تفسیر بخش ششم

وَايْمُ اللهِ ـ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللهِ ـ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَتَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً، وَلَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي کَعَيْنِ مَاءٍ، نَضَبَ مَعِينُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا. أَتَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُکَ؟ وَتَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ؟ وَيَأْکُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ! قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ!

ترجمه
به خدا سوگند! ـ سوگندى که تنها مشيت خدا را از آن استثنا مى کنم ـ آن چنان نفس خويش را به رياضت وامى دارم که هرگاه به يک قرص نان دست يابد به آن دلخوش شود وبه نمک به عنوان خورش قناعت کند وآن قدر از چشم هايم اشک مى ريزم که (سرانجام) همچون چشمه اى شود که تمام آب خود را بيرون ريخته باشد. آيا همان گونه که گوسفندان در بيابان، شکم را از علف ها پر مى کنند ومى خوابند يا گله هايى که در آغل ها از علف سير مى شوند واستراحت مى کنند، على هم بايد از زاد وتوشه خود سير شود وبه استراحت پردازد؟ در اين صورت چشمش روشن باد که پس از سال ها عمر به چهارپايان رها شده بى شبان وگوسفندانى که آن ها را به بيابان براى چرا مى برند اقتدا کرده است.
شرح و تفسیر
آيا فقط خوردن و خوابيدن؟
امام (عليه السلام) در اين بخش از نامه مبارکش در تعقيب بحث هاى گذشته درباره بى اعتنايى به دنيا وزرق وبرق آن مى فرمايد: «به خدا سوگند! ـ سوگندى که تنها مشيت خدا را از آن استثنا مى کنم ـ آن چنان نفس خويش را به رياضت وامى دارم که هرگاه به يک قرص نان دست يابد به آن دلخوش شود وبه نمک به عنوان خورش قناعت کند وآن قدر از چشم هايم اشک مى ريزم که (سرانجام) همچون چشمه اى شود که تمام آب خود را بيرون ريخته باشد»؛ (وَايْمُ اللهِ ـ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللهِ ـ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً، وَتَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً، وَلَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي کَعَيْنِ مَاءٍ، نَضَبَ{6} مَعِينُهَا{7}، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا).
امام (عليه السلام) در اين جا در مرحله اوّل سوگند ياد مى کند تا جدّى بودن اين مطلب را کاملا آشکار سازد. و در مرحله دوم ان شاءالله مى گويد تا ادب خود را در پيشگاه خدا ظاهر سازد همان گونه که مولايش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به اين امر مأمور بود؛ آن جا که خداوند به او دستور مى دهد: (وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّى فاعِلٌ ذلِکَ غَداً * إِلّا أَنْ يَشاءَ اللّه)؛ «و هرگز درمورد کارى نگو: من فردا آن را انجام مى دهم؛ مگر اين که (بگويى اگر) خدا بخواهد».
در مرحله سوم، سخن از رياضت بسيار شديد و مهمّى به ميان مى آورد که حاکى از اراده نيرومند مولا (عليه السلام) و سلطه عجيب او بر نفس خويش است. چه رياضتى از اين بالاتر که انسان آن قدر گرسنگى را بر خود تحميل کند که اگر روزى به قرص نان و کمى نمک برسد نفس او شاد گردد که نان و خورش خوبى پيدا کرده است.
در مرحله چهارم از سوز و گداز خويش از خوف خدا و عشق به ذات پاکش خبر مى دهد که آن قدر مى گريد که اشکى در چشم باقى نمى ماند. به يقين اين کارِ هرکس نيست و خود آن حضرت در جاى ديگرى از همين نامه به اين حقيقت اشاره فرموده که من مى دانم شماها توانايى اين گونه رياضت ها را نداريد؛ ولى سعى کنيد ورع و تقوا و درست کارى را هرگز فراموش نکنيد.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که اين همه گريه که امام (عليه السلام) به آن اشاره فرموده است براى چيست؟ به يقين اين گريه هم گريه شوق است و هم گريه خوف؛ شوق عالم اعلا و ملکوت آسمان ها و قرب پروردگار و عشق به صفات جمال و کمالش و خوف از محروم گشتن از آن نعمت هاى بى نظير و مواهب بى مانند.
مردان خدا هميشه در ميان اين خوف و رجا و اين گريه شوق و گريه ترس به سر مى بردند، چه رسد به امام (عليه السلام) که پيشوا و مقتداى همه آنان است.
آن گاه در جمله بعد با ادبياتى ديگر و تشبيهاتى صريح تر مى فرمايد: «آيا همان گونه که گوسفندان در بيابان، شکم را از علف ها پر مى کنند و مى خوابند يا گله هايى که در آغل ها از علف سير مى شوند و استراحت مى کنند، على هم بايد از زاد و توشه خود سير شود و به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشمش روشن باد که پس از سال ها عمر، به چهارپايان رها شده بى شبان و گوسفندانى که آن ها را به بيابان براى چرا مى برند اقتدا کرده است»؛ (أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُکَ؟ وَتَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ؟ وَيَأْکُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ{6}! قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ{7}، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ{8}!).
هرچند امام (عليه السلام) در اين عبارات از خودش سخن مى گويد؛ ولى درواقع درسى است که به دنياپرستان مى دهد، آن هايى که جز عيش و نوش هدفى ندارند و شبيه به گوسفندان و چهارپايانى هستند که کار آن ها خوردن و خوابيدن است و چقدر براى انسان ننگ است که از اوج عظمت انسانيّت فرود آيد و هم طراز حيوانات رها شده در بيابان باشد. و به گفته شاعر:
خواب و خورت ز مرحله عشق دور کرد *** آنگه رسى به دوست که بى خواب و خور شوى نکته
رياضت هاى مشروع و نامشروع
از زمان هاى گذشته مسأله رياضت در دو شاخه رياضت جسم و نفس در ميان انسان ها وجود داشته است. رياضت جسمانى که همان ورزش ها باشد سابقه بسيار طولانى دارد و حتى مسابقات جهانى از يونان قديم گرفته تا مناطق ديگر چهره بارزى از آن محسوب مى شود. رياضت نفس نيز که از طريق ترک مشتهيات نفسانى حاصل مى گردد و روح انسان را تقويت مى کند، سابقه طولانى دارد که مرتاضان هندى به آن معروف اند و حقيقت آن اين است که انسان با ترک خواسته هاى نفس مى تواند به نيروى عظيمى برسد که گاه توان کارهاى خارق العاده اى پيدا مى کند.
البته رياضت هاى نفسانى نيز با دو هدف انجام مى شده است: اهداف مادّى و اهداف معنوى. اهداف مادّى انجام پاره اى از کارهاى خارق العاده بوده تا از اين طريق به منافعى برسند يا اسم و آوازه اى پيدا کنند؛ ولى هدف معنوى آن همان قرب به خداوند و پاک ساختن روح از رذايل اخلاقى و حاکميّت بر شهوات وترک منکرات است.
آنچه امام (عليه السلام) در اين نامه با جمله «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ» وجمله «لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ» بيان فرموده به قسم دوم از رياضت معنوى اشاره مى کند.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود در ذيل خطبه 220 (خطبه 214 در شرح ابن ابى الحديد) بحث مشروحى درباره رياضت نفس و اقسام آن کرده ودرباره تأثير گرسنگى در صفاى نفس سخن گفته است. سپس کلماتى از فلاسفه و حکما درباره مکاشفاتى که از رياضت حاصل مى شود بيان کرده و از اشعار شعرا نيز در اين زمينه شواهدى آورده است. در احاديث مختلفى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) به همين مسئله اشاره شده، ازجمله در حديثى در غررالحکم آمده است: «مَنِ اسْتَدامَ رِياضَةَ نَفْسِهِ انْتَفَعَ؛ کسى که پيوسته نفس خويش را رياضت دهد (از اشراقات الهيه) بهره مند خواهد شد».
و در حديث ديگرى در همان کتاب مى فرمايد: «الشَّرِيعَةُ رِياضَةُ النَّفْسِ؛ شريعت اسلام رياضت نفس است».
در حديث ديگرى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمده است که يکى از وصيّت هاى خضر نبى به حضرت موسى (عليهما السلام) اين بود: «رُضْ نَفْسَکَ عَلَى الصَّبْرِ تَخَلَّصْ مِنَ الاْثْمِ؛ نفس خويش را با شکيبايى رياضت ده تا از گناه نجات يابى».
در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «جَوِّعُوا بُطُونَکُمْ وَأظْمَئُوا أکْبَادَکُمْ وأَعْرُوا أجْسادَکُمْ وَطَهِّرُوا قُلُوبَکُمْ عَساکُمْ أَنْ تُجَاوِزُوا الْمَلَأَ الْأَعْلَى؛ شکم هاى خود را گرسنگى دهيد و جگرهاى خود را تشنگى و بدن ها را (از لباس هاى پر زرق و برق) برهنه کنيد و دل هايتان را پاک سازيد تا از فرشتگان فراتر رويد».
ولى گاه گروهى به عنوان رياضت نفس، راه افراط و خطا را پيموده، مرتکب رياضت هاى بسيار شاق و گاه خطرناک و نامشروع شده اند که نمونه هاى آن در احياء العلوم غزالى و ساير کتب صوفيه فراوان ديده مى شود.
ازجمله نقل است که «شبلى» سردابه اى داشت که به آن جامى رفت و يک بغل چوب با خود مى برد و هرگاه غفلتى به دل او مى آمد، خويشتن را بدان چوب ها مى زد و گاه بود که همه چوب ها مى شکست، او دست و پاى خود را به ديوار مى کوبيد. در حالات «شيخ ابوسعيد» از صوفيان معروف آمده است که در جوانى شب ها پس از آن که اهل خانه به خواب مى رفتند آهسته برمى خاست وبه مسجد مى آمد. در گوشه مسجد چاه آبى بود. طنابى را به وسط چوبى بسته و سر ديگر طناب را به پاى خود مى بست سپس چوب را روى دهانه چاه مى گذاشت و خود را تا نزديکى طلوع صبح در چاه معلق مى ساخت و قرآن مى خواند.
درباره «ابوبکر شبلى» آمده است: در آغازى که مشغول به رياضت شد سال هاى دراز، شب ها نمک در چشم مى پاشيد تا به خواب نرود. و امثال اين کارها که در آثار صوفيه فراوان است.
اين گونه رياضت هاى خطرناک و آنچه مايه رسوايى و آبروريزى است ازنظر اسلام نامشروع است و بايد به شدت از آن پرهيز کرد. در ميان مرتاضان هند و بعضى از صوفيه، اين گونه رياضت هاى نامشروع ديده مى شود که اسلام با آن موافق نيست. بهترين رياضت، پرهيز از هرگونه گناه و سپس بعضى از مشتهيات نفسانى از مباحات است که در زندگانى پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه هدى (عليهم السلام) و اصحاب و ياران آن ها ديده مى شود که گاه لباس خشن مى پوشيدند و به غذاهاى بسيار ساده قناعت مى کردند، مقدار قابل ملاحظه اى از شب را بيدار مى ماندند و به عبادت پرودگار مى پرداختند و اين رياضت ها نورى بر نورانيّت آن ها مى افزود.
در خطبه 209 نهج البلاغه داستان افراط و تفريط دو برادر به نام علاء بن زياد و عاصم بن زياد را خوانديم که يکى زندگى بسيار مرفهى داشت و ديگرى به کلى دست از کار کشيده و در گوشه اى از خانه مشغول عبادت بود و امام (عليه السلام) هر دو را مذمت فرمود. کوتاه سخن اين که مسأله رياضت شرعيّه، هم در نهج البلاغه و هم در روايات پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم السلام) فراوان آمده است و به يقين آثار مثبتى در روحانيّت و نورانيّت دارد؛ ولى چنان نيست که به همه توصيه شده باشد. به همين دليل در آياتى از قرآن مجيد و روايات متعدّدى ديده مى شود که به عموم، اجازه داده شده از لذّات حلال بهره مند گردند و ضمن بهره گيرى از اين نعمت ها خدا را سپاس گويند: (يا أَيُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَاعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ)؛ «اى پيامبران! از غذاهاى پاکيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد، که من به آنچه انجام مى دهيد دانا هستم».

* * *
پاورقی ها
«أيْمُ الله» به معناى «به خدا سوگند» است و گفته شده که در اصل از «أيْمُن» جمع «يمين» به معناى قسم گرفته شده و الف آن الف وصل است که گاه مفتوح و گاه مکسور خوانده مى شود سپس نون را حذف کرده اند و «ايم الله» شده است و گاه ياء را نيز حذف مى کنند و «امُ الله» مى گويند و به هر حال با توجّه به اين که ريشه اصلى آن جمع است، دلالت بر قَسَم مؤکّد دارد.
«رِياضَة» در اصل به معناى رام کردن با تربيت است و به همين علت به ورزش هاى جسمانى وپرورش هاى روحانى از طرق مختلف اطلاق مى شود و اگر به باغ، روضه گفته مى شود از اين روست که زمين را با برنامه منظمى پرورش داده اند و خرم و سرسبز ساخته اند. «تَهشُّ» از ريشه «هَشاشَه» بر وزن «حواله» گرفته شده که به معناى خوشحالى و تبسم کردن است. «مَأدُومآ» از ريشه «إدام» به معناى نان خورش (چيزى که با نان مى خورند) گرفته شده، بنابراين مأدوم چيزى است که آن را به صورت نان خورش در آورده باشند. «مُقْلَة» به تمام کره چشم اطلاق مى شود و گاه به مردمک چشم نيز گفته مى شود. «نَضَب» از ريشه «نُضوب» در اصل به معناى فرو رفتن آب در زمين و خشکيدن چاه يا چشمه است و اين واژه گاه درمورد چشم نيز به کار مى رود هنگامى که اشک آن تمام شود. «مَعِين» از ريشه «مَعْن» بر وزن «طعن» به معناى جارى شدن آب است و «ماء معين» به آب جارى گفته مى شود سپس درمورد جريان اشک از چشم ها به کار رفته است. کهف، آيات 23 و 24. «السّائِمَة» به معناى حيوانى است که آن را براى چرا در بيابان رها مى کنند از ريشه «سوْم» بر وزن «قوم» به معناى رها کردن حيوان در بيابان براى چريدن است. «رِعْيَها» به معناى علف هايى است که حيوان آن را به هنگام چرا مى خورد از ريشه «رعى» بر وزن «وحى» به معناى چريدن گرفته شده است. «تَبْرُک» از ريشه «بُروک» به معناى آرام گرفتن روى زمين است. «الرَّبِيضَة» به معناى گله گوسفندان و مانند آن است که به همراه شبان ها به آغل خود مى آيند از ريشه «رَبْض» و «رُبُوض» بر وزن «قبض» و«قبوض» به معناى جمع کردن دست و پا و به زمين نشستن حيوانات است. «عُشْب» به معناى گياهان تر است در مقابل «حشيش» که به گياهان خشک گفته مى شود. «يَهْجَع» از ريشه «هُجُوع» بر وزن «رکوع» به معناى خواب سبک است. «الْهامِلَة» به معناى حيوان رها شده است از ريشه «همل» بر وزن «حمل» به معناى رها کردن حيوان بدون چوپان. «الْمَرعيّة» اسم مفعول است از ريشه «رَعْى» بر وزن «سعى» به معناى حيوانى است که آن را به چرا برده اند. غررالحکم، ح 4809. غررالحکم، ح 4791. کنزالعمّال، ج 16، ص 144، ضمن حديث 44176؛ بحارالانوار، ج 1، ص 227، باب آداب طلب العلم و احکامه، ح 18. مجموعه ورام، ج 2، ص 122. تذکرة الاولياء، ج 2، ص 165. حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير، ص 37. تذکرة الاولياء، ج 2، ص 164. شرح اين مطلب را در جلد دهم همين کتاب، مطالعه فرماييد. مؤمنون، آيه 51.