تفسیر بخش پنجم


فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ، وَ لا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْيَاکَ؛ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لا تَعْرِفُ، الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُکَلَّفْ. وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلالَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُکُوبِ الأَهْوَالِ. وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِيَدِکَ وَ لِسَانِکَ، وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ، وَ جَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ، وَ لا تَأْخُذْکَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ. وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ کَانَ، وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ.

ترجمه
بنابراين منزلگاه آينده خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنيا مفروش. درباره آنچه نمى دانى سخن مگو و در آنچه موظف نيستى دخالت مکن. در راهى که ترس گمراهى در آن است قدم مگذار، چرا که خوددارى کردن به هنگام بيم از گمراهى، بهتر از آن است که انسان خود را در مسيرهاى خطرناک بيفکند. امر به معروف کن تا اهل آن باشى و با دست و زبانت منکر را انکار ساز و از کسى که کار بد انجام مى دهد با جديت دورى گزين. در راه خدا آن گونه که بايد و شايد جهاد کن و هرگز سرزنشِ سرزنشگران، تو را از تلاش در راه خدا بازندارد. در درياى مشکلات هر جا که باشد براى رسيدن به حق فرو رو. در دين خود تفقه کن (و حقايق دين را به طور کامل فراگير) و خويشتن را به استقامت در برابر مشکلات عادت ده که استقامت و شکيبايى در راه حق، اخلاق بسيار نيکويى است.
شرح و تفسیر
رمز پيروزى استقامت است
امام (عليه السلام) در آغاز اين بخش به عنوان نتيجه گيرى از بخش سابق که دستور به سير در احوال گذشتگان مى داد، پنج اندرز مهم را بيان مى کند، مى فرمايد: «بنابراين منزلگاه آينده خود را اصلاح کن و آخرتت را به دنيا مفروش. درباره آنچه نمى دانى سخن مگو و در آنچه موظف نيستى دخالت مکن. در راهى که ترس گمراهى در آن است قدم مگذار، چرا که خوددارى کردن به هنگام بيم از گمراهى، بهتر از آن است که انسان خود را در مسيرهاى خطرناک بيفکند»؛ (فَأَصْلِحْ مَثْوَاکَ، وَ لا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْيَاکَ؛ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لا تَعْرِفُ، وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُکَلَّفْ وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلالَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُکُوبِ الأَهْوَالِ).
منظور ازجمله «أَصْلِحْ مَثْوَاکَ» با توجّه به اين که «مَثْوى» به معناى جايگاه و در اين جا به معناى جايگاه آخرت است، اين است: در اين دنيا کارى کن که سراى آخرتت را آباد کنى.
در دعاى روز سه شنبه، به نقل از امام على بن الحسين زين العابدين (عليهما السلام) مى خوانيم: «وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي؛ (خدايا) آخرتم را اصلاح کن، چرا که سراى جاويدان من است».
جمله «لا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْيَاکَ» اشاره به اين است که متاع بسيار پرارزش آخرت و سعادت جاويدان را به بهاى اندک و بى ارزش زرق و برق دنيا مفروش، همان گونه که قرآن مجيد در نکوهش جمعى از يهود و اعمال زشت آن ها مى فرمايد: (أُولئِکَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالاْخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لاهُمْ يُنْصَرُونَ)؛ «آن ها کسانى هستند که زندگى دنيا را با (از دست دادن) آخرت خريده اند؛ از اين رو از عذاب آن ها کاسته نمى شود؛ و (به هيچ صورت) يارى نخواهند شد».
جمله «دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لا تَعْرِفُ» از قول به غير علم نهى مى کند که انسان از امورى سخن بگويد که از آن آگاهى ندارد. در قرآن کرارآ از اين عمل نهى شده است از جمله مى فرمايد: (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ)؛ «از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مکن» و در مورد پيروى از وسوسه هاى شيطان مى فرمايد: (إِنَّما يَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ)؛ «او شما را فقط به بدى و کار زشت فرمان مى دهد؛ و (نيز دستور مى دهد) آنچه را که نمى دانيد، به خدا نسبت دهيد».
«وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُکَلَّفْ» اشاره به اين است که در مسائلى که به تو مربوط نمى شود دخالت مکن و به تعبير ساده، فضولى در کار ديگران موقوف! چه بسيارند کسانى که به علت دخالت در کارهاى ديگران و امورى که به آن ها مربوط نيست، هم از انجام وظيفه خود مى مانند و هم گرفتارى هايى براى خود به وجود مى آورند. اين همان چيزى است که قرآن مجيد مى فرمايد: (عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا يَضُرُّکُمْ مَّنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُم)؛ «مراقب خود باشيد، اگر شما هدايت يافته باشيد گمراهى کسانى که گمراه شده اند، به شما زيانى نمى رساند».
آخرين جمله (وَ أَمْسِکْ...) به رعايت احتياط در شبهات اشاره مى کند که يکى از اصول مسلم عقلانى است؛ هرگاه انسان در برابر دو راه قرار گرفت: راهى روشن و خالى از اشکال و راهى مجهول و تاريک، عقل مى گويد: هرگز در چنين راهى گام مگذار که ممکن است سرانجام شومش دامانت را بگيرد و اگر هم به مقصد برسى با ترس و وحشت و اضطراب خواهد بود. در راهى گام بنه که با اطمينان و آرامش، تو را به مقصودت مى رساند.
اين اصل عقلانى در روايات زيادى، از جمله حديث معروف پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به آن اشاره شده است آن جا که مى فرمايد: «دَعْ مَا يُرِيبُکَ إِلَى مَا لا يُرِيبُکَ؛ آنچه تو را به شک مى افکند رها کن و به سوى راهى برو که در آن شک و ترديد ندارى».
در حديث ديگرى پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، امور زندگى انسان ها را به سه قسم تقسيم مى کند: «بخشى بيّن الرشد که سالم بودنش آشکار است و بايد از آن تبعيت کرد و بخشى بيّن الغىّ که ناسالم بودنش آشکار است و بايد آن را رها ساخت و بخشى که مشکل و مشکوک است که آن را نيز بايد رها و به خدا واگذار کرد».
بديهى است که هيچ يک از اين دستورات مسأله امر به معروف و نهى ازمنکر و ارشاد جاهل را نفى نمى کند و مربوط به مواردى است که انسان مسئوليتى در برابر آن ندارد، لذا به دنبال اين دستورات مى فرمايد: «امر به معروف کن تا اهل آن باشى و با دست و زبانت منکر را انکار ساز و از کسى که عمل بد انجام مى دهد با جديت دورى گزين»؛ (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ بِيَدِکَ وَ لِسَانِکَ، وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ).
جمله «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ أَهْلِهِ» مى گويد چون انسان، ديگران را امر به معروف مى کند، اگر خودش اهل معروف نباشد در پيش وجدان خويش شرمنده مى شود. به علاوه از مردم نيز خجالت مى کشد که بگويند او آمر به معروف است در حالى که خودش عامل به منکر است. مجموع اين امور سبب مى شود که با امر به معروف، انسان به تدريج در سلک عاملان به معروف درآيد. جمله «وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرَ ...» اشاره به مراتب نهى از منکر است که در اين جا براى آن، دو مرحله ذکر شده و در کلمات قصار امام (عليه السلام) سه مرحله براى آن ذکر شده است: نخست انکار با قلب و بيزارى از منکر در درون دل و جان، هرچند ظالمان دست و زبان انسان را ببندند. مرحله دوم، انکار با زبان و مرحله سوم جلوگيرى عملى از منکرات. بسيارى از فقها مرحله سوم را وظيفه حکومت اسلامى و حاکم شرع دانسته اند و مرحله اوّل و دوم را وظيفه عموم مردم.
جمله «وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِکَ» ممکن است اشاره به مواردى باشد که نهى از منکر اثر نمى گذارد، در چنين مواردى انسان بايد مجلس منکر را ترک گويد و از عاملان به منکر دورى گزيند.
اين احتمال نيز هست که منظور از آن بيزارى قلبى است که آثار آن در چهره انسان نمايان باشد که يکى از مراحل سه گانه نهى از منکر است و در حديثى اميرمؤمنان على (عليه السلام) از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نقل مى کند: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللهِ أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّةٍ؛ پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به ما دستور داد که اهل منکر را با چهره اى عبوس ملاقات کنيم (تا از قيافه ما بدانند که از آن ها بيزاريم)».
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن چند دستور ديگر مى دهد، مى فرمايد: «در راه خدا آن گونه که بايد و شايدجهاد کن و هرگز سرزنشِ سرزنش گران، تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد و در درياى مشکلات براى رسيدن به حق فرو رو، هرجا که باشد»؛ (وَ جَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ، وَ لاتَأْخُذْکَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ. وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ کَانَ). مى دانيم که جهاد مراحل و مراتبى دارد؛ خواه جهاد نظامى با دشمن و خواه تلاش هايى ديگر در مسير حق. بعضى از مراحل آن شايسته مجاهدان واقعى نيست؛ شايسته آن ها اين است که آخرين مرحله اى را که در توان دارند در اين راه به کار گيرند و جمله «جَاهِدْ فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ» اشاره به همين معناست.
اما جمله «وَ لا تَأْخُذْکَ فِي اللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ» اشاره به اين است که گاهى افراد آلوده، اطراف انسان هاى مجاهد و مبارز را مى گيرند و با ملامت و سرزنش مى خواهند سدى بر سر راه آن ها ايجاد کنند. امام (عليه السلام) مى فرمايد: هرگز اين سرزنش ها مانع راه تو نشود؛ هنگامى که راه را تشخيص دادى با توکل بر خدا و عزم راسخ و بدون اعتنا به سرزنش سرزنش گران به پيش تاز.
از آن جا که در راه حق مشکلات فراوانى وجود دارد و حق جويان بدون پيکار با آن ها، راه به جايى نمى برند، امام (عليه السلام) اين مشکلات را به امواج خروشان دريا تشبيه کرده و دستور مى دهد که براى به دست آوردن گوهر حق، در اين امواج فرو رود.
سخن امام (عليه السلام) در اين جمله ها برگرفته از آياتى از قرآن مجيد است؛ در آيه 78 سوره حج مى خوانيم: (وَ جاهِدُوا فِى اللهِ حَقَّ جِهادِه) و در آيه 54 سوره مائده مى خوانيم: (يُجاهِدُونَ فِى سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ).
بسيارى از مفسّران «حق جهاد» را به معناى اخلاص در نيّت تفسير کرده اند؛ ولى بايد توجّه داشت که مفهوم آن منحصر به اخلاص نيّت نيست، بلکه منظور اين است که مشکل ترين مرحله جهاد، جهاد با نفس و کسب خلوص نيّت است.
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش دو اندرز مهم ديگر به فرزندش مى دهد، مى فرمايد: «در دين خود تفقّه کن (و حقايق دين را به طور کامل فراگير) و خويشتن را به استقامت در برابر مشکلات عادت ده که استقامت و شکيبايى در راه حق، اخلاق بسيار نيکويى است»؛ (وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ).
با توجّه به اين که «تفقّه» از ريشه «فقه» به معناى فهم و درک است، منظور امام 7 از جمله «وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ» اين است که حقايق دينى را اعم از اصول و فروع به طور کامل درک کن، نه فقط ظاهر آن ها بلکه عمق آن ها را نيز درک کن.
جمله «عَوِّدْ نَفْسَکَ ...» اشاره به اين است که صبر و استقامت در مقابل مشکلات، چيزى است که با تمرين به دست مى آيد. بايد آن قدر تمرين کنى و خويشتن را عادت دهى تا خلق و خوى تو گردد.
عبارت «نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ» مى خواهد بگويد که هر کار مثبتى با مشکلات و موانعى روبه روست، اگر انسان براى رسيدن به حق صبر و استقامت نداشته باشد، هرگز نمى تواند به آن دست يابد. چيدن يک گل بدون تحمل نيش خار ميسر نيست و برداشتن اندکى عسل از کندو غالبآ با نيش زنبور همراه است. اگر استقامت در برابر مشکلات نباشد هيچ هدف مقدّسى به انجام نمى رسد.
در اين جا سزاوار است به اشعار پرمعنايى که ابوالاسود سروده است توجّه کنيم:
تَعَوّدُت مَسَّ الضُّرِّ حَتّى أَلَفْتُهُ *** وَ أَسْلَمَني طُولُ الْبَلاءِ إلَى الصَّبْرِ
وَ وَسَّعَ صَدْري لِلأَذى کَثْرَةُ الأَذى *** وَ کانَ قَديمآ قَدْ يَضيقُ بِهِ صَدْري
إذا أَنَا لَمْ أَقْبَلْ مِنَ الدَّهْرِ کُلَّ ما *** أُلاقيهِ مِنْهُ طالَ عَتْبي عَلَى الدَّهْرِ
من خود را به درد و رنج ها عادت دادم تا با آن انس گرفتم و ادامه مشکلات مرا به صبر عادت داد. فزونى رنج ها سينه مرا براى تحمل رنج گشاده ساخت، هر چند در گذشته در برابر آن، تنگى سينه احساس مى کردم.
(من فکر مى کنم) اگر من همه حوادث جهان را (از تلخ و شيرين) نپذيرم، پيوسته بايد دنيا را سرزنش کنم. نکته ها
1. رعايت احتياط به هنگام احساس خطر
احتياط در موارد مشکوک يکى از اصول مسلم مذهب ماست که در بعضى از موارد واجب و گاه مستحب است.
ريشه احتياط، حکم عقل است که در علم اصول با عنوان «دفع ضرر محتمل» مطرح شده که درباره وجوب آن به طور مطلق يا با بعضى قيود و شروط بحث است. عقل حکم مى کند که زيان هاى احتمالى را از خود دور کنيم. قابل توجّه اين که همين مسئله در علم کلام و عقايد به عنوان يکى از دلايل مهم تحقيق در مسائل مذهبى و مبدأ و معاد شناخته شده چرا که ترک تحقيق احتمال ضررهاى عظيمى را درپى دارد. به همين دليل عقل به لزوم تحقيق دراين باره حکم مى کند.
امام (عليه السلام) در نامه مورد بحث، بعد از آن که به فرزندش دستور فرمود از مسيرهايى که خوف ضلالت در آن است بپرهيزد، اين اصل را کاملاً مستدل ساخت، فرمود: زيرا پرهيز در اين گونه موارد بهتر از آن است که انسان گرفتار حوادث هولناک و وحشتناک شود.
اصولاً احتياط اگر به افراط نکشد در همه جا و همه چيز ـ خواه در امور معنوى و يا امور مادى ـ کارى عاقلانه و منطقى است. 2. راه دستيابى به فضايل اخلاقى
جمله «وَ عَوِّدْ نَفْسَکَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَکْرُوهِ» به يک اصل مهم اخلاقى اشاره مى کند و آن اين که انسان هايى که تربيت اخلاقى نشده اند در آغاز کار، پذيرش اصول اخلاق براى آن ها آسان نيست و بايد آن را بر نفس خود تحميل کنند و پيوسته تکرار نمايند. اين فعل مکرر سبب مى شود که آن امر اخلاقى به صورت عادت درآيد و ادامه اين عادت سبب مى شود که به صورت ملکه نفسانى گردد؛ يعنى به تدريج در درون عمق جان انسان نفوذ کند و روح را به رنگ خود درآورد.
حديث «الخَيْرُ عَادَةٌ» و حديث «العَادَةُ طَبْعٌ ثَانٍ» که در غررالحکم در لابه لاى کلام اميرمؤمنان على (عليه السلام) آمده، اشاره به همين معناست.
همان گونه که گفته شد تفاوت تصبّر با صبر اين است که شخص صبور واقعآ اهل صبر است؛ اما تصبر در مورد کسى است که هنوز اهل صبر نشده و خود را به آن وادار مى کند.
اصولاً بسيارى از فضايل اخلاقى جز با رياضت نفس و عادت دادن خويش حاصل نمى گردد و از آن جا که صبر (استقامت در برابر مشکلات) خميرمايه تمام پيروزى هاست و طبق بعضى از روايات، ارزش صبر در ايمان همچون ارزش سر است در تن، بايد به هر قيمتى آن را به دست آورد و به گفته شاعر:
صبر را با حق قرين کرد اى فلان *** آخر والعصر را آگه بخوان
صد هزاران کيميا حق آفريد *** کيميايى همچو صبر آدم نديد .
پاورقی ها
بقره، آيه 86.
اسراء، آيه 36. بقره، آيه 169. مائده، آيه 105. بحارالانوار، ج 2، ص 259، ح 7. کافى، ج 1، باب اختلاف الحديث، ص 68، ضمن حديث 10. کافى، ج 5، باب الأمر بالمعروف و النهى عن المنکر، ص 58، ح 10. «خض» صيغه امر از ريشه «خوض» بر وزن «حوض» گرفته شده که در اصل به معناى وارد شدن تدريجى درآب است. سپس به عنوان کنايه به معناى ورود يا شروع به کارها آمده است. «غمرات» جمع «غمرة» بر وزن «ضربة» در اصل از «غمر» به معناى از بين بردن اثر چيزى گرفته شده سپس به آب زيادى که تمام چهره چيزى را مى پوشاند و پيش مى رود، «غمرة» و «غامر» گفته شده و بعد از آن به گرفتارى هاى شديد و جهل و نادانى فراگير که انسان را در خود فرو مى برد اطلاق شده است و «غمرات الموت» به معناى شدايد حالت مرگ است. «تصبّر» از ريشه «صبر» به معناى خود را به شکيبايى واداشتن و خويشتن دارى کردن است و تفاوت آن با صبر اين است که شخص صبور واقعآ اهل صبر است اما تصبر در مورد کسى است که هنوز اهل صبر نشده و خود را به آن وادار مى کند. معجم الادباء، ج 12، ص 38. غرر الحکم، ح 5352. غرر الحکم، ح 7477. مثنوى معنوى، دفتر سوم، ص 423.