نامه 41

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى بَعْضِ عُمّالِهِ

از نامه هاى امام (عليه السلام) است
به يکى از فرماندارانش.

بخش اوّل

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي کُنْتُ أَشْرَکْتُکَ فِي أَمَانَتِي، وَجَعَلْتُکَ شِعَارِي وَبِطَانَتِي، وَلَمْ يَکُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْکَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَمُوَازَرَتِي وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ، فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ، وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَأَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ، وَهَذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَکَتْ وَشَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَخَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَخُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلا ابْنَ عَمِّکَ آسَيْتَ، وَلا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ. وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللهَ تُرِيدُ بِجِهَادِکَ، وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ، وَکَأَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِيدُ هَذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ، فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْکَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، کَأَنَّکَ لا أَبَا لِغَيْرِکَ حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ أَبِيکَ وَأُمِّکَ، فَسُبْحَانَ اللهِ! أَمَا تُوْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَمَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ!

اما بعد (از حمد وثناى الهى)، من تو را شريک خويش در امانتم (حکومت وزمامدارى) قرار دادم و تو را از خواص و صاحب سرّ خود گردانيدم. و در ميان خاندان و خويشاوندانم کسى مطمئن تر از تو براى همکارى، يارى و اداى امانت، براى من نبود اما همين که ديدى زمان بر پسر عمويت سخت گرفته و دشمن در نبرد با او محکم ايستاده و به غارتگرى دست زده وامانت در ميان مردم خوار و بى مقدار شده و اين امت (از فرمان حق) تجاوز کرده و بى پناه گشته است، (در چنين شرايطى تو) به پسرعمويت پشت کردى و با کسانى که از او جدا شدند، همراه گشتى و با آن ها که دست از يارى اش کشيدند هماهنگ شدى و همراه خائنان، به او خيانت کردى؛ نه پسرعمويت را يارى رساندى و نه امانت را ادا کردى. گويا تو جهاد خود را براى خدا انجام ندادى وگويا حجّت وبيّنه اى ازسوى پروردگارت نداشتى و گويا تو درباره اين امت براى غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به کار مى بردى و مقصودت اين بود که آن ها را بفريبى و غنايمشان را در اختيار بگيرى (و آن نيات آلوده سبب شد که) آن زمان که امکان تشديد خيانت به امت را پيدا کردى به سرعت حمله کردى و با عجله بر بيت المال پريدى و آنچه را که در قدرت داشتى از اموالشان که براى زنان بيوه و يتيمان آن ها نگهدارى مى شد ربودى. همانند گرگ چالاکى که بزغاله مجروح واستخوان شکسته اى را بربايد، آن گاه آن را با خاطرى آسوده به سوى حجاز حمل کردى بى آن که در اين کار احساس گناه کنى. دشمنت بى پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را براى خانواده ات مى بردى. سبحان الله! آيا به معاد ايمان ندارى و از حسابرسى دقيق روز قيامت نمى ترسى؟!

بخش دوم

أَيُّهَا الْمَعْدُودُ ـ کَانَ ـ عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ، کَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَطَعَاماً. وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاماً وَتَشْرَبُ حَرَاماً، وَتَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَتَنْکِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَالْمَسَاکِينِ وَالْمُوْمِنِينَ وَالْمُجَاهِدِينَ الَّذِينَ أَفَاءَ اللهُ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الْأَمْوَالَ، وَأَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلادَ! فَاتَّقِ اللهَ وَارْدُدْ إِلَى هَوُلاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْکَنَنِي اللهُ مِنْکَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللهِ فِيکَ، وَلَأَضْرِبَنَّکَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلاَّ دَخَلَ النَّارَ! وَوَاللهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ فَعَلا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ، وَلا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا، وَأُقْسِمُ بِاللهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلالٌ لِي، أَتْرُکُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي، فَضَحِّ رُوَيْداً، فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى، وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى، وَعُرِضَتْ عَلَيْکَ أَعْمَالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ، وَيَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ (وَلاتَ حِينَ مَناصٍ).

اى کسى که در گذشته نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى! چگونه آب و غذايى را گوارا مى نوشى و مى خورى در حالى که مى دانى حرام مى خورى و حرام مى نوشى؟ و چگونه با اموال يتيمان و مساکين و مؤمنان و مجاهدانى که خداوند اين اموال را به آن ها اختصاص داده و بلاد اسلام را به وسيله آنان حفظ کرده، کنيزانى را مى خرى و زنانى را به همسرى درمى آورى (نمى دانى آميزش با آن کنيزان حرام و نکاح با آن زنان نارواست)؟ اکنون از خدا بترس و اموال اين گروه (محرومان و مجاهدان) را به آن ها بازگردان و اگر به اين دستورى که دادم عمل نکنى و خداوند مرا بر تو مسلّط کند کارى مى کنم که عذرم در پيشگاه خدا درباره تو پذيرفته باشد و با اين شمشيرم که هيچ کس را با آن نزدم مگر اين که داخل دوزخ شد ضربه اى بر تو وارد مى کنم!
به خدا سوگند! اگر حسن و حسين (فرزندان عزيزم)، کارى همچون کار تو کرده بودند هيچ گونه مدارايى با آن ها نمى کردم واراده مرا (در دفاع از حق بيت المال) تغيير نمى دادند تا زمانى که حق را از آن ها بستانم و باطلى را که از ستم هاى آن ها به وجود آمده از ميان بردارم. به خداوندى که پروردگار جهانيان است سوگند مى خورم! اگر آنچه تو از اموال آن ها گرفته اى از راه حلال در اختيار من بود هرگز مرا خوشحال نمى ساخت که آن را به عنوان ميراث براى بازماندگانم بگذارم. بنابراين کمى دست نگه دار (و انديشه کن)، گويى به پايان زندگى رسيده اى و در زير خاک ها دفن شده اى و اعمالت به تو عرضه شده است در جايى که ستمگر فرياد حسرت برمى آورد و آن کس که عمر خود را ضايع ساخته، آرزو مى کند که به دنيا بازگردد (و جبران کند)، ولى زمان فرار نيست (و تمام راه ها بسته است).