تفسیر بخش اول

مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا للهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ، وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ، وَ الْمُقِيمِ الظَّاعِنِ، فَلامَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ، وَ لامُنْکَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ.

ترجمه
اين نامه از بنده خدا على اميرمؤمنان به مردمى است که براى خدا خشمگين شدند در آن هنگام که در زمينش عصيان شده و حق او از بين رفته بود، در آن هنگام که جور و ستم خيمه خود را بر سر نيکوکار و بدکار و حاضر و مسافر زده بود، زمانى که نه نيکى و معروفى وجود داشت که انسان در کنارش احساس آرامش کند و نه از منکر و زشتى ها اجتناب مى شد (تا مشمول لطف خدا گردد).
شرح و تفسیر
مصريان فداکار
امام (عليه السلام) در آغاز نامه ـ چنان که اشاره شد ـ توصيف بليغى از مردم مصر مى کند، مى فرمايد: «اين نامه از بنده خدا على اميرمؤمنان به مردمى است که براى خدا خشمگين شدند در آن هنگام که در زمينش عصيان شده و حق او از بين رفته بود، در آن هنگام که جور و ستم خيمه خود را بر سر نيکوکار و بدکار و حاضر و مسافر زده بود، زمانى که نه نيکى و معروفى وجود داشت که انسان در کنارش احساس آرامش کند و نه از منکر و زشتى ها اجتناب مى شد (تا مشمول لطف خدا گردد)»؛ (مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا للهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ، وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ، وَ الْمُقِيمِ وَ الظَّاعِنِ، فَلامَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ، وَ لا مُنْکَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ).
اين که اين تعبيرات اشاره به چه زمانى است؟ قاطبه شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به زمانى مى دانند که عبدالله بن ابى سرح، جنايت کار معروف، از سوى عثمان به فرماندارى مصر برگزيده شده بود. او هم با جمعى از ظالمان و اوباش به ظلم و ستم به مردم مصر پرداخت و به قوانين اسلامى کاملاً بى اعتنا بود؛ نه امر به معروف را عملاً به رسميت مى شناخت نه گامى در راه نهى از منکر برمى داشت.
فراموش نکنيم که عبدالله بن ابى سرح همان کسى است که در آغاز، جزء کاتبان وحى بود؛ ولى به علت خيانتش پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بر او غضب کرد و آيه اى از قرآن در مذمت او نازل شد. او به مرتدان و مشرکان پيوست و بر ضد اسلام توطئه کرد و به هنگام فتح مکّه يکى از افراد معدودى بود که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمان قتل آن ها را صادر فرمود و چون عبدالله برادر رضاعى عثمان بود، عثمان او را نزد خود پنهان ساخت. سپس او را نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) آورد و براى او امان خواست. پيغمبر (صلي الله عليه و آله) از او روى برگرداند. عثمان سه بار اين کار را تکرار کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) سرانجام پذيرفت و به او امان داد. هنگامى که عثمان با عبدالله از نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بيرون رفت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) به اطرافيان خود فرمود: من بار اوّل و دوم که سکوت کردم براى اين بود که يکى از شما برخيزد و گردن اين خائن را بزند. مردى از انصار عرض کرد: چه خوب بود اشاره اى به من مى کرديد اى رسول خدا! پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: شايسته انبيا نيست که نگاه هاى پنهانى کنند. به هر حال مردم مصر بر ضد اين مرد جنايت کار شوريدند؛ ولى او محکم در جاى خود نشسته بود. به همين دليل جمعيّت دو هزار نفرى از مصر حرکت کردند به اين قصد که فرمان عزل او را از عثمان بخواهند ولى عثمان نه تنها حاضر نشد او را معزول کند؛ بلکه نامه اى نوشت و با غلام خود براى عبدالله فرستاد به اين مضمون که به او توصيه کرده بود بعضى از سران معترضان را در برابر چشم مردم به دار آويزد و بعضى را شديدا مجازات کند تا عبرت همگان گردد. معترضانِ مصرى نامه را از غلام کشف کردند و فريادشان بلند شد و گفتند: بايد به مدينه برگرديم و تا عزل عثمان از خلافت دست برنداريم.
در اين هنگام گروه هاى ديگرى از کوفه و بصره به مدينه آمدند آن ها نيز شکايت هاى مشابهى داشتند. اضافه بر اين ها بسيارى از مهاجران و انصار معتقد بودند که عثمان با کارهايى که انجام داده لايق خلافت مسلمين نيست و بايد از خلافت کناره گيرى کند؛ ولى عثمان همچنان مقاومت مى کرد. اين مقاومت خشم شورشيان را برانگيخت؛ خانه او را محاصره کردند و سرانجام به دست ابو حرب غافقىِ مصرى و به اعتقاد بعضى به دست افراد ديگرى به قتل رسيد. اين در حالى بود که على (عليه السلام) فرزندان خود امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) را به در خانه عثمان فرستاده بود که مانع ورود مردم به داخل خانه شوند، زيرا امام (عليه السلام) با قتل عثمان موافق نبود، هر چند لازم مى دانست که عثمان از خلافت کناره گيرى کند.
ولى آنچه مربوط به نامه مورد بحث است اين است که از تعريف و تمجيدى که على (عليه السلام) در اين نامه از مردم مصر کرده، بعضى اين چنين استنباط کرده اند که امام (عليه السلام) موافق قتل عثمان بود.
ابن ابى الحديد در اين جا مى گويد: تفسير اين خطبه براى من مشکل است چون اهل مصر بودند که عثمان را کشتند. هنگامى که اميرمؤمنان شهادت مى دهد که آنان «غَضِبُوا للهِ حِينَ عُصِىَ فى الأرِضه؛ براى خدا خشم گرفتند در آن زمانى که در زمين عصيان او شد» چنين چيزى شهادت قاطعى است بر عصيان عثمان و ارتکاب منکر از ناحيه او و تأييد عملکرد مصريان که بر ضد او شوريدند.
سپس اضافه مى کند: مى توان گفت: ـ هرچند اين توجيه خالى از اشکال نيست ـ اهل مصر از دست فرماندار عثمان ناراضى بودند و اعمال ضد اسلامى او را انکار مى کردند و براى عزل او نزد عثمان آمدند و هنگامى که روشن شد نامه فرمان قتل معترضان را مروان نوشته است از او خواستند مروان را به دست آن ها بدهد تا تأديبش کنند؛ ولى عثمان از اين امر خوددارى کرد و شورش بالا گرفت و بسيارى از مردم مدينه نيز به شورشيانِ مصرى پيوستند و از عثمان خواستند که عمال ناصالح خود را عزل کند و مروان را به آن ها بسپارد و در اين هنگام بعضى از غلامان عثمان به مردم تيراندازى کردند و همين سبب شد که آن ها از ديوار خانه عثمان بالا بيايند و او را به قتل برسانند، بنابراين معلوم نيست قاتلان، مصريان باشند و آنچه مصريان انجام دادند درخور ستايش بود و امام (عليه السلام) آن ها را در اين نامه مى ستايد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه اين توجيه را پذيرفته اند. از کلمات آن ها برمى آيد که آن را خالى از تکلف مى دانند؛ زيرا از يک سو قرائن تاريخى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) هرگز کسى را به قتل عثمان تشويق نکرد، بلکه مانع آن شد، هر چند به اعمال عثمان و مسلط کردن افراد فاسد بنى اميّه بر جان و مال مسلمين اعتراضات شديد داشت و از سوى ديگر نامه مورد بحث نشان مى دهد که قيام مردمى اهل مصر را درخور ستايش مى شمرد و جمع ميان اين دو همان است که در توجيه مذکور آمد و در سخن امام (عليه السلام) در اين نامه چيزى که دلالت بر مدح قاتلان عثمان کند وجود ندارد.
در ضمن امام (عليه السلام) ويژگى هاى يک جامعه فاسد را در چند جمله کوتاه بيان فرموده و آن جامعه اى است که عصيان پروردگار در آن ظاهر شود، خيمه جور و ستم نيکان و بدان را زير پوشش خود قرار دهد و کسى در شهر و بيابان در امان نباشد، نيکى ها برچيده شود و زشتى ها گسترش يابد. .