تفسیر بخش اوّل
قَوْلُهُ أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الاَْلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْکَ الْجِفَانُ! وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.
ترجمه
اما بعد (از حمد وثناى الهى)، اى پسر حنيف! به من گزارش داده اند که مردى از جوانان (ثروتمند واشرافى) اهل بصره تو را به سفره رنگين ميهمانى خود فراخوانده و تو نيز (دعوتش را پذيرفته اى و) به سرعت به سوى آن شتافته اى در حالى که غذاهاى رنگارنگ و ظرف هاى بزرگ طعام يکى از پس از ديگرى پيش روى تو (به وسيله خادمانش) قرار داده مى شد. من گمان نمى کردم تو دعوت جمعيتى را قبول کنى که نيازمندشان (از نشستن بر سر آن سفره) ممنوع باشد و (تنها) ثروتمندشان دعوت شود. به آنچه در دهان مى گذارى و مى خورى بنگر، آنچه را که حلال بودنش براى تو مشکوک است از دهان فرو افکن و آنچه را که به پاکى و حلال بودنش يقين دارى تناول کن.
شرح و تفسیر
دعوت نماينده امام (عليه السلام) به ميهمانى پر زرق و برق!
امام (عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه عثمان بن حنيف انصارى را که از اصحاب بافضيلت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بود و ازسوى اميرمؤمنان على (عليه السلام) به فرماندارى بصره انتخاب شده بود مخاطب ساخته و در تعبيراتى سرزنش آميز مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، اى پسر حنيف! به من گزارش داده اند که مردى از جوانان (ثروتمند و اشرافى) اهل بصره تو را به سفره رنگين ميهمانى خود فراخوانده وتو نيز (دعوتش را پذيرفته اى و) به سرعت به سوى آن شتافته اى در حالى که غذاهاى رنگارنگ و ظرف هاى بزرگ طعام يکى از پس از ديگرى پيش روى تو (به وسيله خادمانش) قرار داده مى شد»؛ (أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْکَ الْجِفَانُ!).
«فِتْيَة» جمع فتى در اصل به معناى جوان نوخاسته و شاداب است و گاهى به افراد صاحب سن وسالى هم که داراى زندگى پرنشاطى هستند اطلاق مى شود و در اين جا به معناى اشراف است.
«مَأْدُبَة» از ريشه «ادب» به معناى دعوت هاى رسمى و قابل توجّه است که در آن آداب رعايت مى شود.
«جِفَان» جمع جَفْنة (بر وزن وزنه) به معناى ظرف هاى بزرگ غذاخورى است. اين تعبير نشان مى دهد که مجلس مورد نظر در اين نامه مجلس گسترده اى بوده که گروهى از اشراف به آن دعوت شده بودند و انواع غذاها بر سر سفره آماده بوده است.
آن گاه امام (عليه السلام) مى افزايد: «من گمان نمى کردم تو دعوت جمعيتى را قبول کنى که نيازمندشان (از نشستن بر سر آن سفره) ممنوع باشد و (تنها) ثروتمندشان دعوت شود»؛ (وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ).
امام (عليه السلام) عيب بزرگ اين سفره را انحصارى بودن آن براى اغنيا ذکر کرده است. اگر غذاهاى رنگارنگ منحصر به آن ها نبود و گرسنگان و نيازمندان هم از آن بهره مى گرفتند، اشکال بسيار کمترى داشت، بنابراين پرزرق وبرق بودن واستفاده از انواع غذاهاى گوناگون از يک سو و محروم بودن مستمندان ازسوى ديگر ايرادهاى مهم آن سفره بوده است که اگر والى بودن عثمان بن حنيف را بر آن بيفزاييم اشکال آن بيشتر مى شود.
از ادامه بحث استفاده مى شود که اين سفره ايراد چهارمى هم داشته و آن وجود اموال مشتبه به حرام در آن بوده است، زيرا در ادامه مى فرمايد: «به آنچه در دهان مى گذارى و مى خورى بنگر، آنچه را که حلال بودنش براى تو مشکوک است از دهان فرو افکن و آنچه را که به پاکى و حلال بودنش يقين دارى تناول کن»؛ (فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ).
اين نکته قابل توجّه است که امام (عليه السلام) به قدرى مراقب کارگزاران خود بوده و در حرکات و رفتار آن ها دقت مى کرده که کوچک ترين نقطه ضعفى نداشته باشند تا جايى که حتى شرکت در يک مهمانى نامناسب را بر آن ها خرده مى گرفته و با نامه بلند بالايى مملوّ از نصايح مختلف به آن ها هشدار مى داده و نصيحت مى فرموده است. کارى که شايد در هيچ جاى دنيا معمول نبوده ونيست. در ميان نامه هاى امام (عليه السلام) به کارگزاران خود اين قبيل نامه ها کم نيست و همگى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) نهايت تدبير را در امر کشوردارى رعايت مى کرده است.
نکته ديگر اين که نظر مبارک امام (عليه السلام) اين است که حاکمان و مقامات برجسته حکومت اسلامى هميشه در کنار مردم و توده هاى مستضعف باشند و به مرفهان بى درد که توقعشان از همه بيشتر و يارى شان به هنگام يارى دادن از همه کمتر است، هرگز اهمّيّتى ندهند. تجربه نشان داده که در مواقع بحرانى تنها گروه اوّل مدافعان سرسخت و ايثارگران بى منّت اند. نکته
عثمان بن حنيف کيست؟
در کتاب الاعلام زرکلى آمده است که عثمان بن حنيف از صحابه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بود، در غزوه احد و پس از آن شرکت داشت و در عصر خليفه دوم به سبب تقوا و پاک دامنى خاصى که داشت مأمور اندازه گيرى زمين هاى خراجى عراق شد و سپس والى بصره گشت. هنگامى که فتنه جمل رخ داد انصار عايشه به او پيشنهاد کردند که همراه آن ها بر ضد على (عليه السلام) بجنگد (در حالى که او والى بصره بود). او از اين کار خوددارى کرد. طرفداران عايشه تمام موى سر و صورت و ابروهاى او را کندند و با همان حال نزد عايشه بردند. او گفت: رهايش کنيد. عثمان بن حنيف خدمت على (عليه السلام) آمد و در جنگ جمل همراه آن حضرت بود. سپس ساکن کوفه شد و در دوران خلافت معاويه چشم از جهان فرو بست. بعضى نيز گفته اند که در زمان خلافت معاويه در مدينه از دنيا رفت.
جالب اين که در کتاب استيعاب ابن عبدالبر آمده است: هنگامى که عراق فتح شد، خليفه دوم با يارانش مشورت کرد که چه کسى مصلحت است به عراق برود ووالى آن جا باشد؟ همگى بالاتفاق گفتند: عثمان بن حنيف مناسب است و افزودند که او مى تواند بيش از اين را هم اداره کند، زيرا بصيرت و عقل و معرفت و تجربه فراوانى دارد.
در کتاب مستدرکات علم رجال الحديث آمده است که او و برادرش، سهل بن حنيف در زمره دوازده نفرى بودند که به ابوبکر ايراد گرفتند و اعمال او را زير سؤال بردند. سپس مى افزايد: عثمان و برادرش سهل جزء مأموران خاص على (عليه السلام) (شرطة الخميس) بودند که امام (عليه السلام) بهشت را براى آنان تضمين کرد.
در اسد الغابه آمده است که عثمان بن حنيف مى گويد: در محضر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بودم، مرد نابينايى خدمتش آمد، عرض کرد: دعا کن خدا چشم من را به من بازگرداند. فرمود: چگونه است تو را به حال خود رها کنم؟ عرض کرد: نه وچند بار اصرار کرد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: وضو بگير و دو رکعت نماز بخوان و بگو: «أللّهُمّ إنّى أسْئَلُکَ وَأتَوَجَّهُ إلَيْکَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّکَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ يا مُحَمَّدُ إنّي تَوَجَّهْتُ بِکَ إلى رَبّي في حاجَتي هذِهِ لِتَقْضِيَ لي اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فِيَّ؛ خداوندا! من از تو تقاضا مى کنم و به محمد پيامبرت، پيامبر رحمت متوسل مى شوم. اى محمد! من در حاجتى که از پروردگارم دارم به تو متوسّل مى شوم که اين حاجتم را برآورى. خداوندا! او را شفيع من قرار بده». بعد از اين دعا خداوند نور چشمانش را به او بازگرداند.
امام (عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه عثمان بن حنيف انصارى را که از اصحاب بافضيلت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بود و ازسوى اميرمؤمنان على (عليه السلام) به فرماندارى بصره انتخاب شده بود مخاطب ساخته و در تعبيراتى سرزنش آميز مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، اى پسر حنيف! به من گزارش داده اند که مردى از جوانان (ثروتمند و اشرافى) اهل بصره تو را به سفره رنگين ميهمانى خود فراخوانده وتو نيز (دعوتش را پذيرفته اى و) به سرعت به سوى آن شتافته اى در حالى که غذاهاى رنگارنگ و ظرف هاى بزرگ طعام يکى از پس از ديگرى پيش روى تو (به وسيله خادمانش) قرار داده مى شد»؛ (أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَيْکَ الْجِفَانُ!).
«فِتْيَة» جمع فتى در اصل به معناى جوان نوخاسته و شاداب است و گاهى به افراد صاحب سن وسالى هم که داراى زندگى پرنشاطى هستند اطلاق مى شود و در اين جا به معناى اشراف است.
«مَأْدُبَة» از ريشه «ادب» به معناى دعوت هاى رسمى و قابل توجّه است که در آن آداب رعايت مى شود.
«جِفَان» جمع جَفْنة (بر وزن وزنه) به معناى ظرف هاى بزرگ غذاخورى است. اين تعبير نشان مى دهد که مجلس مورد نظر در اين نامه مجلس گسترده اى بوده که گروهى از اشراف به آن دعوت شده بودند و انواع غذاها بر سر سفره آماده بوده است.
آن گاه امام (عليه السلام) مى افزايد: «من گمان نمى کردم تو دعوت جمعيتى را قبول کنى که نيازمندشان (از نشستن بر سر آن سفره) ممنوع باشد و (تنها) ثروتمندشان دعوت شود»؛ (وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ).
امام (عليه السلام) عيب بزرگ اين سفره را انحصارى بودن آن براى اغنيا ذکر کرده است. اگر غذاهاى رنگارنگ منحصر به آن ها نبود و گرسنگان و نيازمندان هم از آن بهره مى گرفتند، اشکال بسيار کمترى داشت، بنابراين پرزرق وبرق بودن واستفاده از انواع غذاهاى گوناگون از يک سو و محروم بودن مستمندان ازسوى ديگر ايرادهاى مهم آن سفره بوده است که اگر والى بودن عثمان بن حنيف را بر آن بيفزاييم اشکال آن بيشتر مى شود.
از ادامه بحث استفاده مى شود که اين سفره ايراد چهارمى هم داشته و آن وجود اموال مشتبه به حرام در آن بوده است، زيرا در ادامه مى فرمايد: «به آنچه در دهان مى گذارى و مى خورى بنگر، آنچه را که حلال بودنش براى تو مشکوک است از دهان فرو افکن و آنچه را که به پاکى و حلال بودنش يقين دارى تناول کن»؛ (فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ).
اين نکته قابل توجّه است که امام (عليه السلام) به قدرى مراقب کارگزاران خود بوده و در حرکات و رفتار آن ها دقت مى کرده که کوچک ترين نقطه ضعفى نداشته باشند تا جايى که حتى شرکت در يک مهمانى نامناسب را بر آن ها خرده مى گرفته و با نامه بلند بالايى مملوّ از نصايح مختلف به آن ها هشدار مى داده و نصيحت مى فرموده است. کارى که شايد در هيچ جاى دنيا معمول نبوده ونيست. در ميان نامه هاى امام (عليه السلام) به کارگزاران خود اين قبيل نامه ها کم نيست و همگى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) نهايت تدبير را در امر کشوردارى رعايت مى کرده است.
نکته ديگر اين که نظر مبارک امام (عليه السلام) اين است که حاکمان و مقامات برجسته حکومت اسلامى هميشه در کنار مردم و توده هاى مستضعف باشند و به مرفهان بى درد که توقعشان از همه بيشتر و يارى شان به هنگام يارى دادن از همه کمتر است، هرگز اهمّيّتى ندهند. تجربه نشان داده که در مواقع بحرانى تنها گروه اوّل مدافعان سرسخت و ايثارگران بى منّت اند. نکته
عثمان بن حنيف کيست؟
در کتاب الاعلام زرکلى آمده است که عثمان بن حنيف از صحابه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بود، در غزوه احد و پس از آن شرکت داشت و در عصر خليفه دوم به سبب تقوا و پاک دامنى خاصى که داشت مأمور اندازه گيرى زمين هاى خراجى عراق شد و سپس والى بصره گشت. هنگامى که فتنه جمل رخ داد انصار عايشه به او پيشنهاد کردند که همراه آن ها بر ضد على (عليه السلام) بجنگد (در حالى که او والى بصره بود). او از اين کار خوددارى کرد. طرفداران عايشه تمام موى سر و صورت و ابروهاى او را کندند و با همان حال نزد عايشه بردند. او گفت: رهايش کنيد. عثمان بن حنيف خدمت على (عليه السلام) آمد و در جنگ جمل همراه آن حضرت بود. سپس ساکن کوفه شد و در دوران خلافت معاويه چشم از جهان فرو بست. بعضى نيز گفته اند که در زمان خلافت معاويه در مدينه از دنيا رفت.
جالب اين که در کتاب استيعاب ابن عبدالبر آمده است: هنگامى که عراق فتح شد، خليفه دوم با يارانش مشورت کرد که چه کسى مصلحت است به عراق برود ووالى آن جا باشد؟ همگى بالاتفاق گفتند: عثمان بن حنيف مناسب است و افزودند که او مى تواند بيش از اين را هم اداره کند، زيرا بصيرت و عقل و معرفت و تجربه فراوانى دارد.
در کتاب مستدرکات علم رجال الحديث آمده است که او و برادرش، سهل بن حنيف در زمره دوازده نفرى بودند که به ابوبکر ايراد گرفتند و اعمال او را زير سؤال بردند. سپس مى افزايد: عثمان و برادرش سهل جزء مأموران خاص على (عليه السلام) (شرطة الخميس) بودند که امام (عليه السلام) بهشت را براى آنان تضمين کرد.
در اسد الغابه آمده است که عثمان بن حنيف مى گويد: در محضر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بودم، مرد نابينايى خدمتش آمد، عرض کرد: دعا کن خدا چشم من را به من بازگرداند. فرمود: چگونه است تو را به حال خود رها کنم؟ عرض کرد: نه وچند بار اصرار کرد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: وضو بگير و دو رکعت نماز بخوان و بگو: «أللّهُمّ إنّى أسْئَلُکَ وَأتَوَجَّهُ إلَيْکَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّکَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ يا مُحَمَّدُ إنّي تَوَجَّهْتُ بِکَ إلى رَبّي في حاجَتي هذِهِ لِتَقْضِيَ لي اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فِيَّ؛ خداوندا! من از تو تقاضا مى کنم و به محمد پيامبرت، پيامبر رحمت متوسل مى شوم. اى محمد! من در حاجتى که از پروردگارم دارم به تو متوسّل مى شوم که اين حاجتم را برآورى. خداوندا! او را شفيع من قرار بده». بعد از اين دعا خداوند نور چشمانش را به او بازگرداند.
اين سخن را با سخنى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) (طبق نقل رجال مامقانى) پايان مى دهيم. فرمود: عثمان بن حنيف از کسانى بود که بعد از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به على (عليه السلام) وفادار ماند و هيچ گونه تغييرى در مسائل خود نداد.
* * *
پاورقی ها
جمله «تُسْتَطَابُ لَکَ» به اين معناست که انواع خوب (از غذاهاى رنگارنگ) براى تو طلب مى شود. از ريشه «طيب» به معناى خوب و پاکيزه و لذيذ گرفته شده است.
«عائل» به معناى عائله دار نيازمند است. «مَجفوّ» به معناى محروم است و کسى که در حق او جفا شده است. «تَقْضِمُه» از ريشه «قَضْم» بر وزن «فهم» به معناى جويدن و گاه به معناى خوردن است و «مَقْضَم» به غذايى که به دهان مى گذارند اطلاق مى شود. «فَالْفِظْهُ» از ريشه «لَفْظ» به معناى بيرون افکندن از دهان است و الفاظ را بدين علت الفاظ مى گويند که گويى از دهان بيرون افکنده مى شوند. الاعلام زرکلى، ج 4، ص 205. استيعاب، ج 3، ص 1033. مستدرکات علم رجال الحديث، ج 5، ص 213، شماره 9273. اسدالغابة، ج 3، ص 473 شرح حال عثمان بن حنيف، شماره 3571. شبيه همين معنا در مسند احمد، ج 4، ص 138 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 458، ح 1180 آمده است. حاکم بعد از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث صحيح السندى است، هرچند بخارى و مسلم آن را نقل نکرده اند (اى کاش مخالفان نادان توسّل، حدّاقل به مبانى روايى خود مراجعه مى کردند تا بدانند چه اندازه در اشتباه اند). تنقيح المقال (مامقانى)، ج 2، ص 245، رقم 7770.
«عائل» به معناى عائله دار نيازمند است. «مَجفوّ» به معناى محروم است و کسى که در حق او جفا شده است. «تَقْضِمُه» از ريشه «قَضْم» بر وزن «فهم» به معناى جويدن و گاه به معناى خوردن است و «مَقْضَم» به غذايى که به دهان مى گذارند اطلاق مى شود. «فَالْفِظْهُ» از ريشه «لَفْظ» به معناى بيرون افکندن از دهان است و الفاظ را بدين علت الفاظ مى گويند که گويى از دهان بيرون افکنده مى شوند. الاعلام زرکلى، ج 4، ص 205. استيعاب، ج 3، ص 1033. مستدرکات علم رجال الحديث، ج 5، ص 213، شماره 9273. اسدالغابة، ج 3، ص 473 شرح حال عثمان بن حنيف، شماره 3571. شبيه همين معنا در مسند احمد، ج 4، ص 138 و مستدرک حاکم، ج 1، ص 458، ح 1180 آمده است. حاکم بعد از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث صحيح السندى است، هرچند بخارى و مسلم آن را نقل نکرده اند (اى کاش مخالفان نادان توسّل، حدّاقل به مبانى روايى خود مراجعه مى کردند تا بدانند چه اندازه در اشتباه اند). تنقيح المقال (مامقانى)، ج 2، ص 245، رقم 7770.