خطبه 158

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
يُنَبِّهُ فِيها عَلى فَضْلِ الرَّسُولِ الاْعْظَمِ وَفَضْلِ الْقُرْآنِ، ثُمَّ حَالِ دَوْلَةِ بَنِي اُمَيَّةَ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن از فضايل پيامبر بزرگ اسلام (صلي الله عليه و آله) و عظمت قرآن مجيد و سپس از وضع دولت بنى اميّه سخن مى گويد.

بخش اول

أَرْسسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ، وَ آنْتِقَاضٍ مِنَ آلْمُبْرَمِ؛ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ النُّورِ آلْمُقْتَدَى بِهِ. ذلِکَ آلْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَ لَنْ يَنْطِقَ، وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ: أَلا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي، وَ آلْحَدِيثَ عَنِ آلْمَاضِي، وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ، وَ نَظْمَ مَا بَيْنَکُمْ.

خدا او (پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)) را در زمانى فرستاد که مردم از پيامبران پيشين فاصله گرفته بودند (و تعليمات آن ها به فراموشى سپرده شده بود) ملّت هاى جهان به خواب عميقى فرو رفته بودند و تار و پود نظام زندگى انسان ها و حقايق مبرم از هم گسسته بود. او در اين هنگام براى مردم کتابى آورد که کتب آسمانى پيشين را تصديق مى کرد و نورى که بايد به آن اقتدا شود (در پرتو آن پيش روند)، اين کتاب همان قرآن است. آن را به سخن آريد (تا همه چيز را بازگو کند)؛ هر چند هرگز براى شما (درباره همه چيز) سخن نمى گويد؛ ولى من از جانب آن به شما خبر مى دهم (و اسرار مکتومش را فاش مى سازم). آگاه باشيد! در آن، علم آينده و اخبار پيشينيان و داروى بيمارى هاى شما و سامان بخش روابط ميان شماست.

بخش دوم

و منها: فَعِنْدَ ذلِکَ لا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لا وَبَرٍ إِلاَّ وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً، وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً. فَيَوْمَئِذٍ لا يَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ، وَ لا فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ. أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ، وَ سَيَنْتَقِمُ آللهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْکَلا بِمَأْکَلٍ، وَ مَشْرَبآ بِمَشْرَبٍ، مِنْ مَطَاعِمِ آلْعَلْقَمِ، وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ آلْمَقِرِ، وَ لِبَاسِ شِعَارِ آلْخَوْف، وَ دِثَارِ آلسَّيْفِ. وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَايَا آلْخَطِيئَاتِ وَ زَوَامِلُ آلاْثَامِ. فَأُقْسِمُ، ثُمَّ أُقْسِمُ، لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي کَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لا تَذُوقُهَا وَ لا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَدآ مَا کَرَّ آلْجَدِيدَانِ!

و بخشى از همين خطبه است:
در آن هنگام خانه اى در شهر و خيمه اى در بيابان باقى نمى ماند، جز اين که ستمگران غم و اندوه را در آن فرو مى ريزند و بلا و بدبختى را در آن وارد مى کنند. در آن روز براى آن ها (مردم ستمديده) نه در آسمان عذرپذيرى وجود دارد و نه در زمين يار و ياورى. (و به آن ها خطاب مى شود:) شما حکومت را به غير اهلش سپرديد و آن را در غير محلّش قرار داديد (و اين نتيجه کار خود شماست) و به زودى خداوند از ستمگران انتقام مى گيرد (و کارهايشان را موبه مو کيفر مى دهد) خوردنى به خوردنى و آشاميدنى به آشاميدنى، دربرابر هر لقمه لذيذى که خوردند لقمه اى بس ناگوار و زهرآلود خواهند خورد و در مقابل هر جرعه گوارايى، جامى تلخ و مسموم خواهند نوشيد. از درون، وحشت و از برون، شمشير بر آن ها مسلّط خواهد کرد؛ چرا که اين گروه مرکب هاى معاصى و شتران بارکش گناهان اند.
سوگند ياد مى کنم! باز هم سوگند ياد مى کنم! که بعد از من بنى اميّه خلافت را همچون اخلاط سر و سينه بيرون مى افکنند، سپس هرگز طعم آن را نخواهند چشيد و تا آن زمان که شب و روز درپى هم مى آيند از آن بهره اى نخواهند گرفت.