خطبه 149

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنَ الْکَلَام‏ لَه‏ (عليه السلام)
قَبْلَ مَوْتِهِ

از سخنان امام (عليه السلام) است
که پيش از فرارسيدن مرگش ايراد فرمود.

بخش اول

أَيُُّهَا النَّاسُ، کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ. الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ. وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ. هَيْهَاتَ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ!

اى مردم! هر کس از هر چه فرار کند، در همان حال فرار به آن مى رسد! «اجل» سرآمد زندگى و پايان حيات است، و فرار از آن، رسيدن به آن است! چه روزهايى که من به بحث و کنجکاوى درباره اسرار و باطن اين امر (پايان زندگى) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواسته است.
هيهات! اين علمى است پنهان (و مربوط به ذات پاک خداوند).

بخش دوم

أَمََّا وَصِيَّتِي: فَاللَّهَ لَا تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْن‏الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ کُلُّ امْرِئٍ مِنْکُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ، وَ دِينٌ قَوِيمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُکُمْ! غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَکُمْ!

اما وصيّت من اين است که چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد، و سنّت و شريعت محمّد (صلي الله عليه و آله) را ضايع نکنيد، اين دو ستون را بر پا داريد، و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگه داريد! و نکوهشى متوجه شما نخواهد بود، مادامى که (از اين دو امر) منحرف نشويد. هر کس به اندازه توانايى اش وظيفه دارد، و به جاهلان تخفيف داده شده است.
پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد. من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم! خداوند من و شما را بيامرزد.

بخش سوم

إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاکَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا کُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ، وَ مَهَابِّ رِيَاحٍ، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا، وَ عَفَا إفِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَ إِنَّمَا کُنْتُ جَاراً جَاوَرَکُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً: سَاکِنَةً بَعْدَ حَرَاکٍ، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ. لِيَعِظْکُمْ هُدُوِّي، وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي، وَ سُکُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ‏ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَکُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَ يُکْشَفُ لَکُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي‏.

اگر گام (من) در اين لغزشگاه، ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناک رهايى يابم) اين همان مطلوب ماست، و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بربندم جاى تعجّب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها، و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراکمى بوديم که در آسمان پراکنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد (ما نيز خواهيم رفت).
من همسايه اى بودم که چند روزى بدنم در کنار شما زيست و به زودى از من، تنها جسدى بى روح و بى حرکت، بعد از آن همه حرکت، و خاموش، بعد از آن همه گفتار، باقى خواهيد يافت. از حرکت ايستادن من، و از کار افتادن چشم هايم، و بى حرکتى اعضاى پيکرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا که پند و اندرز آن براى عبرت گيرندگان از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى اى موثّرتر است. وداع من با شما، وداع کسى است که آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش زندگى با من را خواهيد دانست و باطن من براى شما آشکار خواهد شد و آن زمان که جاى خالى مرا ببينيد و ديگرى بر جاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت!