خطبه 164

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنَ الْکَلَام‏ لَه‏ (عليه السلام)
«لَمَّا اجْتَمَعَ النَّاسُ إلَيْهِ وَ شَکَوا مَا نَقِمُوهُ عَلى عُثْمَانَ وَ سَألُوهُ مُخَاطَبَتَهُ لَهُمْ وَ اسْتِعْتَابَهُ لَهُمْ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقالَ:»

از سخنان امام (عليه السلام) است
در آن هنگام که مردم نزد او جمع شدند و از عثمان شکايت کردند و از آن حضرت خواستند که با عثمان در اين زمينه صحبت کند (و از او بخواهد از خطاها و اشتباهاتش دست بردارد) امام (عليه السلام) بر عثمان وارد شد و (با لحنى مؤدّبانه و آميخته با احترام به او) فرمود.

بخش اول

إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ آسْتَسْفَرُونِي بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَآللهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَکَ! مَا أَعْرِفُ شَيْئآ تَجْهَلُهُ، وَ لا أَدُلُّکَ عَلَى أَمْرٍ لا تَعْرِفُهُ. إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ. مَا سَبَقْنَاکَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ، وَ لا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ. وَ قَدْ رَأَيْتَ کَمَا رَأَيْنَا، وَ سَمِعْتَ کَمَا سَمِعْنَا، وَ صَحِبْتَ رَسُولَ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَمَا صَحِبْنَا. وَ مَا آبْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لا آبْنُ آلْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ آلْحَقِّ مِنْکَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) وَ شِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا؛ وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا. فَاللهَ آللهَ فِي نَفْسِکَ! فَإِنَّکَ ـ وَآللهِ ـ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَ لا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَ إِنَّ آلطُّرُقِ لَوَاضِحَةٌ، وَ إِنَّ أَعْلامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ.

مردم به سراغ من آمده اند و مرا ميان خود و تو سفير قرار داده اند. به خدا! نمى دانم چه چيز را براى تو بگويم؟ من مطلبى را که تو از آن بى اطّلاع باشى (در مورد حقوق مردم) سراغ ندارم، و نمى توانم تو را به چيزى راهنمايى کنم که از آن آگاه نيستى؟ (چرا که) آنچه ما (در اين زمينه) مى دانيم، مى دانى و ما به چيزى پيش تر از تو دست نيافته ايم که تو را از آن آگاه سازيم و مطلب پنهانى نزد ما نيست که به تو ابلاغ کنيم. آنچه ما (در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله)) ديده ايم تو نيز ديده اى و آنچه ما شنيده ايم همانند ما شنيده اى و همان گونه که ما با پيامبر (صلي الله عليه و آله) همنشين بوديم تو نيز همنشين بودى (علاوه بر اين،) فرزند ابى قحافه (ابوبکر) و پسر خطاب (عمر) در اجراى اعمال نيک از تو سزاوارتر نبودند؛ چرا که تو از نظر پيوند خويشاوندى، از آن دو به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نزديک ترى؛ تو به افتخار دامادى پيامبر (صلي الله عليه و آله) نائل شدى که آن ها نشدند. خدا را! خدا را! (اى عثمان!) به جان خود رحم کن؛ چرا که به خدا سوگند! تو کور نيستى تا بينايت کنند و جاهل نيستى تا تعليمت دهند؛ زيرا راه ها آشکارند و نشانه هاى دين بر پا و روشن! (از خدا بترس و به کار مردم رسيدگى کن).

بخش دوم

فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ آللهِ عِنْدَ آللهِ اِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً. وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا أَعْلامٌ، وَ إِنَّ آلْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا أَعْلامٌ. وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ آللهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً. وَ إِني سَمِعْتُ رَسُولَآللهِ (صلي الله عليه و آله) يَقُولُ: «يُؤْتَى يَوْمَ آلْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ آلْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لا عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا کَمَا تَدُورُ آلرَّحَى، ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا». وَ إِني أَنْشُدُکَ آللهَ اَلاَّ تَکُونَ إِمَامَ هذِهِ الْأُمَّةِ آلْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ کَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ فِي هذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا آلْقَتْلَ وَ آلْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ آلْقِيَامَةِ، وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَ يَبُثُّ آلْفِتَنَ فِيهَا، فَلا يُبْصِرُونَ آلْحَقَّ مِنَ آلْبَاطِلِ؛ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجآ، وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجآ. فَلاتَکُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُکَ حَيْثُ شَاءَبَعْدَجَلالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي آلْعُمُرِ.
فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ: کَلِّمَ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي، حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ، فَقَالَ (عليه السلام): مَا کَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلا أَجَلَ فِيهِ، وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِکَ إِلَيْهِ.

بدان! برترين بندگان نزد خدا پيشواى عادلى است که خود، هدايت شده و ديگران را هدايت مى کند؛ سنّت هاى شناخته شده را بر پا مى دارد و بدعت هاى ناشناخته را مى ميراند؛ چرا که سنّت ها روشن و نورانى اند و نشانه هاى مشخص دارند و بدعت ها آشکارند و علامت هايى دارند، (و در واقع ناشناخته بودن بدعت ها دليل روشنى بر عدم مشروعيّت آن هاست) بدترين مردم نزد خداوند پيشواى ستمگرى است که هم خود، گمراه است و هم مردم به وسيله او گمراه مى شوند، کسى که سنّت هاى مقبول را از ميان برده و بدعت هاى متروک را زنده کرده است، من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم که فرمود: «روز قيامت، پيشواى ستمگر را حاضر مى کنند؛ در حالى که نه ياورى با اوست و نه عذرخواهى، سپس او را در آتش دوزخ مى افکنند و همچون سنگ آسيا در آن به گردش درمى آيد (و همه رسوايى او را مى بينند) آنگاه او را در قعر دوزخ به زنجير مى کشند».
من تو را به خدا سوگند مى دهم! نکند تو همان پيشواى مقتول اين امّت باشى! چرا که گفته مى شد (پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى فرمود): «در اين امّت، پيشوايى به قتل مى رسد که بعد از آن درهاى کشتار و جنگ به روى اين امّت تا قيامت گشوده خواهد شد! امور اين امّت را بر آن ها مشتبه مى کند؛ فتنه و فساد را در ميان آنان گسترش مى دهد؛ به گونه اى که حق را از باطل تميز نمى دهند و به سختى در آن فتنه غوطه ور مى شوند و به شدّت درهم آميخته و فاسد خواهند شد»؛ مبادا مرکب راهوار مروان شوى (و زمام خود را به دست او بسپارى) تا تو را هرجا مى خواهد ببرد؛ آن هم بعد از اين سنّ و سال و گذراندن عمر (و تجربيّات فراوان).
(هنگامى که سخن مولا (عليه السلام) به اين جا رسيد) عثمان گفت: با مردم سخن بگو و از آنان بخواه که به من مهلت دهند تا از حقوق (از دست رفته) آن ها رهايى يابم. امام (عليه السلام) فرمود: آنچه مربوط به مدينه است مهلتى در آن نيست و آنچه مربوط به بيرون مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آن هاست.