خطبه 65

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهَ عَلَيهِ السَّلامُ

وَفِيْها مَبَاحِثُ لَطِيفَةٌ مِنَ الْعِلْمِ الإلهِيِّ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است

که در آن بحث هاى لطيفى از علم خداوند (و ساير صفات او) مطرح شده است

بخش اوّل

الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالا، فَيَکُونَ أَوَّلا قَبْلَ أَنْ يَکُونَ آخِرآ، وَيَکُونَ ظَاهِرآ قَبْلَ أَنْ يَکُونَ بَاطِنآ. کُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ، وَ کُلُّ عَزِيزٍ غَيْرَهُ ذَلِيلٌ، وَ کُلُّ قَوِيٍّ غَيْرَهُ ضَعِيفٌ، وَ کُلُّ مَالِکٍ غَيْرَهُ مَمْلُوکٌ، وَ کُلُّ عَالِمٍ غَيْرَهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ کُلُّ قَادِرٍ غَيْرَهُ يَقْدِرُ وَ يَعْجَزُ، وَکُلُّ سَمِيعٍ غَيْرَهُ يَصَمُّ عَنْ لَطِيفِ الْأَصْوَاتِ، وَ يُصِمُّهُ کَبِيرُهَا، وَيَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا، وَ کُلُّ بَصِيرٍ غَيْرَهُ يَعْمَى عَنْ خَفِىِّ الْأَلْوَانِ وَلَطِيفِ الْأَجْسَامِ، وَ کُلُّ ظَاهِرٍ غَيْرَهُ بَاطِنٌ، وَکُلُّ بَاطِنٍ غَيْرَهُ غيْرُ ظَاهِرٍ.

ستايش، مخصوص خداوندى است که هيچ وصفى از او بر وصف ديگر پيشى نگرفته (تا بتوان گفت:) پيش از آن که آخر باشد، اوّل بوده و قبل از آن که باطن باشد، ظاهر بوده است (او، هم اوّل است و هم آخر، و هم ظاهر است وهم باطن) هرچه جز او به يگانگى توصيف شود کم ارزش است و هر عزيزى غير او ذليل است و هر قَويّى، غير او ضعيف است و هر مالکى غير او مملوک است و هر عالمى غير او دانش آموز است و هر قدرتمندى غير او گاه توانا و گاه ناتوان است و هر شنونده اى غير او از درک صداهاى ضعيف، ناتوان وناشنواست و صداهاى قوى گوش او را کر مى کند و آوازهاى دور را نمى شنود، و هر بيننده اى غير او از ديدن رنگ هاى ضعيف و اجسام بسيار کوچک، ناتوان است و هر آشکارى غير او پنهان است و هر پنهانى غير او آشکار نيست (ولى خداوند با اين که کنه ذاتش از همه پنهان است وجودش از همه آشکارتر است).

بخش دوم

لَمْ يَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ، وَ لاَ تَخَوُّفٍ مِنْ عَوَاقِبِ زَمَانٍ، وَلاَاسْتِعَانَةٍ عَلَى نِدٍّ مُثَاوِرٍ، وَ لاَ شَرِيکٍ مُکَاثِرٍ، وَ لاَ ضِدٍّ مُنَافِرٍ؛ وَلکِنْ خَلائِقُ مَرْبُوبُونَ، وَ عِبَادٌ دَاخِرُونَ، لَمْ يَحْلُلْ فِي الْأَشْيَاءِ فَيُقَالَ: هُوَ کَائِنٌ، وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ: هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ. لَمْ يَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ، وَلاتَدْبِيرُ مَاذَرَأَ، وَ لاَ وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ، وَ لاَ وَلَجَتْ عَلَيْهِ شُبْهَةٌ فِيمَا قَضَى وَ قَدَّرَ، بَلْ قَضَاءٌ مُتْقَنٌ، وَ عِلْمٌ مُحْکَمٌ، وَ أَمْرٌ مُبْرَمٌ. الْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ، الْمَرْهُوبُ مَعَ النِّعَمِ.

خداوند نه مخلوقات را آفريده، تا پايه هاى حکومت خود را تحکيم بخشد ونه براى بيم از حوادث آينده بوده و نه براى اين که در مبارزه با همتاى خود، يارى اش دهند و نه به دليل اين که از فخر و مباهاتِ شريکانِ فزون طلب ومخالفانِ برترى جو، جلوگيرى کند؛ بلکه همه آن ها مخلوق او هستند و در سايه لطفش پرورش مى يابند و بندگانى خاضع اند. در موجودات حلول نکرده تا گفته شود:درآن ها(محصور)است وازآن هافاصله نگرفته تاگفته شود:ازآن هاجداست. آفرينش موجودات در آغاز بر او سنگين نبوده، (و در ادامه راه) از تدبير آنچه ايجاد کرده است بازنمانده، و عجز و ناتوانى، او را از آفرينشِ (جديد) بازنداشته است. در آنچه فرمان داده و مقدّر ساخته، ترديدى به او راه نيافته (تا در کار خود شک کند) بلکه فرمانش متين، و علمش محکم، و کارش صحيح وبى خلل است. او کسى است که (همگان) در بلاها و مشکلات چشم اميد به او دوخته اند و در نعمت ها از او بيم دارند (که مبادا کفران، مايه سلب نعمت گردد).