تفسیر بخش اول

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا أَدْبَرَتْ، وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ، وَ إِنَّ آلاْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ، أَلاَ وَ إِنَّ آلْيَوْمَ الْمِضْمَارَ، وَ غَدآ السِّبَاقَ، وَ السَّبَقَةُ آلْجَنَّةُ، وَ آلْغَايَةُ النَّارُ؛ أَفَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ! أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ! أَلاَ وَ إِنَّکُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ؛ فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ، وَ لَمْ يَضرُرْهُ أَجَلُهُ. وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ خَسِرَ عَمَلَهُ، وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ.

ترجمه
اما بعد، همانا دنيا روى برگردانده و وداع خويش را اعلام کرده و آخرت روى آورده و طلايه هاى آن آشکار گرديده است. بدانيد که امروز، روز تمرين و آمادگى است و فردا روز مسابقه. جايزه برندگان، بهشت و سرانجامِ (شومِ) عقب ماندگان، آتش دوزخ است. آيا کسى نيست که پيش از فرارسيدن مرگش از خطاهايش توبه کند؟ آيا انسانى پيدا نمى شود که قبل از رسيدن روز ناراحتى اش، عمل نيکى براى خود انجام دهد؟ آگاه باشيد! شما در دوران اميد و آرزويى به سر مى بريد که (فرصت بسيار گران بهايى است و) مرگ درپى آن است (با اين حال) هرکس (از اين فرصت استفاده کند و) در ايّام اميدش، پيش از فرارسيدن اجلش به عمل صالح بپردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن اجلش زيانى به او نمى رساند. و هر کس در ايّام اميدش و پيش از فرارسيدن اجلش در عمل کوتاهى کند گرفتار خسران شده و فرارسيدن اجلش براى او زيان بخش خواهد بود (چرا که فرصت گران بها و غير قابل بازگشتى را از دست داده است).
شرح و تفسیر
جايگاه دنيا و آخرت از ديدگاه على (عليه السلام)
همان گونه که اشاره شد، امام (عليه السلام) در اين خطبه غرّا براى سوق دادن انسان ها به زهد و بى اعتنايى به زرق وبرق دنيا، به يازده نکته مهم اشاره مى کند؛ زيرا همان طور که در حديث آمده و تجربه نيز در تمام طول تاريخ ثابت کرده، حبّ دنيا سرچشمه همه گناهان و «رأس کلُّ خطيئةٍ» است و بى اعتنايى به آن، نخستين و مهم ترين گام براى اصلاح نفوس و مبارزه با فساد فردى و اجتماعى است.
در نخستين نکته به سپرى شدن دنيا و وداع کردن آن با اهل دنيا اشاره کرده، مى فرمايد: «اما بعد، همانا دنيا روى برگردانده و وداع خويش را اعلام کرده است»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ، وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ).
چگونه دنيا پشت کرده و آهنگ وداع کرده است؟
نشانه هاى آن بسيار روشن است. قبرستان هاى خاموشى که از نسل هاى پيشين، يعنى پادشاهان و فرماندهان و زورمندان، و جوانان و کودکان و پيران، باقى مانده، همه گواه اِدْبار دنيا و فريادهاى وداع آن است. قَدِّ خميده پيران، موى سپيد کهن سالان و بيمارى هاى گوناگون مشرفان به مرگ، هر يک نشانه اى از اِدبار دنيا و اِعلان وداع اوست.
ظاهرآ دنيا خاموش است، امّا گويى با هزار زبان، سخن مى گويد!
اين همان است که على (عليه السلام) در يکى ديگر از خطبه هاى نهج البلاغه به آن اشاره کرده و مى فرمايد:
«فَکَفى وَاعِظآ بِمَوتى عايَنتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِمْ غَيْرَ راکِبِينَ وَ اُنْزِلُوا فِيها غَيْرَ نازِلينَ. فَکَأَنَّهُمْ لَمْ يَکُونُوا لِلدُّنْيا عُمّارآ وَ کَأَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دارآ؛ براى عبرت و اندرز شما، همين بس است که مردگانى را با چشم خود ديده ايد که آن ها را بدون اختيار خودشان، به سوى گورهاشان حمل مى کردند و در ميان قبر قرار مى دادند، بى آن که خود بتوانند يا بخواهند در آن روز فرود آيند. (چنان از نظرها محو مى شوند که) گويى هرگز در ميان مردم اين گيتى نبوده اند و گويى سراى آخرت، همواره خانه آنان بوده است».
در نکته دوم، اشاره به موضوع اقبال آخرت و روى آوردن سراى ديگر کرده است، مى فرمايد: «آخرت روى آورده و طلايه هاى آن آشکار گرديده است»؛ (وَ إِنَّ آلاْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ).
نخستين منزلگاه آخرت، مرگ است که همواره مردم جهان را يکى پس از ديگرى در کام خود فرومى برد و اين، خود نشانه روى آوردن جهان آخرت است.
به اين ترتيب، امام (عليه السلام) به همگان هشدار مى دهد که دير يا زود، آماده وداع با اين جهان و گام نهادن در سراى ديگر شوند و آنچه را که لازمه اين سفر عمومى و پرخوف و خطر است فراهم سازند و پيش از آن که فرصت از دست رود به تهيه سازوبرگ برخيزند.
در سومين نکته، تصوير بسيار گويا و جالبى از چگونگى اين سرا و آن سرا و پيوند و ارتباط ميان اين دو ارائه فرموده و مى گويد: «بدانيد! امروز، روز تمرين و آمادگى است و فردا روز مسابقه. جايزه برندگان، بهشت و سرانجامِ (شومِ) عقب ماندگان، آتش دوزخ است»؛ (أَلاَ وَ إِنَّ آلْيَوْمَ الْمِضْمارَ، وَ غَدآ السِّبَاقَ، وَ السَّبَقَةُ آلْجَنَّةُ وَ آلْغَايَةُ النَّارُ).
تشبيهى که در اين جمله زيبا آمده، انسان ها را به سوارکارانى همانند مى کند که در يک مسابقه بزرگ شرکت مى کنند. روشن است که آن ها بايد قبلا به تمرين فراوان بپردازند و خود را آماده کنند و از آن جا که تمرينِ سوارکارى، اسب ها را چابک و ورزيده و در عين حال لاغر مى کند، عرب از آن تعبير به «مضمار» يعنى مکان يا زمان لاغر شدن مى کند. جالب اين که به گفته راغب در مفردات، ضامر، به هر حيوان لاغرى گفته نمى شود بلکه به حيوان لاغرى گفته مى شود که بر اثر تمرين و کار لاغر شده باشد، که لازمه آن، چابکى است. بعد از آن، دورانِ مسابقه شروع مى شود و در هر مسابقه اى جوايزى براى برندگان و طبيعتآ خسارتى براى بازندگان خواهد بود. امام (عليه السلام) زندگى اين جهان را دوران ورزيدگى و آمادگى، و ميدان آخرت را ميدان مسابقه، و جايزه برندگان را بهشت و خسارت بازندگان را آتش دوزخ مى شمارد.
بديهى است که هيچ کس در ميدان مسابقه نمى تواند مشغول تمرين و آمادگى و ورزيدگى شود، بلکه بايد آنچه را که در اين زمينه لازم است از قبل فراهم کرده باشد؛ در ميدان محشر نيز جايى براى تهيه حسنات و توبه از سيّئات و تهذيب نفوس و تطهير قلوب نيست. همه اين ها بايد در دنيا فراهم شده باشد. کسانى که اين واقعيت را به فراموشى بسپارند و آمادگى لازم را از نظر روحانى و معنوى، در اين دنيا فراهم نکنند، به يقين در مسابقه سرنوشت سازِ آخرت، شکست مى خورند، شکستى که سرانجامش دوزخ است.
اين نکته نيز قابل توجه است که برندگان جوايز يک مسابقه، همه در يک سطح نيستند و رديف نخست و دوم و سوم و... دارند. در مسابقه بزرگ و سرنوشت ساز آخرت نيز مطلب همين است.
از آنچه گفتيم روشن شد که «سباق» به معناى مسابقه و «سبقه» به معناى هدفى است که به سوى آن پيش مى روند و سُبْقه (بر وزن لقمه) به معناى جايزه است.
مرحوم سيّد رضى؛ در ذيل همين خطبه ـ چنان که خواهيم ديد ـ اشاره به نکته ظريفى کرده و آن اين که چرا امام (عليه السلام) در مورد جنّت (بهشت) فرموده : «و السبقة الجَنَّه» و در مورد نار (جهنّم) تعبير به «غايت» کرده، نه سبقه؟! آنگاه مى گويد: اين به دليل آن است که سبقه، هدف مطلوبى است که به سوى آن پيش مى روند و بهشت چنين است، ولى دوزخ هدف محبوبى نيست، بلکه سرانجامِ شومى است که شکست خوردگان گرفتار آن مى شوند، به همين دليل امام (عليه السلام) در ميان اين دو تعبير تفاوت گذاشته است.
اين سخن، با آيه شريفه (سَابِقُوا اِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الاْرْضِ)؛ «به پيش تازيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است» منافاتى ندارد؛ زيرا تعبير به «سابقوا» مسابقه در اين جهان نيست بلکه آماده شدن براى مسابقه در جهان ديگر است. به دليل اين که جنّت و بهشت را هدف نهايى اين مسابقه قرار داده است. به تعبير ديگر، در اينجا مسابقه اى است به سوى اَعمال خير و در آن جا مسابقه اى است به سوى بهشت جاويدان که نتيجه اعمال است. در چهارمين نکته اشاره به يکى از مهم ترين توشه هاى اين سفر بزرگ و خطرناک مى کند، که آن، توشه توبه است؛ مى فرمايد: «آيا کسى نيست که پيش از فرارسيدن مرگش از خطاهايش توبه کند؟ آيا انسانى پيدا نمى شود که قبل از رسيدن روز ناراحتى اش عمل نيکى براى خود انجام دهد؟»؛ (أَفَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ! أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ!).
اين تعبيرها ـ که براى تحريک و تشويق هرچه بيشتر آگاهان و تنبيه و بيدار ساختن غافلان ايراد شده است ـ در واقع نتيجه منطقى جمله هاى قبل است، زيرا با توجه به اين که دنيا به سرعت پشت مى کند و آخرت با شتاب روى مى آورد و امروز، روز آمادگى، و فردا روز مسابقه سعادت و شقاوت است، چرا افراد عاقل و هوشيار، با توبه کردن و بازگشت به سوى خدا و انجام عمل نيک، پيش از آنکه فرصت از دست رود، خود را آماده اين سفر نکنند؟
اين همان چيزى است که در خطبه ديگرى نيز به آن اشاره شده است؛ مى فرمايد: «فَاعْمَلُوُا وَ اَنْتُمْ فِي نَفْسِ الْبَقَاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ التَّوْبَةُ مُبْسُوطَةٌ؛ حال که در متن زندگى و حيات قرار داريد، و نامه هاى عمل باز و ميدان توبه گشوده است عمل صالح انجام دهيد».
تعبير قيامت به «يومَ بُؤسٍ»، به دليل حوادث شديد و عذاب هاى سخت و نگرانى هاى فوق العاده آن است. آن عذاب ها در آيات مختلف قرآن منعکس شده و به انسان ها هشدار مى دهد امروز که فرصتى در دست دارند، براى آن روز سخت ـ که انبوه مشکلات، آن را احاطه کرده است ـ فکرى کنند وذخيره اى بيندوزند. در پنجمين نکته، به فرصت هاى زودگذر و موقّت، امّا بسيار پرارزش اشاره مى کند که غفلت از آن، مايه ندامت و پشيمانى سخت و دردناک است، مى فرمايد: «آگاه باشيد! شما در دوران اميد و آرزويى به سر مى بريد که (فرصت بسيار گران بهايى است و) مرگ در پى آن است، (با اين حال) هر کس (از اين فرصت استفاده کند و) در ايّام اميدش، پيش از فرارسيدن اجلش، به عمل صالح بپردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن اجلش زيانى به او نمى رساند»؛ (أَلاَ وَ إِنَّکُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ، فَمَنْ عَمِلَ في أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ، وَ لَمْ يَضرُرْهُ أَجَلُهُ).
«و هر کس در ايّام اميدش، و پيش از فرارسيدن اجلش، در عمل کوتاهى کند، گرفتار خسران شده و فرارسيدن اجلش براى او زيان بخش خواهد بود، (چراکه فرصت گران بها و غير قابل بازگشتى را از دست داده است)»؛ (وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ، وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ).
تعبير از زندگانى دنيا به «ايّام أمل (روزهاى اميد)»، تعبير لطيفى است که موقعيّت مثبت اين جهان را روشن مى سازد؛ زيرا دقايق عمر، بهترين فرصت براى رسيدن به سعادت جاودان است. گاه مى شود که انسان با استفاده از توبه اى که در لحظه زودگذرى از اين زندگى مى کند درياهاى آتش را خاموش مى سازد و با عمل خالصى که در ساعتى از عمرش انجام مى دهد، بهشت جاودان را براى خود مى خرد. نکته ها
1. دنيا و آخرت در احاديث اسلامى
از ديدگاه اسلام و تمام اديان آسمانى، دنيا سراى ناپايدارى است که انسان براى اندوختن زاد و توشه و کسب کمال و معرفت و به دست آوردن بال و پر براى پرواز در سراى جاويدان، به آن گام نهاده است و به همين دليل خداوند او را با انواع آزمايش ها و تمرين هاى سخت، اعم از عبادات و طاعات و ترک شهوات و مصائب و مشکلات ـ که با زندگى دنيا آميخته است ـ پرورش مى دهد و براى زندگى ابدى در جهان ديگر که سرايى است مملوّ از خير و برکت براى نفوس پاک و مهذّب، آماده مى سازد.
در روايات، از تعبيرات بسيار متنوّعى براى بيان اين واقعيت استفاده شده که هر يک، از ديگرى زيباتر و پرمعناتر است.
در خطبه مورد بحث دنيا به ميدان تمرين و کسب آمادگى براى مسابقه در سراى ديگر تشبيه شده و امتياز برندگان اين مسابقه بهشت و سرنوشت بازندگان، دوزخ ذکر شده است.
در حديث معروفى مى خوانيم: «اَلدُّنْيا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ»، بديهى است که مزرعه جاى زيستن نيست، بلکه جاى فراهم کردن آذوقه جهت زيستن در محلّ ديگر است.
در تعبيرات ديگرى که در نهج البلاغه آمده است، از دنيا تعبير به «مَتْجَر» (تجارتخانه) و گاه «دارموعظه» (سراى اندرز و محل فراگيرى علم و آگاهى) وگاه «مُصَلّىْ» (نمازخانه) شده است، مى فرمايد:
«إِنَّ الدُّنْيا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها ... وَ دارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا، مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللهِ وَ مُصَلَّى مَلاَئِکَةِ اللهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلياءِ اللهِ؛ دنيا جايگاه صدق و راستى است، براى آن کس که با آن به درستى رفتار کند... سراى اندرز است، براى آن کس که از آن پند گيرد، مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياى حقّ است». در تعبير ديگرى، از امام على بن الحسين (عليه السلام) از حضرت مسيح (عليه السلام) نقل شده است که به اصحاب خاص خود (حواريون) فرمود:
«إِنّما الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَ لاتَعْمِرُوها؛ دنيا پلى است که بايد از آن بگذريد، نه اين که (توقف کنيد و) به آبادکردن و زرق وبرق آن بپردازيد».
در حديث ديگرى همين معنا از امام صادق (عليه السلام) از موعظه هاى لقمان حکيم به فرزندش نقل شده است که دنيا را به منزله پلى دانسته که بر نهرى زده شده و بايد از آن عبور کرد.
در تعبيرهاى ديگرى در نهج البلاغه، دنيا، به عنوان «دارُ مَمرّ» (سراى گذرگاه) و «دارُ مجاز» (سراى عبور) معرفى شده است.
و بالاخره در حديث ديگرى، امام هادى (عليه السلام) دنيا را به عنوان بازارى معرفى مى فرمايد که گروهى در آن سود مى کنند و گروهى زيان؛ ايشان فرموده اند: «اَلدُّنْيا سَوْقٌ رَبِحَ فِيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنيا، بازارى است که گروهى در آن سود مى برند و گروهى زيان مى بينند».
تمام اين تعبيرات نشان مى دهد که نبايد به دنيا به عنوان يک هدف نهايى نگاه کرد؛ بلکه ابزار و وسيله اى است براى اندوختن سرمايه عمل صالح و تحصيل معارف الهى جهت نتيجه گيرى در جايگاه ابدى.
ممکن است اين مطلب در نظر بعضى ساده باشد، ولى در واقع سرنوشت سازترين مسئله در زندگى انسان، همين مسئله است که به مواهب مادّى دنيا و امکاناتى که در اختيار اوست، با کدام ديده نگاه مى کند: ديده ابزار و وسيله يا ديده هدف نهايى و مطلوب واقعى و به اصطلاح، غرض غايى؟
تأکيد امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) در آغاز اين خطبه بر اين مطلب که دنيا ميدان آمادگى براى مسابقه سراى آخرت است، در واقع يک پايه گذارى محکم براى ساير اندرزهاى مهمى است که در اين خطبه آمده است.

2. زيان غير قابل جبران!
نکته ديگرى که در لابه لاى اين فراز از خطبه بدان اشاره شده و توجه به آن بسيار لازم است، اين است که خسارت هايى که در زندگى اين جهان، دامن انسان را مى گيرد و فرصت هايى که از دست مى رود، بعد از پايان زندگى و سرآمد عمر، قابل جبران نيست. در واقع مسابقه اى که انسان ها در پيش دارند، تنها يک بار انجام مى شود؛ يک دوران آمادگى و يک ميدان مسابقه، و تکرارى در آن نيست که افراد غافل و بى خبر يا مقصّر کوتاه نگر، بعد از آگاهى از خسران عظيمى که دامانشان را گرفته است، به فکر چاره و جبرانِ مافات بيفتند! به همين دليل، امام (عليه السلام) در اين خطبه فرمود: «وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ،
فَقَدْ خَسِرَ عَمَلَهُ، وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ؛ هرکس در ايّام اميد و آرزو پيش از فرارسيدن اجلش کوتاهى کند، خسران مى بيند و فرارسيدن اجل، براى او زيان بار خواهد بود».
ندامت ها و پشيمانى ها هرگز مشکلى را حل نمى کند و فرياد (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحآ فِيمَا تَرَکْتُ)؛ «خدا را، اى فرشتگان الهى! مرا بازگردانيد تا اعمال صالحى را که انجام نداده ام به جا آورم»؛ با پاسخ «کلّا» (هرگز چنين نيست) رو به رو خواهد شد.

و به گفته شاعر :
افسوس كه ايّام جوانى بگذشت *** سرمايه عمر جاودانى بگذشت
تشنه به كنار جوى، چندان خفتم *** كز جوى من آب زندگانى بگذشت

و به گفته شاعر ديگر :
افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم *** از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز كف رفت، تجارت ننموديم *** جز حسرت و اندوه، متاعى نخريديم

.
پاورقی ها
«آذنت» از ريشه «اذن»، به معناى «اعلام کردن» است. و به «اذان» به اين دليل اذان مى گويند که وقت نماز را اعلام مى کند.
نهج البلاغه، خطبه 188. «اطلاع» از ريشه «طلع» در اصل، به معناى «ظهور و بروز» است. و طلوع خورشيد، به معناى ظهور آن است. و طَلْع به معناى «شکوفه خرما» نيز از همين ريشه گرفته شده است. اطلاع به معناى «سرکشيدن و سرکشىکردن و آگاهى يافتن» نيز از همين معنا سرچشمه گرفته است. بعضى معتقدند که اين واژه به «آگاهىِ ناگهانى» گفته مى شود. «مضمار» همان طور که در متن گفته ايم، به معناى «مکان يا زمان لاغر شدن» است و به گفته بعضى براى اين که اسب ها در ميدان مسابقه از قدرت کافى برخوردار شوند، مدتى به آن ها آب و علف فراوان مى دادند تا قوى شوند و سپس با تمرين هاى پى درپى، اندام آن ها لاغر، ولى محکم و قوى مى شد. به اين کار تضميرـ يعنى لاغر کردن ـ مى گفتند، سپس کلمه «مضمار» به ميدان هاى تمرين اطلاق شده، خواه سبب لاغرى باشد يا نباشد. «سباق» از ريشه «سبق» به معناى «پيشى گرفتن» است. «مسابقه» از باب مفاعله به معناى «پيشى گرفتن بر يکديگر» است. و سباق نيز به همين معناست. «سَبَقه» يا به معناى هدف مطلوبى است که براى آن، مسابقه مى گذارند يا به معناى جايزه است. حديد، آيه 21. «منيّه» از ريشه «مَنى» بر وزن «نفى» به گفته مقاييس اللغه در اصل به معناى مقدّر ساختن چيزى است و سپس واژه «منيّه» به معناى مرگ آمده است. چون مرگ امرى است مقدّر. واژه «مُنى» به آرزوهايى که انسان در ذهن خود تقدير مى کند اطلاق مى شود. نهج البلاغه، خطبه 237. اين حديث، در عوالى اللئالى، ج 1، ص 267، ح 66، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده است. نهج البلاغه، حکمت 131. بحارالانوار، ج 14، ص 319، ح 20. همان، ج 70، ص 69، ضمن ح 36. نهج البلاغه، حکمت 133. همان، خطبه 203. بحارالانوار، ج 75، ص 366، ذيل ح 1. مؤمنون، آيات 99 و 100. سخنان منظوم، ابوسعيد ابوالخير، ص 22، رباعى 150. از اشعار آيت الله ميرزا على اکبر نوقانى.