خطبه 122

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کَلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ قَالَهُ لِلْخَوارِجِ، وَقَدْ خَرَجَ إلى مُعَسْکَرِهِم وَهُمْ مُقِيمُونَ عَلى إنْکارِ الحُکومَةِ، فَقالَ (عليه السلام):

از سخنان امام (عليه السلام) است هنگامى که خوارج در مخالفت خود با مسئله حکميّت، پافشارى کردند امام (عليه السلام) به لشکرگاه آنان رفت و اين خطبه را ايراد فرمود

بخش اوّل

أَکُلُّکُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ؟ فَقَالُوا: مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَمِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ. قَالَ: فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ، فَلْيَکُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً، وَمَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فِرْقَةً، حَتَّى أُکَلِّمَ کُلاًّ مِنْکُمْ بِکَلاَمِهِ. وَنَادَى النَّاسَ، فَقَالَ:
أَمْسِکُوا عَنِ الْکَلاَمِ، وَأَنْصِتُوا لِقَوْلِي، وَأَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِکُمْ إلَيَّ، فَمَنْ نَشَدْنَاهُ شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا.
ثُمَّ کَلَّمَهُمْ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِکَلاَمٍ طَوِيل، مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:
أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَغِيلَةً، وَمَکْراً وَخَدِيعَةً : إخْوَانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا وَاسْتَرَاحُوا إلَى کِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِيسُ عَنْهُمْ؟ فَقُلْتُ لَکُمْ: هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إيمَانٌ، وَباطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَأَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَآخِرُهُ نَدَامَةٌ. فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِکُمْ، وَالْزَمُوا طَرِيقَتَکُمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِکُمْ، وَلا تَلْتَفِتُوا إلَى نَاعِقٍ نَعَقَ: إنْ أُجِيبَ أَضَلَّ، وَإنْ تُرِکَ ذَلَّ. وَقَدْ کَانَتْ هذِهِ الْفَعْلَةُ، وَقَدْ رَأَيْتُکُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا. وَاللهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا، وَلا حَمَّلَنِي اللَّهُ ذَنْبَهَا. وَوَاللهِ إنْ جِئْتُهَا إنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ؛ وَإنَّ الْکِتَابَ لَمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ.

آيا همه شما در صفّين با ما بوديد؟ آن ها گفتند: «بعضى از ما حضور داشتند و بعضى حاضر نبودند». فرمود: پس به دو گروه تقسيم شويد! آن ها که در صفين بودند يک گروه شوند و آن ها که نبودند گروه ديگر، تا با هرکدام با سخنى که مناسب اوست سخن بگويم. سپس امام (عليه السلام) مردم را ندا داده، فرمود: خاموش باشيد و به حرف هايم گوش فرادهيد! و با دل هايتان به سوى من آييد و هرکس را سوگند دادم که درباره آنچه مى داند گواهى دهد، با علم و اطلاع خود گواهى دهد. آنگاه حضرت با آن ها سخنى طولانى گفت که بخشى از آن اين است: «مگر آن زمان که (سپاه معاويه) از روى حيله و نيرنگ و مکر و خدعه قرآن ها را بر سر نيزه ها بلند کردند، نگفتيد: «اين ها برادران ما هستند و اهل مذهب ما، از ما خواسته اند که از آن ها درگذريم وراضى به حکميّت کتاب خدا قرآن شده اند، رأى صواب اين است که از آن ها بپذيريم ودست از آنان بکشيم»؟»
ولى من به شما گفتم: اين کارى است که ظاهرش ايمان و باطنش (کُفْر و) عدوان است، آغازش رحمت و پايانش ندامت است، به حال خود باقى باشيد واز راهى که پيش گرفته ايد منحرف نشويد و به جهاد ادامه دهيد، دندان ها را بر هم بفشاريد، و به هيچ صدايى اعتنا نکنيد، چراکه اين ها صداهايى است که اگر به آن ها پاسخ گفته شود گمراه مى کنند و اگر رهاگردند گوينده شان خوار و ذليل مى شود، ولى (متأسّفانه) پيشنهاد شما (مسئله حکميّت) انجام شد و ديدم شما آن را پذيرفتيد (اکنون که در دام آن ها گرفتار شده ايد فريادتان بلند شده است).
به خدا سوگند! اگر من از پذيرش اين امر سر بازمى زدم، متعهّد به لوازم آن نبودم و خداوند گناه آن را بر دوش من نمى گذاشت (ولى مرا به اجبار به اين وادى کشانديد) و به خدا سوگند! اگر آن را پذيرا شدم باز حق با من بود و قرآن با من است (و به حقانيت من حکم مى کند) واز آن زمان که با آن آشنا شده ام هرگز از آن جدا نگشته ام.

بخش دوم

فَلَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله)، وَإنَّ الْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَى الاْبَاءِ وَالْأَبْنَاءِ وَالاْخْوَانِ وَالْقَرَابَاتِ، فَمَا نَزْدَادُ عَلَى کُلِّ مُصِيبَةٍ وَشِدَّةٍ إلاَّ إيمَاناً، وَمُضِيّاً عَلَى الْحَقِّ، وَتَسْلِيماً لِلْأَمْرِ، وَصَبْراً عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ. وَلکِنَّا إنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إخْوَانَنَا فِي الْإِسْلامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَالإعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّأْوِيلِ. فَإذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا، وَنَتَدَانَى بِهَا إلَى الْبَقِيَّةِ فِيمَا بَيْنَنَا، رَغِبْنَا فِيهَا، وَأَمْسَکْنَا عَمَّا سِوَاهَا.

ما همراه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بوديم، و قتل و کشتار (حتى) در ميان پدران وفرزندان و برادران و خويشاوندان (که بر ضد اسلام قيام کرده بودند) دور مى زد، و هر مصيبت و سختى اى در اين راه پيش مى آمد، سبب افزايش ايمان ما وحرکت در راه حق و تسليم شدن دربرابر فرمان (خدا) و شکيبايى بر درد وسوزش جراحت ها مى شد، (و در يک جمله، ما از هيچ مشکلى هراس نداشتيم) ولى ما هم اکنون با جماعتى که (ظاهراً) برادران اسلامى ما هستند، به دليل انحرافات وکجى ها و شبهات و تأويلات ناروا که از اسلام دارند، پيکار مى کنيم، بنابراين هرگاه احساس کنيم چيزى باعث اجتماع جمع پراکنده ما مى گردد وبه وسيله آن به هم نزديک مى شويم و باقى مانده پيوندها را در ميان خود محکم مى سازيم، به آن علاقه نشان مى دهيم و از غير آن خوددارى مى کنيم!