نامه 17

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ إلَى مُعاوِيَةَ جَواباً عَنْ کِتابٍ مِنْهُ إلَيْهِ

از نامه هاى امام (عليه السلام) است که در پاسخ به نامه معاويه نگاشته است

بخش اوّل

وَأَمَّا طَلَبُکَ إِلَيَّ الشَّامَ فَإِنِّي لَمْ أَکُنْ لِأُعْطِيَکَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُکَ أَمْسِ. وَأَمَّا قَوْلُکَ: إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَکَلَتِ الْعَرَبَ إِلاَّ حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ، أَلا وَمَنْ أَکَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ، وَمَنْ أَکَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ. وَأَمَّا اسْتِوَاوُنَا فِي الْحَرْبِ وَالرِّجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّکِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ، وَلَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الاْخِرَةِ، وَأَمَّا قَوْلُکَ: إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، فَکَذلِکَ نَحْنُ، وَلَکِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ کَهَاشِمٍ، وَلاحَرْبٌ کَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَلا أَبُو سُفْيَانَ کَأَبِيطَالِبٍ، وَلا الْمُهَاجِرُ کَالطَّلِيقِ، وَلا الصَّرِيحُ کَاللَّصِيقِ، وَلا الْمُحِقُّ کَالْمُبْطِلِ، وَلا الْمُوْمِنُ کَالْمُدْغِلِ. وَلَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.

و اما اين که از من خواسته اى شام را به تو واگذارم (و دربرابر آن نه بيعت کنى و نه اطاعت، بلکه فعال ما يشاء باشى؛ بدان که) من چيزى را که ديروز از تو منع کردم امروز به تو نخواهم بخشيد و اما اين که گفته اى جنگ (صفين) همه عرب را جز اندکى در کام خود فرو برده؛ آگاه باش! آن کس که بر حق بوده (و در راه خدا شهيد شده) جايگاهش بهشت است و آن کس که در راه باطل کشته شده در آتش است و اما اين که ادعا کرده اى ما در جنگ و نفرات (از تمام جهات) يکسان هستيم، چنين نيست، زيرا تو در شک (به مبانى اسلام) از من در يقين و ايمان (به آن ها) فراتر نيستى، و اهل شام به دنيا از اهل عراق به آخرت حريص تر نيستند؛ اما اين که گفته اى ما همه فرزندان عبد مناف هستيم (بنابراين همه در شرافت و استحقاق حکومت و پيشوايى مردم يکسانيم) من هم قبول دارم (که همه از نسل عبد مناف هستيم) ولى اميّه هرگز همانند هاشم، و حرب همچون عبدالمطلب، و ابوسفيان چون ابوطالب نبودند و نيز هرگز مهاجران، همانند اسيرانِ آزادشده، و فرزندانِ داراى نسب صحيح همانند فرزندان داراى نسب مشکوک نيستند. کسى که طرفدار حق است هرگز چون کسى نيست که طرفدار باطل است و انسان باايمان همچون فرد مفسد نيست؛ چه بد هستند نسلى که از نسل پيشين خود که در آتش دوزخ سرنگون شده اند پيروى مى کنند (و به آن ها افتخار مى نمايند).

بخش دوم

وَفِي أَيْدِينَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ، وَنَعَشْنَا بِهَا الذَّلِيلَ. وَلَمَّا أَدْخَلَ اللهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً، وَأَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَکَرْهاً، کُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدِّينِ: إِمَّا رَغْبَةً وَإِمَّا رَهْبَةً، عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ، وَذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ. فَلا تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيکَ نَصِيباً، وَلا عَلَى نَفْسِکَ سَبِيلاً، وَالسَّلامُ.

(علاوه بر اين ها) فضل و برترى نبوّت در دست ماست که با آن، عزيزان (گردن کش و ظالم) را ذليل، و ذليلان (محروم و پاک باز) را عزيز و بلندمرتبه ساختيم و هنگامى که خداوند عرب را دسته دسته در دين خود داخل ساخت و اين امّت از روى ميل و رغبت يا (منافقان از روى) ترس و وحشت دربرابر اسلام تسليم شدند، شما از گروهى بوديد که وارد اسلام شديد يا به انگيزه رغبت (و دستيابى به دنيا ونيل به مقام و منصب) و يا از روى ترس (از مجازات، به سبب جنايات سابقتان) اين در حالى بود که پيشگامان به دليل سبقتشان، رستگار شدند و مهاجران نخستين به فضل و برترى خويش نايل آمدند. بنابراين، شيطان را از خود بهره مند مساز و راه او را در وجود خويش باز مگذار، والسلام.