تفسیر بخش اوّل

أُوصِيکُمَا بِتَقْوَى اللهِ، وَأَلاَّ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلا تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْکُمَا، وَقُولا بِالْحَقِّ وَاعْمَلا لِلاَْجْرِ، وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً.

ترجمه
من شما را به تقوا و پرهيزکارى (و ترس از مخالفت پروردگار) توصيه مى کنم، و سفارش مى کنم که درپى زرق و برق دنيا نباشيد، هرچند دنيا به سراغ شما بيايد و براى آنچه از دنيا از دست مى دهيد تأسف نخوريد. سخن حق بگوييد و براى اجر و پاداش الهى (نه براى چشم داشت از مردم) کار کنيد، همواره دشمن (سرسختِ) ظالم و يار و مددکار مظلوم باشيد.
شرح و تفسیر
يار مظلوم و دشمن ظالم باشيد
اين دومين وصيّتِ امام (عليه السلام) است که در بستر شهادت خود بيان فرموده است (وصيّتِ پرمعناى ديگرى در نامه 23 گذشت).
همان گونه که اشاره شد امام (عليه السلام) اين سخنان را در بستر شهادت به عنوان وصيت بيان فرمود و مى دانيم که انسان در چنين حالتى سعى مى کند خواسته هاى مهم خود را در عباراتى کوتاه بيان کند. وصيت امام (عليه السلام) درباره چگونگى تقسيم اموال و ثروت او نيست، چون مال و ثروتى از خود برجاى نگذاشت واگر مقدارى مال داشت آن ها را به صورت موقوفه درآورده بود. وصيت او درباره ارزش هاى اسلامى و فضايل انسانى و برنامه هاى واجب دينى است. گرچه مخاطب اين بخش از وصيت تنها دو فرزندش حسن و حسين (عليهما السلام) هستند؛ ولى به قرينه بخش دوم اين وصيت نامه، ديگران نيز مخاطب اين خطاب مهم اند.
به هر حال امام (عليه السلام) در بخش اوّل اين وصيت فرزندانش را به هفت موضوع مهم سفارش مى کند:
نخست مى فرمايد: «من شما را به تقوا و پرهيزکارى (و ترس از مخالفت پروردگار) توصيه مى کنم»؛ (أُوصِيکُمَا بِتَقْوَى اللهِ).
آرى، همان گونه که بارها گفته ايم تقوا يعنى احساس مسئوليت درونى دربرابر فرمان هاى الهى که خميرمايه تمام برنامه هاى انبيا و اولياست و بدون آن، کسى از وسوسه هاى شيطان و هواى نفس رهايى نمى يابد. کليد در بهشت تقواست و مرکب راهوار براى قرب الى الله پرهيزکارى است.
حضرت در دومين و سومين توصيه مى فرمايد: «و سفارش مى کنم که درپى زرق و برق دنيا نباشيد، هرچند دنيا به سراغ شما بيايد و براى آنچه از دنيا از دست مى دهيد تأسف نخوريد»؛ (وَأَلاَّ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلا تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْکُمَا).
البته دنيا بخش هايى دارد: بخشى براى زندگى انسان ضرورى است. بخش ديگرى رفاه معقولانه است؛ ولى بخشى بالاتر از اين ها براى هوى پرستى و تفاخر و مانند آن است. به يقين امام (عليه السلام) ما را از بخش اوّل و دوم نهى نمى کند، منظور امام (عليه السلام) بخش سوم است. همان گونه که قرآن مجيد مى گويد: (وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلّا مَتاعُ الْغُرُورِ)؛ «و زندگى دنيا جز متاع و سرمايه فريب نيست» به يقين، دنبال اين بخش از دنيا رفتن انسان را از خدا و آخرت دور مى سازد و آلوده انواع گناهان مى کند.
اين که مى فرمايد: براى آنچه از دست رفت تأسف نخوريد، دليل روشنى دارد، زيرا تأسف براى ازدست رفته ها نه تنها چيزى را به انسان بازنمى گرداند، بلکه انسان را از فعاليّت هاى مثبت براى حفظ آنچه در دست دارد نيز بازمى دارد.
اين سخن درواقع برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: (لِکَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)؛ «(بدانيد آنچه ازسوى خداوند مقدّر شده است به شما مى رسد) اين به خاطر آن است که براى آنچه از دست داده ايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد».
در حديث پرمعنايى مى خوانيم: مردى با پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نماز خواند هنگامى که نماز تمام شد و آن مرد برگشت، پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به او اشاره کرد و فرمود: اين مرد از اهل بهشت است. عبد الله بن عمرو که از اصحاب حاضر در جلسه بود گفت: من به دنبال آن مرد رفتم وبه او گفتم: عموجان ميهمان مى خواهى؟ گفت: آرى. ديدم خيمه و گوسفند و نخلى براى امرار معاش دارد. هنگام عصر از خيمه اش بيرون آمد گوسفند را دوشيد و مقدارى رطب از نخل چيد و پيش روى من گذاشت. با يکديگر غذا خورديم، او خوابيد و من بيدار ماندم. او صبح افطار کرد و من روزه (مستحبى) گرفتم و اين کار سه شبانه روز ادامه يافت. (من چيز مهمى در زندگى او نديدم) به او گفتم: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) درباره تو فرمود: تو اهل بهشت هستى! بگو ببينم کار مهم تو چيست؟ گفت: نزد همان کسى که اين خبر را به تو داده است برو تا راز اين مطلب را براى تو بگشايد. من خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمدم و جريان را از آن حضرت سؤال کردم، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: نزد خودش بازگرد وبه او بگو خودش سرّ اين مطلب را بگويد. نزد او آمدم وگفتم : رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دستور داده است خودت به من خبر دهى. گفت: اکنون مانعى ندارد مى گويم. (بدان) اگر تمام دنيا مال من باشد واز من بگيرند غمگين نمى شوم و اگر تمام دنيا را به من بدهند شادى نمى کنم و شب هنگام که مى خوابم در دل من کينه و حسدى درباره هيچ کس نيست. عبدالله گفت: ولى به خدا سوگند! من چنين نيستم همه شب عبادت مى کنم و روزها غالبآ روزه دارم؛ اما اگر از مال دنيا گوسفندى به من داده شود شاد مى شوم و اگر از من گرفته شود غمگين مى گردم و خداوند تو را برترى آشکارى بر ما داده است.
آرى، طبيعت دنيا چنين است که روزى به دست مى آيد وروزى از دست مى رود نه اقبال آن قابل اطمينان است و نه ادبار آن.
در حديثى مى خوانيم که ابن عباس مى گويد: بعد از کلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از کلام هيچ کس به اندازه کلام امام على بن ابى طالب (عليه السلام) بهره نگرفتم. ايشان در نامه اى به من نوشت: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ يَسُرُّهُ دَرْکُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيَفُوتَهُ وَيَسُووُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَکُنْ لِيُدْرِکَهُ فَلْيَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَلْيَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا وَمَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاکَ فَلا تُکْيْرْ بِهِ فَرِحاً وَمَا فَاتَکَ مِنْها فَلا تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً وَلْيَکُنْ هَمُّکَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَالسَّلامُ؛ اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، انسان گاهى به سبب از دست رفتن چيزى ناراحت مى شود در حالى که (بر حسب تقدير الهى و عالم اسباب) امکان وصول به آن وجود نداشته است و شادمان مى شود از چيزى که هرگز ازدست رفتنى نبوده است، بنابراين شادى تو بايد براى چيزى باشد که از آخرتت به دست آوردى و تأسف تو براى چيزى باشد که از آخرت از دست مى دهى. والسلام». در چهارمين و پنجمين توصيه مى فرمايد: «سخن حق بگوييد و براى اجر و پاداش الهى (نه براى چشم داشت از مردم) کار کنيد»؛ (وَقُولا بِالْحَقِّ، وَاعْمَلا لِلْأَجْرِ).
طرفدارى از حق همان چيزى است که در آيات متعدّدى از قرآن به آن تصريح شده و حتى در سوره «عصر» بر توصيه کردن يکديگر به بيان حق تکيه شده است: (وَتَواصَوا بِالحَقّ).
قابل توجّه اين که حق معناى بسيار وسيعى دارد که هر واقعيّت اعتقادى، اخلاقى و حکمى را شامل مى شود و از سويى حق خدا بر خلق و حق مردم بر يکديگر و حق متقابل حکومت و مردم و حق انسان بر خويشتن را نيز دربر مى گيرد.
اما عمل براى اجر و پاداش الهى همان خلوص نيّت است که انسان چشم طمع از خلق برگيرد و ديده به پاداش الهى بدوزد و هر عملى را خالص براى او انجام دهد.
سپس در ششمين و هفتمين توصيه، به مسأله بسيار مهمى اشاره کرده، مى فرمايد: «و همواره دشمن (سرسختِ) ظالم و يار و مددکار مظلوم باشيد»؛ (وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً).
اين توصيه درواقع تأکيدى است بر طرفدارى از حق که در جمله هاى پيشين آمد. چه حقى از اين بالاتر که انسان، مظلوم را دربرابر ظالم يارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بردارد وجالب اين که ظالم و مظلوم در اين دو جمله، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمى شود و به اين ترتيب هر مظلومى در جهان بايد زير چتر حمايت مسلمانان قرار گيرد واز ظلم هر ظالم و ستمگرى بايد پيشگيرى شود و اگر مدعيان حقوق بشر تنها به اين دو دستور عمل مى کردند به راستى دنيا گلستان مى شد. اين در حالى است که مى بينيم آن ها هرجا منافع نامشروعشان اقتضا کند در کنار ظالم مى ايستند و بر ضد مظلوم مى جنگند، هرچند در شعارها مدعى حمايت از مظلوم اند.
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «مَنْ أَصْبَحَ لا يَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ غَفَرَ اللهُ مَا اجْتَرَمَ؛ کسى که صبح کند در حالى که نخواهد به احدى ظلم و ستم کند خدا همه گناهان او را مى بخشد».
درواقع اکثر گناهان را مى توان نوعى از انواع ظلم شمرد و کسى که ظلم را در تمام اشکالش ترک کند از گناهان رهايى مى يابد.
در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «وَمَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ مُصَاحِباً؛ کسى که حق مظلوم را از ظالم بستاند در بهشت با من همنشين خواهد بود».
در حديثى از امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) در غررالحکم مى خوانيم: «أحْسَنُ العَدْلِ نُصْرَةُ المَظْلُومِ؛ برترين عدالت يارى مظلومان است».
حتى امام زين العابدين (عليه السلام) در دعاى 38 صحيفه سجاديه به پيشگاه خداوند (به عنوان يک سرمشق عمومى) عرضه مى دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ؛ خداوندا! من پوزش مى طلبم درباره مظلومى که در حضور من مورد ستم قرار گرفت و من يارى اش نکردم».

* * *