تفسیر بخش اوّل
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي کُنْتُ أَشْرَکْتُکَ فِي أَمَانَتِي، وَجَعَلْتُکَ شِعَارِي وَبِطَانَتِي، وَلَمْ يَکُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْکَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَمُوَازَرَتِي وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ، فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ، وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَأَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ، وَهَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَکَتْ وَشَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَخَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَخُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلا ابْنَ عَمِّکَ آسَيْتَ، وَلا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ. وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللهَ تُرِيدُ بِجِهَادِکَ، وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ، وَکَأَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ، فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْکَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، کَأَنَّکَ لا أَبَا لِغَيْرِکَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ، فَسُبْحَانَ اللهِ! أَمَا تُوْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَمَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ!
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در آغاز اين نامه به محبّت هايى که در حق اين فرماندار کرده اشاره مى کند و او را به ياد خدماتش به او مى اندازد تا از خطايى که مرتکب شده بسيار شرمنده شود، مى فرمايد: «اما بعد (از حمد وثناى الهى)، من تو را شريک خود در امانتم (حکومت و زمامدارى) قرار دادم و تو را از خواص و صاحب سرّ خود گردانيدم. ودر ميان خاندان وخويشاوندانم کسى مطمئن تر از تو براى همکارى، يارى واداى امانت براى من نبود»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي کُنْتُ أَشْرَکْتُکَ فِي أَمَانَتِي، وَجَعَلْتُکَ شِعَارِي وَبِطَانَتِي، وَلَمْ يَکُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْکَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَمُوَازَرَتِي وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ).
امام (عليه السلام) در اين عبارات کوتاه به سه نکته درمورد اين فرماندار اشاره مى کند:
1. او را در امر زمامدارى امت سهيم و شريک کرده و يکى از مهم ترين مناصب را در اختيار او گذاشته است.
2. او را محرم اسرار خود و بطانه و شعار خويش قرار داده که نشانه نهايت اعتماد و خوش بينى است.
3. از ميان تمام خويشاوندان و بستگان، براى همکارى در امر مهم حکومت اسلامى او را از همه مطمئن تر شناخته است، بنابراين شايسته نبود که دربرابر اين همه محبّت و اعتماد و اطمينان، خلافى از او سربزند.
آن گاه امام (عليه السلام) به تخلفات فرماندار خود پرداخته و مطلب را از اين جا شروع مى کند، مى فرمايد: «اما همين که ديدى زمان بر پسرعمويت سخت گرفته و دشمن در نبرد با او محکم ايستاده و به غارتگرى دست زده و امانت در ميان مردم خوار و بى مقدار شده و اين امت (از فرمان حق) تجاوز کرده و بى پناه گشته است (در چنين شرايطى تو) به پسرعمويت پشت کردى و با کسانى که از او جدا شدند همراه گشتى و با آن ها که دست از يارى اش کشيدند هماهنگ شدى و همراه خائنان، به او خيانت کردى؛ نه پسرعمويت را يارى رساندى و نه امانت را ادا کردى»؛ (فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ، وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَأَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ، وَهَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَکَتْ وَشَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَخَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَخُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلا ابْنَ عَمِّکَ آسَيْتَ، وَلا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ).
جمله «قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ» که معناى تحت اللفظى آن اين است که «سپر را براى پسرعمويت وارونه کردى» کنايه از پشت کردن به کسى است، زيرا مجاهدان در ميدان جنگ هنگامى که روبروى طرف مقابل مى ايستند روى سپر به طرف آن هاست اما اگر فرار کنند باطن سپرها مقابل آن ها خواهد بود به همين علت به عنوان کنايه، اين جمله در پشت کردن به شخص يا چيزى به کار مى رود.
امام (عليه السلام) در پنج جمله نخستين، وضع زمان را براى او ترسيم مى کند: سخت شدن شرايط محيط، جسور شدن دشمن در جنگ، بى اعتبارى امانت در ميان مردم، تعدى کردن امت از احکام الهى و بى پناه شدن.
سپس امام (عليه السلام) با چند جمله، مخالفت پسرعمويش را با خود از چند زاويه بررسى مى کند: پشت کردن به او، هم صدا شدن با مخالفان، دست کشيدن از يارى، همراهى با بى طرفان و خيانت کردن در بيت المال با خائنان. امام (عليه السلام) با اين تعبيرات گويا و پرمعنا تمام اوصاف او را مجسم ساخته و خلاصه اش همان است که در دو جمله آخر با فاء تفريع بيان فرموده است: دست برداشتن از يارى و خيانت در امانت.
آن گاه امام (عليه السلام) از زاويه ديگرى به اعمال او نگاه مى کند و براى برانگيختن وجدان مذهبى او اين جمله ها را بيان مى فرمايد: «گويا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام ندادى و گويا حجت و بينه اى ازسوى پروردگارت نداشتى و گويا تو درباره اين امت براى غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به کار مى بردى و مقصودت اين بود که آن ها را بفريبى و غنايمشان را در اختيار بگيرى»؛ (وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللهَ تُرِيدُ بِجِهَادِکَ، وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ، وَکَأَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ).
امام (عليه السلام) در اين سه جمله، نخست در خلوص نيّت او در امر جهاد و سپس در اين که اعمالش مستند به دليل باشد ابراز ترديد مى فرمايد و سرانجام عمل او را شبيه کسى مى شمرد که با ظاهرسازى و عوام فريبى مى خواهد حقوق مردم را که خدا در بيت المال قرار داده بربايد.
شايد اين فرماندار (هرکس که باشد) با شنيدن اين جمله ها تکانى بخورد و به راه آيد و اموال بيت المال را به جاى خود بازگرداند.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «(و آن نيات آلوده سبب شد که) آن زمان که امکان تشديد خيانت به امت را پيدا کردى به سرعت حمله کردى و با عجله بر بيت المال پريدى و آنچه را که در قدرت داشتى، از اموالشان که براى زنان بيوه و يتيمان آن ها نگهدارى مى شد، ربودى؛ همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح و استخوان شکسته اى را بربايد، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل کردى بى آن که در اين کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد! گويا ميراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى»؛ (فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى{6} الْکَسِيرَةَ{7}، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ{8} الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ{9} مِنْ أَخْذِهِ، کَأَنَّکَ لا أَبَا لِغَيْرِکَ حَدَرْتَ{10} إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ).
تعبيرات امام (عليه السلام) بسيار گويا و تشبيه آن حضرت در اين زمينه فوق العاده کوبنده و پرمعناست و براى بيان چنين مقصدى جمله هايى از اين بهتر تصور نمى شود.
تعبيرهاى «أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ؛ به سرعت حمله کردى» و «عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ؛ با شتاب بر آن پريدى» و «اخْتَطَفْتَ؛ آن ها را ربودى» و تشبيه به گرگ چالاکى که بزغاله مجروح استخوان شکسته اى را بربايد و تعبير «تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ؛ اموال بيت المال را همچون ميراث پدر و مادر شمردى» همه و همه گوياى زشتى فوق العاده اعمال اوست.
جمله «لا أَبَا لِغَيْرِکَ؛ دشمنت بى پدر باد» نوعى احترام است به آن فرماندار، زيرا در آن جا که مى خواهند تحقير کنند مى گويند: «لا أباً لَکَ» (بى پدر شوى) بنابراين امام (عليه السلام) در عين سرزنش شديد احترام او را نيز به مقدار لازم حفظ مى کند.
«تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ» تعبير زيبايى است که در اين گونه موارد به کار مى رود و به کسى که بى محابا روى مالى افتاده و از آن بهره مى گيرد، گفته مى شود: مثل اين که ميراث پدر و مادر را به چنگ آورده اى.
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش از نامه خود اظهار تعجب مى کند و مى فرمايد: «سبحان الله! آيا به معاد ايمان ندارى و از حسابرسى دقيق روز قيامت نمى ترسى؟»؛ (فَسُبْحَانَ اللهِ! أَ مَا تُوْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَمَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ!).
اشاره به اين که کسى که ايمان به قيامت دارد و معتقد به اين آيه است: (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) نبايد اين گونه در اموال بيت المال تصرف کند. اين عمل با آن ايمان سازگار نيست؛ يا ايمان ضعيف است يا قيامت به فراموشى سپرده شده است.
* * *
.پاورقی ها
«بِطانة» به معناى لباس زيرين در مقابل «ظِهارة» است که به لباس رويين گفته مى شود. نيز به افرادى که محرم اسرار هستند بطانة گفته مى شود و منظور امام (عليه السلام) از اين واژه معناى اخير است. «مُوازَرَة» به معناى معاونت از ريشه «وِزر» به معناى سنگينى گرفته شده است، زيرا کسى که به ديگرى کمک مى کند بخشى از بار سنگين او را بر دوش مى گيرد و وزير را نيز به همين علت وزير مى گويند. «کَلِبَ» فعل ماضى است، از ريشه «کلب» بر وزن «قلب» در اصل به معناى ضربه زدن بر اسب با مهميز است. (مهميز شىء نوک تيزى است که در کنار چکمه قرار مى دادند و سوارکاران براى دواندن اسب از آن استفاده مى کردند). کَلِب در اين جا به معناى شدت يافتن و سخت شدن است. «فَنَکَت» فعل ماضى از ريشه «فَنک» بر وزن «زنگ» به معناى تعدى و لجاجت و سرکشى است. «شَغَرَت» فعل ماضى از ريشه «شَغر» بر وزن «صبر» به معناى بى پناه و بى دفاع شدن است. «المِجَنّ» به معناى سپر است از ريشه «جَن» بر وزن «فن» به معناى پوشانيدن گرفته شده، زيرا سپر، انسان را در برابر ضربات دشمن مى پوشاند. «آسَيْتُ» از ريشه «مواسات» به معناى همکارى کردن است. «غِرّة» به معناى خدعه کردن و غافل ساختن است. «کرَّة» به معناى حمله کردن است. «الوَثْبَة» از ريشه «وَثْب» بر وزن «وصف» به معناى پيروزى گرفته شده سپس به معناى پريدن و جستن براى گرفتن چيزى نيز آمده است. «اِخْتِطاف» به معناى ربودن چيزى با سرعت است. «الاَزَلّ» از ريشه «زلل» به معناى انسان يا حيوانى است که ران هاى باريکى داشته باشد و با توجّه به اين که چنين کسى با سرعت مى تواند راه برود، اين واژه به معناى سريع و پرشتاب مى آيد. «دامِيَة» به معناى مجروح و خون آلود از ريشه «دم» به معناى خون گرفته شده است. «المِعزَى» به معناى بز است. «الکَسيرة» به معناى شکسته و استخوان شکسته است و هنگامى که درمورد گوسفند و امثال آن به کار رود به معناى دست و پا شکسته است. «رحيب» به معناى گشاده و وسيع است از ريشه «رحب» بر وزن «قفل» که به معناى وسعت يافتن است گرفته شده و رحيب الصدر به کسى گفته مى شود که خونسرد، بى تفاوت و داراى سعه صدر باشد. «متأثم» کسى است که احساس گناه مى کند. «حَدَرْتَ» از ريشه «حَدْر» بر وزن «قدر» به معناى فرود آمدن و پايين رفتن است و از آن جا که پايين رفتن معمولاً به سرعت انجام مى شود اين واژه به معناى شتاب کردن نيز به کار مى رود. «نِقاش» به معناى دقت و سخت گيرى در حساب است. زلزله، آيات 7 و 8.