وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (عليه السلام)
قَالَهُ لِلاْشْعَثِ بْنِ قِيْسٍ وَهُوَ عَلى مِنْبَرِ الکُوفَةِ يَخْطُبُ
فَمَضى فِي بَعْضِ کَلاَمِهِ شَيءٌ اعْتَرَضَهُ الأشْعَثُ فِيهِ فَقَالَ: يَا أمِيرَالمُؤْمِنِينَ هذِهِ عَلَيْکَ لا لَکَ فَخَفَضَ (عليه السلام) إلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ قَالَ:
ما يُدْريکَ ما عَلىَّ مِمّا لى، عَلَيْکَ لَعْنَةُ اللهِ وَ لَعْنَةُ اللاعِنينَ! حائِکُ بْنُ حائِکٍ! مُنافِقُ ابْنُ کافِرٍ! وَ اللهِ لَقَدْ اَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الاِسْلامُ اُخْرى! فَما فَداکَ مِنْ واحِدَةٍ مِنْهُما مالُکَ وَ لا حَسَبُکَ! وَ اِنَّ امْرَآ دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَ ساقَ اِلَيْهِمُ الْحَتْفَ! لَحَرِىّ اَنْ يَمْقُتَهُ الاَقْرَبُ، وَ لا يَأمَنُهُ الاَبْعَدُ!
از سخنان امام (عليه السلام) است
آن را هنگامى بيان فرمود که در مسجد کوفه بر منبر بود، «اشعث بن قيس» به امام (عليه السلام) اعتراض کرد که اى اميرمؤمنان! اين مطلبى که گفتى، به زيان تو است نه به سود تو، امام (عليه السلام) با بى اعتنايى نگاهى به او کرد و فرمود:
تو چه مى فهمى که چه چيز به سود من است و چه چيز به زيان من؟ لعنت خدا و لعنت همه لعنت کنندگان بر تو باد! اى بافنده (دروغ)، فرزند بافنده! و اى منافق فرزند کافر! به خدا سوگند يک بار کفر، تو را اسير کرد و يک بار اسلام، مال و حسب تو نتوانست تو را از هيچ يک از اين دو اسارت آزاد سازد (و اگر آزاد شدى به کمک اموال ديگران يا با خواهش و التماس و خيانت بود)!
(آرى!) آن کس که شمشيرها را به سوى قبيله اش هدايت کند و مرگ را به سوى آنان سوق دهد سزاوار است که نزديکانش به او خشم ورزند و بيگانگان به او اعتماد نکنند.