خطبه 113

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلام
فِي ذَمِّ الدُّنْيا

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در نکوهش دنيا (و دنياپرستى) ايراد فرموده است.

بخش اوّل

وَأُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيَا فَإنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ، وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ. قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَغَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا، وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَحَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا. لَمْ يُصْفِهَا اللهُ تَعَالَى لاَِوْلِيَائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَشَرُّهَا عَتِيدٌ. وَجَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَمُلْکُهَا يُسْلَبُ، وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ. فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَعُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَمُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ! اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْکُمْ مِنْ طَلَبِکُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَکُمْ. وَأَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَکُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِکُمْ.

شما را از دل بستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم که منزلگاهى است کوچ کردنى و جاى اقامت نيست. خود را با مکر و نيرنگ آراسته و با زرق وبرق خود، مردم را مى فريبد! سرايى است که در نظر صاحب اصلى اش بى مقدار است، لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگى اش را با مرگ، و شيرينى اش را با تلخى آميخته است (به همين دليل) خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، و از دشمنانش دريغ نداشته است. خوبى هايش کم، و شرّ آن آماده (وفراوان)، جمعش رو به فنا و ملک و حکومتش رو به زوال، و آبادى اش رو به ويرانى است. چه ارزشى دارد سرايى که همچون عمارت هاى فرسوده در حال فروريختن است؟ و چه خوبى اى دارد عمرهايى که همچون زاد و توشه (ى مختصر) پايان مى گيرد؟ وزندگى هايى که همچون ايّام سفر به آخر مى رسد؟ (بنابراين) آنچه را که خداوند بر شما واجب کرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد که براى اداى حقوقى که از شما طلب کرده يارى تان کند و پيش از آن که به سوى مرگ فراخوانده شويد دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد (و آماده شويد).

بخش دوم

إنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْکِي قُلُوبُهُمْ وَإنْ ضَحِکُوا، وَيَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَإنْ فَرِحُوا، وَيَکْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَإنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِکُمْ ذِکْرُ الاْجَالِ، وَحَضَرَتْکُمْ کَوَاذِبُ الاْمَالِ، فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَکَ بِکُمْ مِنَ الاْخِرَةِ، وَالعَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِکُمْ مِنَ الاْجِلَةِ، وَإنَّمَا أَنْتُمْ إخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللهِ، مَا فَرَّقَ بَيْنَکُمْ إلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَسُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلاتَوَازَرُونَ وَلا تَنَاصَحُونَ، وَلا تَبَاذَلُونَ وَلا تَوَادُّونَ.

زاهدان در دنيا، قلوبشان مى گريد گرچه ظاهراً بخندند، سخت محزون و غمگين اند گرچه ظاهراً شادمانى کنند، و از خود (و وضع اخلاقى وکمى طاعات خويش) سخت خشمگين اند هر چند به سبب روزى هاى فراوانى که به آن ها داده شده در پيشگاه خدا شاکرند.
ياد مرگ از دل هايتان پنهان شده و آمال و آرزوهاى دروغين دربرابر شما حاضر گشته، ازاين رو سلطه دنيا بر شما بيش از آخرت شده و زندگانى زودرس دنيا شما را از (ياد) حيات جاودانى آخرت بيرون برده است. شما همگى در اسلام ودين خدا برادر (و برابر) هستيد و تفرقه و اختلاف در ميان شما تنها به سبب آلودگى درون و سوء نيت هاست به همين دليل نه به يکديگر کمک مى کنيد، و نه همديگر را نصيحت، نه بذل و بخشش به هم داريد، و نه به يکديگر مهر مى ورزيد!

بخش سوم

مَا بَالُکُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُذْرِکُونَهُ، وَلا يَحْزُنُکُمُ الْکَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ! وَيُقلِقُکُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُکُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذلِکَ فِي وُجُوهِکُمْ، وَقِلَّةِ صَبْرِکُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْکُمْ! کَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِکُمْ، وَکَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْکُمْ. وَمَا يَمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ. قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الاْجِلِ وَحُبِّ الْعَاجِلِ، وَصَارَ دِينُ أَحَدِکُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَأَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ.

شما را چه شده که با تحصيل مقدار کمى از دنيا مسرور و خوشحال مى شويد، ولى محروم شدن از مقدار فراوانى از آخرت، هرگز شما را غمگين نمى کند؟! از دست رفتن مقدار ناچيزى از متاع دنيا شما را سخت پريشان مى سازد به گونه اى که آثارش در چهره هايتان نمايان مى شود، و براى آنچه از دست داده ايد بى تابى مى کنيد، گويى اين جا سراى اقامت جاودانه شماست و متاع دنيا هميشه براى شما باقى مى ماند.
کسى از شما نمى تواند عيب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهى از منکر) بازگو کند چراکه مى ترسد برادرش نيز همان عيب را درباره او بازگويد! (گويى) همگى دست به دست هم داده ايد که آخرت را کنار بگذاريد و به دنيا عشق ورزيد و دين شما تنها بر زبانتان است و کارتان شبيه کار کسى است که گويى تمام وظيفه خود را انجام داده و رضايت مولاى خويش را فراهم ساخته است (در حالى که شما نه تنها انجام وظيفه نکرده ايد بلکه خشم مولاى خود را فراهم ساخته ايد).