تفسیر بخش دوم

فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ: مِنْهُمْ مَنْ لاَيَمْنَعُهُ آلْفَسَادَ فِي آلاْرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَ کَلاَلَةُ حَدِّهِ، وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ.
وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَ آلمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَ آلْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ، قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ،أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ. وَ لَبِئْسَ آلْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِکَ ثَمَنآ، وَ مِمَّا لَکَ عِنْدَآللهِ عِوَضآ!
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ آلاْخِرَةِ، وَ لاَيَطْلُبُ آلاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا، قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاْمَانَةِ، وَ آتَّخَذَ سِتْرَ آللهِ ذَرِيعَةً إِلَى آلمَعْصِيَةِ.
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ آلْمُلْکِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَ آنقِطاعُ سَبَبِهِ، فَقَصَرَتْهُ آلْحالُ عَلَى حالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ آلْقَنَاعَةِ، وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ آلزَّهَادَةِ، وَ لَيْسَ مِنْ ذلِکَ فِي مَرَاحٍ وَ لاَ مَغْدًى.

ترجمه
و مردم (فاسد) چهار گروه اند: گروهى از آن ها کسانى هستند که اگر دست به فساد نمى زنند، به اين دليل است که روحشان ناتوان و شمشيرشان کُند و مالشان اندک است (آرى، آنها در ايجاد فساد، شناگران ماهرى هستند، ولى آب پيدا نمى کنند).
گروه ديگر کسانى هستند که شمشير کشيده و شرارت و فساد خويش را آشکار ساخته و لشکر سواره و پياده خود را (براى اين منظور) گردآورى کرده اند. آنها باطن خود را براى ظلم و فساد آماده ساخته و دين خود را تباه کرده اند. هدفشان اين است که چيزى از متاع دنيا را به چنگ آورند يا فرماندهى بر گروهى را براى خود فراهم سازند يا بر منبرى صعود کنند (و لباس پيشوايى مردم را بر تن کنند و براى آنها خطبه هاى دروغين بخوانند). چه بد تجارتى است که تو (اى انسان فاسد و طغيانگر) براى خود فراهم ساخته اى! دنيا را بهاى خويشتن مى بينى و آن را با پاداش هايى که نزد خداست معاوضه مى کنى!
گروه ديگرى از مردم، کسانى هستند که دنيا را با کارهاى آخرت طلب مى کنند، نه اين که آخرت را با عمل دنيا طلب کنند. (آنها با رياکارى، دين خود را به دنيا مى فروشند و آنچه را که نتوانستند با ظلم و زور به دست آورند، با تزوير مى طلبند و براى وصول به اين هدف)، خود را متواضع جلوه مى دهند. گام ها را کوتاه برمى دارند و دامن خود را (ظاهرآ از آلودگى به دنيا) جمع مى کنند و خويشتن را به زيور امانت داران مى آرايند و (در يک جمله) پوشش خدايى را وسيله معصيت قرار مى دهند.
گروه ديگر کسانى هستند که حقارت و ناتوانى و نداشتن وسيله کافى، آنان را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان را از همه جا کوتاه کرده است، (در حالى که از ديگر فاسدان و مفسدان چيزى کم ندارند، ولى به اين حقيقت هرگز اعتراف نمى کنند، بلکه) خود را به زيور قناعت آراسته اند و به لباس زاهدان درآمده اند، در حالى که در هيچ زمان، نه به هنگام شب و نه روز، در سلک پارسايان راستين نبوده اند. (اين چهار گروه همه فاسد و خطرناک اند، هر چند در چهره هاى مختلف ظاهر مى شوند).
شرح و تفسیر
مردم چهار گروه اند
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) تحليل دقيق و جالبى درباره تقسيم دنياطلبان به چهار گروه، بيان فرموده اند. تحليل حضرت نه تنها براى آن زمان بلکه براى هر عصر و زمانى صادق است.
حضرت در آغاز مى فرمايد: «و مردم (فاسد) چهار گروه اند»؛ (فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ).
«گروهى از آن ها کسانى هستند که اگر دست به فساد نمى زنند به اين دليل است که روحشان ناتوان و شمشيرشان کند و مالشان اندک است (آرى، آن ها در ايجاد فساد، شناگران ماهرى هستند، ولى آب پيدا نمى کنند)»؛ (مِنْهُمْ مَنْ لاَيَمْنَعُهُ آلْفَسَادَ فِي آلاْرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَ کَلاَلَةُ حَدِّهِ، وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ).
در واقع اين ها از غم بى آلتى افسرده اند وگرنه درون وجودشان از شرّ و فساد و ظلم و تباهى مالامال است. طبيعى است که اين گونه افراد براى ظاهر ساختن آنچه در درون دارند در انتظار فرصت باشند.
بنابراين هرگز نبايد فريب ظاهر آرام و بى آزار آن ها را خورد. رهبران الهى جامعه بايد هنگامى که آن ها را شناسايى کردند، مراقبشان باشند و اجازه ندهند که امکاناتى در اختيار آن ها قرار بگيرد، مبادا به کانونى از فساد اجتماعى مبدّل شوند. قرآن مجيد در اشاره به اين گروه مى فرمايد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللهَ عَلَى مَا فِي قَلبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ * وَ إِذا تَوَلَّى سَعَى فِى الاْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لايُحِبُّ الْفَسادَ)؛ «بعضى از مردم گفتارشان در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود (در ظاهر اظهار محبّت شديد مى کنند) و خدا را بر آنچه دردل دارند،گواه مى گيرند. در حالى که آنان سرسخت ترين دشمنان اند. (نشانه آن ها اين است که) هنگامى که روى برمى گردانند (و از نزد تو خارج مى شوند) در راه فساد در زمين کوشش مى کنند و زراعت ها و چهارپايان و انسان ها را نابود مى سازند (با اين که مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد».
حضرت سپس به شرح صفات گروه دوم و اهداف و پايان کارشان مى پردازد و مى فرمايد: «گروه ديگر کسانى هستندکه شمشيرکشيده و شرارت و فسادخويش را آشکار ساخته و لشکر سواره و پياده خود را (براى اين منظور) گردآورى کرده اند»؛ (وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ).
«آنها باطن خود را براى ظلم و فساد آماده ساخته و دين خود را تباه کرده اند»؛ (قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ أَوْبَقَ دِينَهُ).
امّا هدفشان چيست؟ هدف آن ها همان است که امام (عليه السلام) به آن اشاره فرمود: «هدفشان اين است که چيزى از متاع دنيا را به چنگ آورند يا فرماندهى بر گروهى را براى خود فراهم سازند يا بر منبرى صعود کنند (و لباس پيشوايى مردم را بر تن کنند و براى آن ها خطبه هاى دروغين بخوانند)»؛ (لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ{6}، أَوْ مِقْنَبٍ{7} يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ{8}). و به اين ترتيب امام (عليه السلام) در جمله هاى کوتاهى، هم به اعمال ظاهر آن ها اشاره مى فرمايد و هم به فساد درونشان و هم به اهداف پست و زشتشان؛ در واقع اين گروه تمام تلاش و کوشش خود را به کار مى گيرند تا قارونى شوند يا فرعونى يا سامرى.
افرادى مانند آتش افروزانِ جنگ جمل و جنگ صفين، از مصاديق روشن اين گروه بودند. بعضى براى مال و بعضى براى مقام و قدرت و بعضى براى تکيه زدن بر جاى پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) دست به آن همه شرّ و فساد و تباهى زدند.
سپس امام (عليه السلام) به نتيجه کار آن ها اشاره فرموده و مى گويد:
«چه بد تجارتى است که تو (اى انسان فاسد و طغيانگر) براى خود فراهم ساخته اى! دنيا را بهاى خويشتن مى بينى و آن را با پاداش هايى که نزد خداست معاوضه مى کنى!»؛ (وَ لَبِئْسَ آلْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِکَ ثَمَنآ، وَ مِمَّا لَکَ عِنْدَآللهِ عِوَضآ!).
طبيعى است که اين گروه شرور و فاسد ـ که براى رسيدن به مال و مقام دست و پا مى زنند ـ نه قانون خدا را به رسميّت مى شناسد و نه به نداى وجدان گوش فرامى دهند و نه تسليم فرمان عقل هستند. آن ها اين سرمايه هاى گران بها را با آن ثمن بخس و بهاى اندک مبادله مى کنند و دين و ايمان خود را، به متاع زودگذر دنيا مى فروشند، همان گونه که قرآن درباره امثال آنان مى فرمايد: (اُوْلئِکَ الَّذِينَ آشْتَرَوُا آلضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانوُا مُهْتَدينَ)؛ «آنان کسانى هستند که گمراهى را با (از دست دادن) هدايت خريده اند؛ و (اين) تجارت آن ها سودى نداده و هدايت نيافته اند».
اين در حالى است که سرمايه هاى وجودى انسان، آن قدر گران قدر و گران بهاست که اگر به چيزى جز رضاى خدا و بهشت جاويدان بفروشد، به يقين زيان کرده است، همان گونه که قرآن درباره خود مولا (عليه السلام) مى فرمايد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ)؛ «بعضى از مردم (باايمان وفداکار، همچون على (عليه السلام) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (صلي الله عليه و آله)) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به همه بندگان مهربان است».
در يکى از کلمات قصار آن حضرت، مى خوانيم: «اِنَّهُ لَيْسَ لاِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاتَبِيعُوهَا إِلاَّ بِها؛ به يقين براى جان شما بهايى جز بهشت نيست، به کمتر از آن مفروشيد».
حضرت سپس به سراغ گروه سوم ـ که همان صاحبانِ تزويرند ـ مى رود او را با اوصافى دقيق و حساب شده، توصيف مى کند و مى فرمايد:
«گروه ديگرى از مردم کسانى هستند که دنيا را با کارهاى آخرت طلب مى کنند نه اين که آخرت را با عمل دنيا طلب کنند (آنها با رياکارى دين خود را به دنيا مى فروشند و آنچه را نتوانستند با ظلم و زور به دست آورند با تزوير مى طلبند)»؛ (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ آلاْخِرَةِ، وَ لاَيَطْلُبُ آلاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا).
در واقع، هدف آنها همان هدف گروه دوم است، با اين تفاوت که آنها حطام دنيا را با زور و ظلم به چنگ مى آورند و اينها با تزوير و زيان کارى و فريب و خودنمايى.
گرچه هر دو گمراه اند و ظالم و دنياپرست، ولى شايد حال اين گروه از پاره اى از جهات، از حال گروه نخست بدتر هم باشد؛ چرا که دين الهى را سرمايه دنياى خود ساخته اند و با اين عمل، هم دنياى مردم را ويران مى کنند و هم دينشان را. حضرت سپس به تشبيه حالات آن ها پرداخته و در پنج جمله آن ها را به روشنى معرّفى کرده، مى فرمايد: «(براى وصول به اين هدف) خود را متواضع جلوه مى دهند گام ها را کوتاه برمى دارند و دامن خود را (ظاهرآ از آلودگى به دنيا) جمع مى کنند و خويشتن را به زيور امانت داران مى آرايند. و (در يک جمله) پوشش خدايى را وسيله معصيت قرار مى دهند»؛ (قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاْمَانَةِ، وَ آتَّخَذَ سِتْرَ آللهِ ذَرِيعَةً إِلَى آلْمَعْصِيَةِ).
آرى، ظاهرى متواضع و آرام و باوقار و بى اعتنا به دنيا و آنچه در دنياست دارد و خود را به شعار صالحان آراسته است و از ستّارالعيوب بودن خداوند سوء استفاده مى کند و در طريق عصيان و نافرمانى اش گام برمى دارد.
ممکن است که اين گروه ظاهرآ به خدا و روز رستاخيز ايمان داشته باشند، ولى به يقين ايمان به اين دو اصل مهم در اعماق وجودشان نفوذ نکرده، و گرنه چگونه ممکن است متاعى به آن گران بهايى را با اين ثمن بخس و بهاى ناچيز مبادله کنند؟ به همين دليل، در احاديث آمده است که رياکاران در قيامت ـ که پرده ها کنار مى رود و چهره واقعى هرکس آشکار مى شود ـ به عنوان «يا کافر! يا فاجر! يا غادر! يا خاسر»! مخاطب مى شوند و به آن ها گفته مى شود: «حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ فَلاخَلاصَ لَکَ الْيَومَ فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ؛ اعمالت نابود شد و اجر و پاداشت از ميان رفت و هيچ راه نجاتى امروز براى تو باقى نمانده است. برو و پاداشت را از کسى که اعمالت را براى او انجام دادى بگير». بى شک اين گروه ـ مانند ساير گروه هاى چهارگانه ـ تنها در عصر مولا على (عليه السلام) وجود نداشتند؛ بلکه هميشه و در هر جامعه اى بوده و هستند و خطر آن ها براى دين و دنياى مردم از همه گروه ها بيشتر است.
به همين دليل پيروان حق بايد به دقّت مراقب آن ها باشند و در دام آنان نيفتند. خوشبختانه بسيارى از آن ها عملا خود را رسوا مى کنند و هنگامى که بر سر دو راهى دين و دنيا قرار مى گيرند، با يک چرخش سريع به راه دنيا مى روند و از دين خدا دور مى شوند و رضاى خلق را با سخط و خشم خالق خريدارى مى کنند تا از دنياى آنان بهره اى گيرند. افکار آن ها منحط و همّتشان کوتاه و روحشان آلوده ودرونشان زشت و پليد و هميشه گرفتار دوگانگى شخصيت و نفاق هستند.
در ادامه اين بحث، امام (عليه السلام) به سراغ گروه چهارم ـ که همان «پارسايان دروغين و زاهدان ريايى» هستند ـ مى رود و مى فرمايد: «گروه ديگر، کسانى هستند که حقارت و ناتوانى و نداشتن وسيله کافى، آنان را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان را از همه جا کوتاه کرده است (در حالى که از ديگر فاسدان و مفسدان چيزى کم ندارند، ولى به اين حقيقت هرگز اعتراف نمى کنند، بلکه) خود را به زيور قناعت آراسته اند و به لباس زاهدان درآمده اند، در حالى که در هيچ زمان، نه به هنگام شب و نه روز در سلک پارسايان راستين نبوده اند (اين چهارگروه همه فاسد و خطرناک اند هر چند در چهره هاى مختلف ظاهر مى شوند)»؛ (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ آلْمُلْکِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَ آنْقِطاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ آلْحالُ عَلَى حالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ آلْقَنَاعَةِ، وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ آلزَّهَادَةِ، وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِکِ في مَرَاحٍ وَ لاَمَغْدًى). و به تعبير ديگر، آن ها افراد بى کفايت و ضعيفى هستند که بر ناتوانى و بى کفايتى خود پرده زهد و قناعت مى افکنند و نقطه ضعف خود را به صورت نقطه قوّت نشان مى دهند، در حالى که بويى از پارسايى و قناعت نبرده و در باطن، دنياپرستانى شکست خورده اند.
البتّه اين گروه بر دو قسم اند: گاه براى فريب مردم و سرپوش گذاشتن بر ضعف هاى خود به چنين لباسى درمى آيند و گاه حتّى خود را نيز فريب مى دهند و کم کم باور مى کنند که پارسا و زاهدند، نه ضعيف و ناتوان.
واژه «مراح» و «مغدى» به گفته بسيارى از ارباب لغت و مفسّران نهج البلاغه، اسم مکان است و به معناى «محل استقرار چارپايان در شب و صبح» است، ولى بعضى آن دو را، اسم زمان مى دانند و به «زمان رفت و آمد شبانه و روزانه» تفسير کرده اند. و در هر صورت، انتخاب اين واژه ها براى بيان حال آنان اشاره لطيفى به حماقت و ابلهى آنان است که ضعف ها را در نظر خود و ديگران قوّت و قدرت نشان مى دهند و دنياپرستى را در چهره زهد و پارسايى ظاهر مى کنند.
در اين که فرق ميان گروه چهارم و نخست از يک سو و گروه چهارم و سوم ازسوى ديگر چيست؟ گفت وگوست. آنچه مناسب تر به نظر مى رسد، اين است که گروه نخست، دنياپرستانى هستند که به دليل ضعف و ناتوانى و بى کفايتى در گوشه اى خزيده و به سراغ مال و جاه و مقامى نمى روند، ولى اصرار ندارند که اين ضعف و ناتوانى را به صورت نقطه قوّتى نشان دهند، در حالى که گروه چهارم، از اين ضعف و ناتوانى خود براى کسب وجاهت در جامعه بهره گيرى کرده و آن را نوعى قناعت و زهد مى شمرند و ملک آزادگى و کنج قناعت را گنجى مى دانند که براى سلاطين با شمشير ميسّر نيست. و امّا تفاوت گروه چهارم با گروه سوم، اين است که گروه سوم از طريق رياکارى خود را به مقاماتى مى رسانند و با استفاده از تزوير به مقاصد نامشروعشان مى رسند.
به تعبير ديگر، آنچه را ظالمانِ زورمدار از حطام دنيا، با ظلم و زور به چنگ مى آورند، اين ها از طريق رياکارى و فريب مردم به دست مى آورند.
دين خود را به دنيا مى فروشند و متاع دنيا را به بهاى دين فروشى به چنگ مى آورند، در حالى که گروه چهارم، به جاه و مقامى نايل نمى شوند! امّا همين اندازه دل خوش کرده اند که مردم آن ها را قانع و زاهد مى پندارند.
البته گروه نخست و چهارم، هر دو در اين مشترک اند که اگر ميدانى براى ظلم وفساد پيدا کنند از دو گروه ديگر، چيزى کم ندارند. نکته
اين چهار گروه خطرناک در هر جامعه اى وجود دارند
امام (عليه السلام) در بيان چهار گروه اجتماعى مورد بحث، به حق، داد سخن داده و پيروان راستين ولايت را از خطرات بزرگى که از ناحيه اين چهار گروه (فاسدان بى کفايت، ظالمان زورمدار، دنياپرستان رياکار و زاهدان دروغين) متوجه و جامعه بشرى مى شود آگاه ساخته است و نشانه هاى هر يک را برشمرده و ويژگى هاى روحى و جسمانى آنان را ذکر فرموده تا با اين علامات آن ها را بشناسند و در دام آنان گرفتار نشوند.
اين چهار گروه، ازنظر تباهى درون و فساد عقيده و دلبستگى به دنيا و جاه و مقام، مشترک اند. و اختلاف آن ها در دام ها و در فراهم بودن اسباب و مقدمات نيل به اين مقصود است.
به تعبيرى ديگر، اين چهار گروه را به دو دسته مى توان تقسيم کرد: يک دسته به مقاصد نامشروعشان مى رسند، با اين تفاوت که جمعى با زور و گروهى با تزوير و رياکارى.
ولى دسته دوم، به مقصودشان از زخارف دنيا نائل نمى شوند، با اين تفاوت که گروهى، اين ناکامى را در چهره زهد و قناعت نشان مى دهند و دسته اى ديگر، اقدامى در اين زمينه ندارند.
اگر تاريخ را به دقّت بررسى کنيم، مى بينيم که در هر عصر و زمانى اين چهار گروه بوده و هستند، هر چند با پيشرفت جامعه بشرى شگردهاى آن ها پيچيده تر و دام هايشان فريبنده تر و نقشه هايشان مرموزتر مى شود.
با نهايت تأسّف، جوامع اسلامى امروز نيز از اين حکم استثنا نيستند و در آتش تباهى اين چهار گروه مى سوزند و ناآگاهان در دام هايشان دست و پا مى زنند و فرياد مى کشند.
اگر پيروان حق، سخنان امام (عليه السلام) را در اين فراز، دقيقآ به خاطر بسپارند و در جلسات خود به تحليل دقيق آن بپردازند و آگاهى هاى لازم را به افراد پاکدلِ جامعه بدهند و براى افشا کردن توطئه هاى اين چهار گروه تلاش تبليغاتى مستمرى داشته باشند، به يقين از خطر آن ها به مقدار زيادى کاسته خواهد شد. .
پاورقی ها
«کلالة» بر وزن «ضلالة» به معناى «کُندى» است، لذا شمشير کُند را «کلول» مى گويند.
«نضيض» به معناى «کم و ناچيز» است. به همين دليل، به آب هاى کم که گاه قطره قطره تراوش مى کند«نضيض» مى گويند. بقره، آيات 204 و 205. «مصلت» از ريشه «صلت» به معناى «بروز و ظهور چيزى» است «و سيف صلت» به معناى «شمشير کشيده و صيقل داده شده» است و «مُصلِّت» به کسى مى گويند که شمشير خود را کشيده باشد. «اشرط» از ريشه «شرط» به معناى علامت است و در عبارت بالا، بيانگر اين حقيقت است که او، خود را آماده براى فساد و هلاک کرده و گويى خود را بر اين منظور، علامت گذارى کرده است. «اوبق» از ريشه «وبق» به معناى «هلاکت» است. بنابراين «اَوْبَق» يعنى «هلاک کرد». «حُطام» بر وزن «غلام» به معناى «شکسته و بى ارزش» است و اموال دنيا را به دليل بى ارزش بودن، حطام دنيا مى گويند. «ينتهز» از ريشه «نهز» به معناى «حرکت براى انجام کارى» است و به معناى «حرکت براى به دست آوردن غنيمت» نيز آمده است. «مِقْنَب» بر وزن «محور» در اصل، به معناى «گلّه اى از اسب» آمده و در خطبه بالا به معناى گروهى از مردم است. شايد تعبير به «مقنب» اشاره به ناآگاهى و بى خبرى آن گروه است. «يفرع» از ريشه «فرع» به معناى «قسمت بالاى هرچيزى» است. و در عبارت بالا به معناى «بالا رفتن از منبر و تکيه زدن بر محلّ ارشاد خلق» آمده است. بقره، آيه 16. بقره، آيه 207. نهج البلاغه، حکمت 456. «طَاْمَنَ» و «اطمينان»، از يک ريشه و در اصل به معناى «آرامش و سکون» هستند. و در عبارت بالا اشاره به وقار و تواضع صورى و ظاهرى است. «شَمَّر» از ريشه «شمر» به معناى «جمع و جور کردن و مهيا شدن» آمده است. وسائل الشيعه، ج 1، باب تحريم قصد الرياء، ص 50، ح 16. «ضؤوله» به معناى «ضعف و ناتوانى» است. «مراح» از ريشه «روح» به معناى زمان و يا مکان رفت و آمد شبانه است. «مغدى» از ريشه «غدو» به معناى «زمان و مکانى است که صبحگاهان چارپايان از آن بيرون مى روند و بعضى نيز گفته اند که «مغدى» به معناى «مکان حيوانات در روز» در مقابل «مراح» که بستر شبانه آنهاست، مى باشد.