فقال:: يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ، إِنَّکَ لَقَلِقُ آلْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ، وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ آلْمَسْأَلَةِ، وَ قَدِ آسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ: أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا آلْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَبآ، وَ الْأَشَدُّونَ بِرَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) نَوْطآ، فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ؛ وَ آلْحَکَمُ آللهُ، وَ آلْمَعْوَدُ إِلَيْهِ آلْقِيَامَةُ.
وَ دَعْ عَنْکَ نَهْبآ صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ *** وَ لکِنْ حَدِيثآ مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ
امام (عليه السلام) (در پاسخ آن مرد که از طايفه بنى اسد بود چنين) فرمود: اى برادر اسدى! تو مردى مضطرب و دستپاچه اى و بى هنگام و نابجا پرسش مى کنى؛ ولى با اين حال، هم احترام خويشاوندى سببى دارى و هم حق پرسش. اکنون که مى خواهى بدانى، بدان: اما اين که بعضى اين مقام را از ما گرفتند و در انحصار خود درآوردند، در حالى که ما از نظر نسب بالاتر و از جهت رابطه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پيوندمان محکم تر است، بدين علت بود که عدّه اى براثر خودخواهى و انحصارطلبى ناشى از جاذبه هاى خلافت، به ديگران بخل ورزيدند (و با نداشتن شايستگى، حق ما را غصب کردند) و گروهى ديگر (اشاره به خود حضرت و بنى هاشم است) با سخاوت از آن چشم پوشيدند. خدا در ميان ما و آن ها داورى خواهد کرد و بازگشت همه به سوى او در قيامت است (سپس امام (عليه السلام) به شعر معروف «امرؤا القيس» تمسّک جست و فرمود:) سخن از غارت هايى را که (در گذشته واقع شد و) اطراف آن را فرياد و فغان فرا گرفته
است، رها کن و از غارت امروز سخن بگو (که خلافت اسلامى به وسيله معاويه و دار و دسته منافقان مورد تهديد قرار گرفته است).