خطبه 230
بخش اوّل
فَإِنَّ تَقْوَى آللّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ، وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ، وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ، وَنَجَاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ. بِهَا يَنْجَحُ آلطَّالِبُ، وَ يَنْجُو آلْهَارِبُ، وَ تُنَالُ آلرَّغائِبُ.
به يقين تقوا و پرهيزکارى کليد درهاى راستى است و ذخيره روز قيامت وسبب آزادى از هرگونه گناهى است که بر انسان چيره مى شود و موجب نجات انسان از هرگونه هلاکت است. به وسيله تقوا جويندگان به مقصود خود مى رسند و فرار کنندگان (از کيفر الهى) رهايى مى يابند و با تقوا به هر هدف و خواسته رفيع و بلندى مى توان رسيد.
بخش دوم
فَاعْمَلُوا وَ آلْعَمَلُ يُرْفَعُ، وَ آلتَّوْبَةُ تَنْفَعُ، وَ آلدُّعَاءُ يُسْمَعُ، وَآلْحَالُ هَادِئَةٌ، وَ آلْأَقْلامُ جَارِيَةٌ. وَ بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ عُمُراً نَاکِساً، أَوْ مَرَضاً حَابِساً، أَوْ مَوْتاً خَالِساً. فَإِنَّ آلْمَوْتَ هَادِمُ لَذَّاتِکُمْ، وَ مُکَدِّرُ شَهَوَاتِکُمْ، وَمُبَاعِدُ طِيَّاتِکُمْ. زَائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ، وَ قِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ، وَ وَاتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوبٍ. قَدْ أَعْلَقَتْکُمْ حَبَائِلُهُ، وَ تَکَنَّفَتْکُمْ غَوَائِلُهُ، وَ أَقْصَدَتْکُمْ مَعَابِلُهُ. وَعَظُمَتْ فِيکُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَيْکُمْ عَدْوَتُهُ، وَ قَلَّتْ عَنْکُمْ نَبْوَتُهُ. فَيُوشِکُ أَنْ تَغْشَاکُمْ دَواجِي ظُلَلِهِ وَ آحْتِدَامُ عِلَلِهِ، وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ، وَغَوَاشِي سَکَرَاتِهِ، وَ أَلِيمُ إِرْهَاقِهِ، وَ دُجُوُّ أَطْبَاقِهِ، وَ جُشُوبَةُ مَذَاقِهِ. فَکَأَنْ قَدْ أَتَاکُمْ بَغْتَةً فَأَسْکَتَ نَجِيَّکُمْ، وَ فَرَّقَ نَدِيَّکُمْ، وَ عَفَّى آثَارَکُمْ، وَعَطَّلَ دِيَارَکُمْ، وَ بَعَثَ وُرَّاثَکُمْ، يَقْتَسِمُونَ تُرَاثَکُمْ، بَيْنَ حَمِيمٍ خَاصٍّ لَمْ يَنْفَعْ، وَ قَرِيبٍ مَحْزُونٍ لَمْ يَمْنَعْ، وَ آخَرَ شَامِتٍ لَمْ يَجْزَعْ.
تا هنگامى که فرصت براى قبولى اعمال داريد، و توبه سودمند است و دعا به اجابت مى رسد، و در آرامش به سر مى بريد، و قلم ها (ى فرشتگان براى نوشتن اعمال صالح) در جريان است، عمل کنيد!
به انجام اعمال صالح مبادرت ورزيد، پيش از آن که عمر پشت کند (و مرحله پيرى و ناتوانى برسد) يا بيمارى مانع از عمل گردد، يا مرگ (همه چيز را از شما) بربايد، زيرا مرگ، ويران کننده لذات شماست و خواسته هاى دل شما را تيره وتار
مى کند و منزلگاه هاى سفرتان را دور مى سازد (و از رسيدن به اهداف بازمى دارد). ديدارکننده اى است که هرگز دوست داشتنى نيست، و حريفى است شکست ناپذير، و جنايت کارى است غير قابل تعقيب، دام هايش بر دست و پاى شما افتاده و مصائب و مشکلاتش سراسر وجود شما را احاطه کرده است، تيرهايش شما را هدف قرار داده و هيبت و صولت آن براى شما عظيم است، حمله هايش پى درپى بر شما وارد مى شود و ضربه هايش کمتر به خطا مى رود. نزديک است که سايه هاى تاريک مرگ، شما را بپوشاند و شدت دردهايش شما را فراگيرد و ظلمت شديد آسيب هاى سخت آن بر شما مسلّط شود، تاريکى سکرات مرگ بر شما چيره گردد و دردهاى جانکاه خروج روح از بدن، بر شما عارض شود و پرده هاى تاريک آن بر شما فرو افتد و شربت ناگوارش به شما چشانده شود. ناگهان مرگ بر شما وارد مى شود و با ورود خود، شما را حتّى از سخنان آهسته و درگوشى، ساکت مى سازد. اهل مجلستان را پراکنده مى کند، آثارتان را محو و خانه هايتان را بى صاحب مى سازد. وارثان شما را برمى انگيزد تا اموالتان را در ميان خود تقسيم کنند، در حالتى که حتى دوستان صميمى وخاص، سودى به حالتان ندارند و خويشاوندان دلسوز و غمگين، قادر به دفع مرگ از شما نيستند و دشمنان شماتتگر، براى مرگتان جزع نمى کنند!
بخش سوم
فَعَلَيْکُمْ بِالْجِدِّ وَ آلْإِجْتِهَادِ، وَ آلتَّأَهُّبِ و آلْإِسْتِعْدَادِ، وَ آلتَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ آلزَّادِ. وَ لا تَغُرَّنَّکُمُ آلْحَيَاةُ آلدُّنْيَا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ آلْأُمَمِ آلْمَاضِيَةِ، وَ آلْقُرُونِ آلْخَالِيَةِ، الَّذِينَ آحْتَلَبُوا دِرَّتَهَا، وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَا، وَ أَفْنَوْا عِدَّتَهَا، وَ أَخْلَقُوا جِدَّتَهَا. وَ أَصْبَحَتْ مَسَاکِنُهُمْ أَجْدَاثاً، وَأَمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً. لا يَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَ لا يَحْفِلُونَ مَنْ بَکَاهُمْ، وَلايُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ. فَاحْذَرُوا آلدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ، مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ، لا يَدُومُ رَخَاؤُهَا، وَ لايَنْقَضِي عَنَاؤُهَا، وَلايَرْکُدُ بَلاؤُهَا.
حال که چنين است (در انجام اعمال نيک) کوشا باشيد و براى سفر آخرت مهيا شويد. زاد و توشه را از اين منزل که اين نعمت در آن فراوان است برگيريد وزندگى دنيا شما را نفريبد آن گونه که پيشينيان و امت هاى گذشته و اقوامى را که از ميان رفتند فريب داد، همان ها که شير از پستان دنيا دوشيدند و به فريب آن گرفتار شدند، مدت آن را به پايان بردند و تازه هاى آن را کهنه ساختند و سرانجام کاخ ها و مساکن آن ها گورستان شد و ثروت هايشان، ميراث براى ديگران. (چنان از دنيا بيگانه شدند که) کسى که نزد آنان رود وى را نمى شناسند و به آن ها که برايشان گريه مى کنند اهميّت نمى دهند و به کسانى که آنان را صدا زنند پاسخ نمى گويند، بنابراين از زرق وبرق دنيا برحذر باشيد (که با شما همين مى کند) زيرا دنيا بى وفا و فريبنده و حيله گر است، بخشنده اى است منع کننده (که با يک دست مى دهد و با دست ديگر مى گيرد) پوشنده اى است برهنه کننده (که امروز لباس قدرت و سلامت را بر تن اهلش مى پوشاند و فردا از تن آن ها بيرون مى آورد) آرامش و راحتى آن بى دوام، سختى هايش بى سرانجام و بلاهايش مدام است.
بخش چهارم
مِنْها في صِفَةِ الزُّهّادِ: کانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ آلدُّنْيَا وَ لَيْسُوا مِنْ أَهْلِهَا، فَکَانُوا فِيهَا کَمَنْ لَيْسَ مِنْهَا، عَمِلُوا فِيهَا بِمَا يُبْصِرُونَ، وَ بَادَرُوا فِيهَا مَا يَحْذَرُونَ، تَقَلَّبُ أَبْدَانُهُمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَهْلِ آلاْخِرَةِ، وَ يَرَوْنَ أَهْلَ آلدُّنْيَا يُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْيَائِهِمْ.
بخش ديگرى از خطبه درباره صفات زهدان :
«آن ها گروهى از اهل دنيا بودند که درواقع اهل آن نبودند؛ يعنى در دنيا مى زيستند، امّا همچون کسانى بودند که در آن زندگى نمى کردند، به آنچه با چشم بصيرت در دنيا مى ديدند عمل نمودند و از آنچه بر حذر بودند فرار مى کردند (تا دامانشان به آن آلوده نشود) آن ها جز با کسانى که اهل آخرت بودند نشست وبرخاست نداشتند و هنگامى که مى ديدند دنياپرستان مرگ اجسادشان را مهم مى شمرند آن ها مرگ دل هاى زندگان آن ها را مهم تر مى دانستند.