خطبه 147

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن، هدف از بعثت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)
(و اهميّت قرآن و بخشى از حوادث آينده) بيان شده است.

بخش اوّل

فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إلَى عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ، وَلِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أَنْکَرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَکَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ. وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ!

خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بت ها به عبادت خويش دعوت کند، و از اطاعت شيطان، به اطاعت خود فراخواند (اين دعوت الهى) به وسيله قرآنى انجام شد که آن را با بيانى روشن، تبيين و استوار کرده است، تا بندگان، پروردگار خويش را بشناسند، بعد از آن که او را نمى شناختند، و به (وجود) او اقرار کنند بعد از آن که او را انکار مى کردند و او را ثابت بدانند بعد از آن که او را نفى مى کردند.
خداوند سبحان در کتاب خويش بر بندگان تجلّى کرده و آشکار شده است، بى آن که او را ببينند، بلکه اين تجلى به وسيله آيات قدرتش بوده که به آنان نشان داده و بندگان را از سطوت و غضب خويش بر حذر داشته، و چگونگى نابودى اقوام طغيانگر و درو شدنشان به وسيله عقوبت ها و کيفرها را به آن ها نشان داده است.

بخش دوم

وَإنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْکُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ، وَلا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَلا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللهِ وَرَسُولِهِ؛ وَلَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ. وَلا أَنْفَقَ مِنْهُ إذا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ؛ وَلا في الْبِلاَدِ شَيْءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلاأَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ! فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَتَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ : فَالْکِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَأَهْلُهُ طَرِيدَانِ مُنْفِيَّانِ، وَصَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لا يُوْوِيهِمَا مُوْوٍ. فَالْکِتَابُ وَأَهْلُهُ فِي ذلِکَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَلَيْسَا فِيهِمْ، وَمَعَهُمْ وَلَيْسَا مَعَهُمْ! لاَِنَّ الضَّلاَلَةَ لا تُوَافِقُ الْهُدَى، وَإنِ اجْتَمَعَا. فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، وَافْتَرَقُوا عَلَى الْجَمَاعَةِ، کَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْکِتَابِ وَلَيْسَ الْکِتَابُ إمَامَهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إلاَّاسْمُهُ، وَلا يَعْرِفُونَ إلاَّ خَطَّهُ وَزَبْرَهُ. وَمِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ کُلَّ مُثْلَةٍ، وَسَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللهِ فِرْيَةً، وَجَعَلُوا فِي الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّيِّئَةِ.

(آگاه باشيد) به زودى بعد از من زمانى فراخواهد رسيد، که چيزى پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بر خدا و پيامبرش نخواهد بود، و نزد مردم آن زمان، کالايى کسادتر از قرآن يافت نشود، هرگاه آن را درست تلاوت (وتفسير) کنند؛ و نه پررونق تر از قرآن، هرگاه از معناى اصلى اش تحريف گردد (وطبق دلخواه تفسير شود).
در شهرها چيزى ناشناخته تر از معروف و نيکى، و شناخته تر از منکرات نخواهد بود (تا آن جا که) حاملان قرآن، قرآن را به کنارى مى افکنند و حافظانش آن را به فراموشى مى سپارند؛ آن روز قرآن و پيروانش هر دو از ميان مردم رانده و تبعيد مى شوند. آن دو همگام و همراه با يکديگر و در يک جاده حرکت مى کنند ولى کسى پناهشان نمى دهد، قرآن و اهلش در آن زمان در ميان مردم اند، اما در ميان آن ها نيستند، با آن ها هستند، ولى با آن ها نيستند، چراکه گمراهى با هدايت موافق نيست هر چند در کنار هم باشند.
(در آن روز) مردم بر تفرقه و پراکندگى اتحاد کنند و از اجتماع و وحدت پراکنده شوند گويى آن ها پيشوايان کتاب خدا هستند و قرآن پيشواى آن ها نيست.
(آن روز) چيزى از قرآن نزد آن ها نمى ماند جز نامش، و از آن جز خطوط و حروفش را نمى شناسند، و پيش از اين (براى برداشتن موانع از سر راه) صالحان و نيکوکاران را به انواع کيفرها مجازات کنند (تا کسى به اعمال ننگين آن ها اعتراض نکند، آرى،) صدق و راستىِ نيکان را افترا و دروغ بر خدا نامند و براى اعمال نيک، کيفر گناه قرار دهند!

بخش سوم

وَإنَّما هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَتَغَيُّبِ آجَالِهِمْ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ، وَتُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ، وَتَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ والنِّقْمَةُ.

آن ها که پيش از شما بودند تنها به دليل آرزوهاى طولانى و پنهان بودن (وفراموش کردن) سرآمد زندگى شان، گمراه و هلاک شدند، و اين (طول اَمَل وغفلت و بى خبرى از پايان زندگى) همچنان ادامه يافت تا مرگشان فرارسيد، همان مرگى که به هنگام فرارسيدنش عذرها پذيرفته نمى گردد، و درهاى توبه بسته مى شود و مصيبت هاى سخت و مجازات ها با آن فرامى رسد.

بخش چهارم

أَيُّهَا النَّاسُ، إنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللَّهَ وُفِّقَ، وَمَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هُدِيَ (لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ)؛ فَإنَّ جَارَ اللهِ آمِنٌ، وَعَدُوَّهُ خَائِفٌ؛ وَإنَّهُ لا يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ، فَإنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ،وَسَلاَمَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ. فَلا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الْأَجْرَبِ، والْبَارِي مِنْ ذِي السَّقَمِ. وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَکَه، وَلَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْکِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَلَنْ تَمَسَّکُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الذِي نَبَذَهُ. فَالْتَمِسُوا ذلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ. هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ؛ لا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَلا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَصَامِتٌ نَاطِقٌ.

اى مردم! آن کس که از خداوند نصيحت بپذيرد، موفق مى شود، و آن کس که سخن اورا دليل وراهنماى خويش قرار دهد، به استوارترين راه هدايت مى گردد؛ زيرا کسى که به خدا پناه برد در امان است و دشمن خدا همواره خائف و ترسان است، و آن کس که عظمت خدا را شناخته، سزاوار نيست خود را بزرگ شمرد؛ زيرا بزرگى کسانى که از عظمت خدا آگاه اند در اين است که دربرابر او متواضع باشند، و سلامت آنان که از قدرت (بى انتهاى) او باخبرند اين است که در مقابل او تسليم باشند. حال که چنين است، از حق فرار نکنيد آن گونه که شخص سالم از مبتلا به بيمارى جرب، فرار مى کند، و تندرست از مريض گريزان است. بدانيد! شما هرگز راه حق را نخواهيد يافت، مگر اين که ترک کنندگان آن را بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود مگر اين که شکنندگان آن پيمان را بشناسيد، و هرگز به قرآن تمسّک نخواهيد جست، مگر اين که کسانى را که آن را دور افکنده اند بشناسيد.
اين (آگاهى ها) را از اهلش بياموزيد، چراکه آن ها حيات علم و مرگ جهل اند آن ها هستند که حکمشان شما را از علمشان آگاه مى سازد، و سکوتشان از منطقشان، و ظاهرشان از باطنشان.
آن ها نه با دين خدا مخالفت مى کنند و نه در آن اختلاف دارند. قرآن در ميان آن ها شاهدى صادق است و خاموشى سخن گو (و تمام علوم قرآن نزد آن هاست).