديگرى که در صورت عريان بودن، بر بدن او وارد مى شود. جهاد نيز مايه آبرو و عزّت و سربلندى اقوام و ملّت ها، و پيشگيرى از انواع آفات است همان گونه که در ادامه اين خطبه، با تعبير ديگرى بيان شده است. اندام برهنه، زشت و بدن نما و کاملا آسيب پذير است. قوم و ملّتى که جهاد را ترک کنند، ذليل و سربه زير و آسيب پذير خواهند بود.
امّا چرا «لباس» در اينجا به «تقوا» اضافه شده است؟ ممکن است از اين نظر باشد که حفظ اصولِ تقوا بدون امنيت، ممکن نيست، همان گونه که امنيت، بدون جهاد حاصل نمى شود. اين احتمال نيز در تفسير جمله مذکور وجود دارد که اشاره به آيه 26 سوره اعراف است؛ که بعد از ذکر لباس ظاهر به عنوان يک نعمت الهى مى فرمايد: (وَ لِباسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَيْرٌ)؛ «امّا جامه پرهيزکارى بهتر است».
بنابراين، منظور اين است که لباس تقوا که در قرآن به آن اشاره شده، مصداق کاملش همان جهاد است که از تمام جوانب، جامعه را در امن و امان قرار مى دهد، و مايه حسن و زيبايى است.
حضرت در جمله بعد، جهاد را به «زره محکم» و در جمله سوم به «سپر مطمئن» تشبيه کرده است که هر دو از وسايل دفاعى در جنگ است. همان گونه که در نبردهاى قديم، کسانى که زره بر تن و سپر در دست نداشتند از ضربات دشمن در امان نبودند، قوم و ملّتى که جهاد را ترک کند دربرابر ضربات دشمن بسيار ناتوان و آسيب پذير خواهد بود.
اين تعبير، ممکن است اشاره به اين حقيقت باشد که مقصود از جهاد، هجوم بردن به ديگران و توسعه طلبى و غصب اموال و تحميل عقيده نيست، زيرا معتقديم که منطق اسلام و قرآن،آن قدر نيرومند است که بدون نياز به شمشير، پيش مى رود.
بنابراين، جهاد، براى حفظ جامعه اسلامى و از بين بردن موانع راه تبليغ و موانع آزادى بيان، تشريع شده است.
در جنگ هاى امروز، گرچه سپرها و زره هاى سابق کنار گذاشته شده، ولى وسايل ديگرى که بسيار کامل تر از آن است، مانند زره پوش ها و نفربرها و سنگرهاى بسيار محکم، جانشين آن گرديده است و نيز در برابر حملات شيميايى، لباس هاى مخصوصى تهيه شده است که انسان ها را در برابر چنين تهاجمى حفظ کند. اين نکته نيز قابل توجه است که آنچه در تفسير اين جمله ها درباره جهاد اصغر (دشمن خارجى) گفته شد، در مورد جهاد اکبر (جهاد با نفس) نيز صادق است؛ زيرا اگر جهاد با نفس نباشد، قلب و جان انسان در برابر تهاجم شيطان، سخت آسيب پذير خواهد بود.
سپس امام (عليه السلام) به جنبه هاى منفى ترک جهاد پرداخته و به هفت نکته، در عباراتى کوتاه و پرمعنا اشاره مى فرمايد که هرکدام از آنها اشاره به يکى از پيامدهاى منفى جهاد دارد:
نخست اين که «هرکس، آن را از روى بى اعتنايى (نه به دليل عذر) ترک کند، خدا لباس ذلّت و خوارى بر اندام او مى پوشاند»؛ (فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللهُ ثَوْبَ آلذُّلِّ).
تعبير به «رغبةً عَنْهُ» اشاره به اين است که افرادى که بر اثر عذر و ناتوانى و بيمارى و نقص عضو، قادر به جهاد نيستند، از اين حکم مستثنايند، همان گونه که در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است.
دوم اينکه: «بلا از هر سو او را احاطه مى کند»؛ (وَ شَمِلَهُ الْبَلاءُ).
چرا که چنين شخص يا جامعه اى، به خانه يا شهر بى دفاعى مى ماند که حيوانات درنده و موجودات موذى، از هر سو به آن هجوم مى آورند و به راحتى وارد آن مى شوند. آرى، ديوار پولادين جهاد است که جلوى اين گونه بلاها را مى گيرد و انسان هاى درنده خو و موذى را دور مى سازد.
سوم: «گرفتار حقارت و پستى مى شود»؛ (وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ آلْقَمَاءَةِ). چرا حقير و پست نشود، در حالى که سرمايه عظمت و سربلندى، يعنى جهاد را از کف داده و تهى دست باقى مانده است؟
درست است که اين جمله، با جمله نخست، قريب المعنى است، ولى تفاوت ظريفى با آن دارد. در آنجا سخن از ذلّت است و در اينجا سخن از حقارت و پستى. اين دو مفهوم، متفاوت اند ولى لازم و ملزوم يکديگر هستند. چهارمين مصيبتى که دامن ترک کننده جهاد را مى گيرد اين است که «عقل و فهم او تباه مى گردد»؛ (وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالاْسْهَابِ).
افراد ضعيف و ناتوان و مغلوب و شکست خورده، دائمآ گرفتار توهّم اند و ارزيابى واقعيات، آن چنان که هست، براى آن ها مشکل است. وحشت از دشمن سبب مى شود گرفتار کابوسى از تخيّلات هولناک گردند، يا اين که براى پيروزى، دست به دامن خرافات بزنند و به جاى جست و جوى پيروزى در سايه شمشيرها در ميدان نبرد، مثلا به ساحران و جادوگران پناه ببرند. نمونه هاى متعددى از اين گونه افراد در طول تاريخ بوده اند. روشن است که تنها، افراد ضعيف و ناتوان، به اين امور خرافى پناه مى برند، ولى مجاهدان شجاع، از اين موهومات، بيگانه اند.
پنجم اين که «به سبب تضييع جهاد، حق از او گرفته مى شود»؛ (وَ أُدِيْلَ آلْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ آلْجِهَادِ)، زيرا ـ همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است ـ حق، گرفتنى است نه دادنى. زورگويان جهان خوار و غاصبانِ طغيانگر هرگز حق را به صاحبان حق نسپرده اند، بلکه بايد قوى شد و حقّ خويش را از چنگال آنها گرفت. در کلمات مبارک امام (عليه السلام) در خطبه 29 آمده است: «لايُدرَکُ الْحَقُّ اِلّا بِالْجِدِّ؛ حق، جز با تلاش به دست نمى آيد».
ششم اينکه: «در راه نابودى پيش مى رود»؛ (وَ سِيْمَ الْخَسْفَ).
با توجه به اين که خَسفْ و خسوف، به محو شدن نور ماه گفته مى شود و نيز فرو رفتن و ناپديد شدن در زمين، و «سيم» از ريشه «سوم» به معناى «دنبال چيزى حرکت کردن» آمده است، مفهوم جمله چنين مى شود که تارکان جهاد، در واقع در طريق محو و نابودى خويش گام برمى دارند، و در طول تاريخ، مرتبآ ديده شده که اقوام و ملّت هايى براثر سستى در جهاد، خود و کشورشان از صفحه جهان محو شدند.
هفتم اين که «از عدالت محروم مى گردد»؛ (وَ مُنِعَ النَّصَفَ).
دليل اين معنا، روشن است؛ زيرا طرفداران عدالت، غالبآ در اقليّت اند. اگر در اقليّت کمّى نباشند، از نظر کيفيّت و قدرت در اقليّت هستند. به همين دليل، سلطه گرانِ سودپرست، تا آن جا که به اصطلاح، کاردشان ببرد، پيش مى روند و حقوق ملت هاى مظلوم را پايمال مى کنند و پيوسته بر مال و جاه و جلال خود مى افزايند.
ملت هاى مظلوم و ستمديده، فقط در سايه جهاد مى توانند عدالت اجتماعى را تحقّق بخشند و از فشار ظلم و ستم آنان برهند.
به اين ترتيب، مى بينيم که امام (عليه السلام)، در اين چند فراز از خطبه، چه حقايق مهمى را درباره آثار بزرگ جهاد در سرنوشت جوامع انسانى بيان کرده و سيمايى بسيار منطقى از مسئله جهاد و فلسفه آن نشان داده است. اين تحليل ها نشان مى دهد که جهاد، نه تنها به دليل پاداش هاى معنوى سراى ديگر، بلکه به دليل ارزش هايى که در همين زندگى دنيوى مى آفريند، بايد مطلوب همه باشد. چه کسى است که طالب ذلّت و تحقير شدن و پَستى و غصب حقوق، و سرانجام، محو شدن از صفحه روزگار باشد؟ اگر با اين امور مخالفيم، پس بايد دامن همّت بر کمر زنيم و به پا خيزيم و جهاد کنيم و همين نتايج گران بهاست که تحمّل مشکلات جهاد را بر ما آسان مى سازد، درست مانند تحمّلِ تلخىِ داروى شفابخش. نکته ها
1. جهاد، رمز عظمت و سربلندى ملّت هاست
درباره جهاد، سخن بسيار زياد است و با توجه به اين که امام (عليه السلام) در خطبه هاى نهج البلاغه مرتبآ به اين مسئله مهم اشاره فرموده، ما هم مجال زيادى داريم که در اين باره، به طور گسترده بحث کنيم. آنچه در اين جا به عنوان يک اصل اساسى بايد يادآور شويم، اين است که جهاد، قانون حيات و زندگى است و هر موجود زنده اى، تا زمانى به زندگى خود ادامه مى دهد که مشغول جهاد است و آن روز که جهاد را رها کند، مرگ او آغاز مى شود.
گياهان، با آفات گوناگونى روبرو هستند و براى زنده ماندن خود با آن ها پيکار مى کنند. ريشه هاى درختان، براى به دست آوردن آب و آذوقه، دائمآ در اعماق زمين در حرکت اند و هرگاه با موانع سختى، مانند يک قطعه سنگ روبرو شوند، سعى مى کنند آن را بشکنند و پيش بروند و اگر قدرت شکستن آن را نداشته باشند، آن را دور مى زنند و به راه خود ادامه مى دهند. انواع جانداران براى زنده ماندن، با موانع حيات خود پيکار مى کنند. پرندگانى را مى شناسيم که براى مبارزه کردن با مشکلات محيط، اقدام به مهاجرت هاى طولانى کرده و گاه فاصله قطب شمال تا جنوب را طى مى کنند! در درون بدن انسان، در مسير گردش خون، صحنه بزرگى از جهاد ديده مى شود. سربازان مدافع تن ـ که «گلبول هاى سفيد» ناميده مى شوند ـ در تمام طول عمر انسان، مشغول پيکار با دشمنان خارجى، يعنى ميکروب ها و ويروس هايى هستند که از طريق آب و غذا و هوا و خراش هاى پوست، وارد کشور بدن مى شوند. اين سربازان مدافع و سخت کوش، از طريق الهام آفرينش، با انواع جنگ هاى فيزيکى و شيميايى، آشنا هستند و دشمن را با وسايل مختلف، درهم مى کوبند و سلامت انسان را تأمين مى کنند.
اگر به سببى از اسباب، اين نيروى دفاعى از کار بيفتد، در زمان بسيار کوتاهى انواع بيمارى ها به سراغ انسان مى آيد. کار بيمارى بسيار خطرناک «ايدز»، چيزى جز از کار انداختن اين نيروى دفاعى نيست. و به همين دليل، مبتلايان به اين بيمارى وحشتناک، در زمان کوتاهى مورد تهاجم بيمارى هاى سخت و سنگينى قرار مى گيرند.
کوتاه سخن اين که جهاد، رمز حيات و ضامن سعادت و سبب پيروزى و موفقيّت و عامل سربلندى و عزت است؛ البته جهادى که در مسير حق و عدالت قرار گيرد، چراکه غير از آن، تجاوز است و ظلم و جنايت.
به همين دليل، در آيات قرآن مجيد و روايات و از جمله در خطبه مورد بحث، اهمّيتى به جهاد داده شده که به کمتر چيزى داده شده است، به خصوص اگر جهاد را به معانى گسترده و جهاد با دشمن درون و بيرون تفسير کنيم که تمام برنامه هاى الهى و دينى را فرامى گيرد. در حديث پرمعنايى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در اهميّت جهاد مى خوانيم: «مَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللهُ ذُلاّ فِي نَفْسِهِ وَفَقْرآ فِي مَعيشَتِهِ وَ مَحْقآ فِي دينِهِ؛ کسى که جهاد را ترک کند، خداوند، لباس ذلّت بر او مى پوشاند و در زندگى مادّى نيز گرفتار فقر و تنگدستى مى شود و دين او بر باد مى رود». از اين حديث، به خوبى استفاده مى شود که ترک جهاد، هم زندگى معنوى انسان را به خطر مى افکند و هم زندگى مادّى او را.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که از پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) نقل فرمود: «إِغْزُوا تُورِثُوا أَبْنائَکُمْ مَجْدآ؛ پيکار کنيد تا براى فرزندان خود، شکوه و عظمت به ارث بگذاريد».
در کلمات قصار نهج البلاغه، در آن جا که فلسفه احکام را بيان مى فرمايد، مى خوانيم: «وَ الْجِهادُ عِزّآ لِلاْسْلامِ؛ خداوند جهاد را سبب عزت و سربلندى اسلام (و مسلمانان) قرار داده است».
در زمينه جهاد، مطالب فراوان ديگرى نيز هست که در ذيل خطبه هاى مختلف نهج البلاغه، به خواست خدا مطرح خواهد شد.

2. آيا جهاد اسلامى فقط دفاعى است؟!
سال هاست که اين سؤال در ميان دانشمندان اسلام مطرح است. گروهى سعى دارند تمام غزوات زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در شکل دفاعى توجيه کنند، تا مبادا اسلام، متهم شود که با زور شمشير مى خواهد تعليمات خود را به کرسى بنشاند! يا به تعبير ديگر، مبادا اسلام را به کشورگشايى و توسعه طلبى نظامى متهم سازند!
در مقابل، افرادى اصرار دارند که غزوات اسلامى را به دو دسته تقسيم کنند و بگويند که بخشى تهاجمى بوده و بخشى دفاعى و حتّى اين دو بخش را براى مسلمانان امروز نيز ثابت مى شمارند و معتقدند که اسلام وظيفه دارد اقوامى را که در فشارند و تحت سيطره ظالمان هستند، آزاد سازد و اين در واقع، نوعى تهاجم است و نيز وظيفه دارد که راه را براى تبليغات منطقى خود بگشايد و موانع را، هر چند با توسل به قدرت نظامى باشد، از سر راه بردارد و اين، نوع ديگرى از تهاجم است.
در اينجا نظر سومى وجود دارد و آن اين که طبيعت جنگ در اسلام، طبيعت دفاعى است، ولى گاه مسائل دفاعى، تهاجم را ضرورى مى سازد.
مثلا همان مسئله دفاع از مظلومان در بند، يا به تعبير امروز، مداخله بشر دوستانه، گرچه در ظاهر شکل تهاجمى دارد، امّا در واقع دفاع از گروهى است که تحت ستم واقع شده اند و جزئى از جامعه بزرگ انسانى هستند و دفاع از آنها بر ساير انسان هاى متعهّد و مؤمن لازم است.
همچنين تهاجم درمورد دوم ـ يعنى گشودن راه براى آزادى تبليغات منطقى ـنيز نوعى دفاع در مقابل موانع است؛ يعنى اگر دشمن مانعى بر سر راه ايجاد کند، اسلام اجازه درگيرى را با او مى دهد.
تعبيراتى که در جمله هاى نخست اين خطبه ديده مى شود، همه، دليل روشنى بر دفاعى بودن طبيعت جهاد است؛ چرا که در يک جا جهاد به لباس و در جاى ديگر به زره و در جاى سوم به سپر تشبيه شده است و مى دانيم که هر سه اين ها، در واقع از وسايل دفاعى هستند.
در جمله هاى آينده نيز اشارات لطيفى به حملاتى که در واقع، جنبه دفاعى دارد، به چشم مى خورد، از جمله اين که مى فرمايد: «قُلْتُ لَکُمْ: اِغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوکُمْ؛ من به شما گفتم: پيش از آن که آنان به شما حمله کنند، شما به حمله کنيد، (يعنى حمله براى پيشگيرى از حملات دشمن)».
اين قانون کلى، تنها يک استثنا مى تواند داشته باشد و آن، پيکار و مبارزه براى محو بت پرستى است؛ چرا که اسلام، بت پرستى را بزرگ ترين خطر براى جامعه انسانى، از نظر معنوى و مادّى مى داند و اجازه مى دهد که براى از بين بردن بت پرستى ـ در صورتى که تبليغات منطقى، مؤثر نيفتد ـ دست به جهاد ببرند. شک نيست که ممکن است جهان خواران و دولت هاى زورگو و ستمگر، از مسئله دفاع از مظلومان يا مبارزه با انحطاط فرهنگى و فکرى، به عنوان وسيله اى براى سرپوش گذاشتن بر اهداف تجاوزطلبانه خود استفاده کنند، ولى هرگز ارزش اين مفاهيم کاسته نمى شود. سوء استفاده از عناوين و مفاهيم مقدّس، چيزى است که هميشه در جهان بوده است.
پاورقی ها
کافى، ج 5، باب فضل الجهاد، ص 2، ح 2.
توجه داشته باشيد که در تفسير نخست، اضافه «لباس التّقوى» ازقبيل اضافه لاميه است و در تفسير دوم اضافه بيانى. توبه، آيه 91 و 92. «دُيّث»، از ريشه «ديث» به معناى «خوار و ذليل و رام» است و افراد بى غيرت و بى اعتنا به وضع عفت خانواده خود را از اين جهت، «ديوث» گفته اند که تن به عمل ذليلانه و حقارت آفرين مى دهند. «صغار»، در اينجا، به معناى «ذلت و پستى» است. «قماءة»، نيز به معناى «کوچکى و ذلت» آمده است. «اسهاب»، به معناى «کم عقلى» و «پرحرفى» است و در خطبه بالا، اشاره به همان معناى نخست است. «أديل» از ريشه «دولة» به گفته مقاييس، به دو معنا آمده است: يکى «تحول و جابه جايى» و ديگرى «ضعف و سستى»، در اين جا به همان معناى نخست است. جمعى از شارحان نهج البلاغه، اين جمله را به معناى «به ذلت کشانده شدن» تفسير کرده اند که در واقع،ازقبيل تکرار و تأکيد نسبت به جمله هاى گذشته مى شود، ولى آنچه در متن آوردم، ضمن اين که با متون لغت کاملا سازگار است، معناى جديدى را دربر دارد که مانع از تکرار خواهد بود. و به همين دليل، مناسب تر است. «نصف» و «انصاف» از يک ريشه و به معناى «عدالت» هستند. بحارالانوار، ج 97، ص 9، ذيل ح 6. کافى، ج 5، باب فضل الجهاد، ص 8، ح 12. نهج البلاغه، حکمت 252. براى توضيح بيشتر درباره اهداف جهاد در اسلام، مى توانيد به تفسير نمونه، جلد دوم، ص 24، ذيل آيه 193 سوره بقره مراجعه فرماييد.