خطبه 137

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کَلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
فِي شَأْنِ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ وَفِي البَيْعَةِ لَهُ

از سخنان امام (عليه السلام) است
که درباره بيعت طلحه و زبير بيان فرموده است.

بخش اوّل

وَاللهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَيَّ مَنْکَراً، وَلا جَعَلُوا بَيْنِي وَبيْنَهُمْ نِصْفاً. وَإنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقًّا هُمْ تَرَکُوهُ، وَدَماً هُمْ سَفَکُوهُ، فَإنْ کُنْتُ شَرِيکَهُمْ فِيهِ، فَإنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَإنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إلاَّ قِبَلَهُمْ. وَإنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُکْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَلا لُبِسَ عَلَيَّ. وَإنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَّةُ، وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ؛ وَإنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ؛ وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ. وَايْمُ اللهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ، لا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ، وَلايَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ!

به خدا سوگند! آن ها (آتش روزان جنگ جمل) هيچ ايرادى (ايراد منطقى اى) بر من نداشتند، و ميان من و خود انصاف را مراعات نکردند، آن ها حقى را مطالبه مى کنند که خود آن را ترک کرده اند! و انتقام خونى را مى خواهند که خود آن را ريخته اند! اگر (به فرض،) من در ريختن اين خون شريک آن ها بوده ام آنان نيز در آن سهمى دارند. و اگر خودشان به تنهايى اين کار را کرده اند، بايد انتقام را از خود بگيرند! و نخستين مرحله عدالت اين است که خود را محکوم کنند. من بصيرت و بينايى خويش را به همراه دارم (و حقايق به طور کامل بر من روشن است). هيچ امرى را بر کسى مشتبه نساخته ام و چيزى نيز بر من مشتبه نشده است. آنان همان گروه سرکش و ستمگرند که (پيامبر (صلي الله عليه و آله) درباره آن ها به من خبر داد و فرمود:) فساد وزيان (در جامعه اسلامى) و شبهات ظلمانى همراه آن هاست، ولى مطلب (براى هوشياران) واضح است (به همين دليل) باطل از ريشه کنده شده و زبانش براى فتنه انگيزى بريده است. به خدا سوگند! حوض آبى براى آن ها فراهم سازم که فقط خودم بتوانم آب آن را بکشم. به يقين آن ها از آن سيراب برنمى گردند و پس از آن ديگر آبى نخواهند نوشيد.

بخش دوم

ومنه: فَأَقْبَلْتُمْ إلَيَّ إقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلاَدِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ کَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَنَازَعَتْکُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا. اللَّهُمَّ إنَّهُمَا قَطَعَانِي وَظَلَمَانِي، وَنَکَثَا بَيْعَتِي، وَأَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَلاتُحْکِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَأَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيمَا أَمَّلا وَعَمِلاَ. وَلَقَدِ اسْتَثَبْتُهُما قَبْلَ الْقِتَالِ، وَاسْتَأْنَيْتُ بِهمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ.

شما همچون مادرانى که از روى شوق به فرزندان خود روى مى آورند، به سوى من آمدید و مى گفتید: بیعت! بیعت! من دستم را بستم و شما آن را گشودید، من دست خود را عقب کشیدم و شما به سوى خود مى کشیدید!خداوندا! آن دو (طلحه و زبیر) از من بریدند و به من ستم کردند، بیعتم را شکستند و مردم را بر ضد من شوراندند (خداوندا!) بیعتى را که از مردم گرفته اند نافرجام کن، و کارهایى را که تصمیم بر آن گرفته اند، استحکام نبخش و آن ها را در آرزوهایى که به آن دل بسته اند و براى رسیدن به آن تلاش مى کنند ناکام کن، من پیش از جنگ از آن ها درخواست کردم که دست بردارند و بازگردند وانتظار بازگشتشان را نیز مى کشیدم، ولى آن ها پشت پا به نعمت زدند و دست رد بر سینه عافیت نهادند!