خطبه 18

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (عليه السلام)
فِي ذَمِّ اخْتِلاَفِ العُلَمَاءِ فِي الفُتْيَا
وَ فِيهِ يَذُمُّ أهْلَ الرَّأيِ وَ يَکِلُ أمْرَ الحُکْمِ فِي اُمورِ الدِّينِ للقُرْآنِ

از سخنان امام (عليه السلام) است
در مذمّت اختلاف علما در فتوا، که در آن، اهل رأى (و قياس)
را نيز مذمّت مى کند و حکم کردن در مسائل دينى را
به قرآن واگذار مى نمايد.

بخش اول

تَرِدُ عَلى اَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ في حُکْمٍ مِنَ الاَحْکامِ فَيَحْکُمُ فيها بِرَأيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِها عَلى غَيْرِهِ فَيَحْکُمُ فيها بِخلاف قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضاةُ بِذلِکَ عِنْدَ الاِمامِ الَّذي اسْقَضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آراءَهُمْ جَميعآ ـ وَ اِلهُهُمْ واحِد! وَ نَبِيُّهُمْ واحِد! وَ کِتابُهُمْ واحِد!

گاه (دعوا و) مسئله اى مطرح مى شود و قاضى به رأى خود در آن جا حکم مى کند؛ سپس شبيه همان دعوا نزد قاضى ديگرى عنوان مى گردد، او درست برخلاف اوّلى حکم مى کند؛ سپس همه اين قاضى ها (با آن آراى ضدّ و نقيض) نزد پيشوايشان که آنان را به قضاوت منصوب کرده، گرد مى آيند و او رأى همه آن ها را تصديق و تصويب مى کند در حالى که خداى آن ها يکى، پيامبرشان يکى و کتابشان (نيز) يکى است!

بخش دوم

اَفَاَمَرَهُمُ اللّهُ سُبْحانَهُ بِالاِخْتِلافِ فَاَطاعُوهُ! اَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ! اَمْ اَنْزَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ دينآ ناقِصآ فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلىِ اِتْمامِهِ! اَمْ کانُوا شُرَکاءَ لَهُ، فَلَهُمْ اَنْ يَقُولُوا، وَ عَلَيْهِ اَنْ يَرْضى؟ اَمْ اَنْزَلَ الله سُبْحانَهُ دينآ تامّآ فَقَصَّرَ الرَّسُولُ (صلي الله عليه و آله) عَنْ تَبْليغِهِ وَ اَدائِهِ، وَ اللّهُ سُبْحانَهُ يَقُولُ: (مَا فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىْءٍ) وَ فيه تِبْيان لِکُلِّ شَىْءٍ، وَ ذَکَرَ اَنَّ الْکِتابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضآ، وَ اَنَّهُ لاَ اخْتِلافَ فيهِ فَقالَ سُبْحانَهُ: (وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافآ کَثيرآ).

(چگونه ممکن است اين همه آراى ضدّ و نقيض در مسئله واحد، حکم خداوند باشد؟!) آيا خداوند سبحان به آن ها دستور اختلاف و پراکندگى داده است و آن ها اطاعت فرمان او را کرده اند؟! يا اين که آن ها را از اختلاف بر حذر داشته و آن ها عصيان نموده اند؟! يا اين که دين ناقصى نازل کرده و در تکميل آن از آن ها کمک خواسته است؟! يا اين که آن ها شريک هاى خدايند و حق دارند بگويند (و حکم صادر کنند و قانون بنويسند) و بر خدا لازم است رضايت دهد؟! يا اين که خداوند سبحان دين کاملى نازل کرده، ولى پيامبر در تبليغ و اداى آن کوتاهى نموده است؟! حال آن که خداوند سبحان مى فرمايد: «ما چيزى در قرآن فروگذار نکرديم» و در قرآن توضيح همه چيز آمده است و نيز فرموده: بخش هاى قرآن، يکديگر را تصديق و تأييد مى کنند و هيچ گونه اختلافى در آن راه ندارد» (تا مايه اختلاف آرا شود، چگونه ممکن است در قرآن اختلافى باشد در حالى که) خداوند سبحان مى فرمايد: «اگر اين قرآن از ناحيه غير خدا بود اختلافات بسيارى در آن مى يافتند».

بخش سوم

وَ اِنَّ الْقُرآنَ ظاهِرُهُ اَنيق وَ باطِنُهُ عَميق، لاتَفْنى عَجائِبُهُ، وَ لا تَنْقضى غَرائِبُهُ، وَ لا تُکْشَفُ الظُّلُماتُ اِلّا بِهِ.

قرآن ظاهرش زيبا و آراسته و باطنش عميق و ژرف است؛ نکات شگفت آورش هرگز تمام نمى شود، و اسرار نهفته اش پايان نمى گيرد و ظلمات (جهل و گمراهى) جز در پرتو انوارش برطرف نخواهد شد!