خطبه 178

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ
فِي الشَّهَادَةِ والتَّقْوى وَقِيل: إنَّهُ خَطَبَها بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمانَ فِي أوَّلِ خِلافَتِهِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن درباره وحدانيت خدا سخن مى گويد و به پرهيز از دنياگرايى توصيه مى فرمايد. بعضى گفته اند: امام (عليه السلام) اين خطبه را بعد از قتل عثمان و در آغاز خلافتش ايراد فرموده است.

بخش اوّل

لا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ، وَلا يُغَيِّرُهُ زَمَانٌ، وَلا يَحْوِيهِ مَکَانٌ، وَلا يَصِفُهُ لِسَانٌ، وَلا يَعْزُبُ عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ آلْمَاءِ وَلا نُجُومِ السَّمَاءِ، وَلا سَوَافِي الرِّيحِ فِي آلْهَوَاءِ، وَلا دَبِيبُ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا، وَلا مَقِيلُ آلذَّرِّ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ. يَعْلَمُ مَسَاقِطَ آلْأَوْرَاقِ، وَخَفِيَّ طَرْفِ آلْأَحْدَاقِ. وَأَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ آللهُ غَيْرَ مَعْدُولٍ بِهِ، وَلا مَشْکُوکٍ فِيهِ، وَلا مَکْفُورٍ دِينُهُ، وَلا مَجْحُودٍ تَکْوِينُهُ، شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِيَّتُهُ، وَصَفَتْ دِخْلَتُهُ وَخَلَصَ يَقِينُهُ، وَثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ. وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدآ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ آلْمُجْتَبَى مِنْ خَلائِقِهِ، وَآلْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ، وَآلْمُخْتَصُّ بِعَقَائِلِ کَرَامَاتِهِ وَآلْمُصْطَفَى لِکَرَائِمِ رِسَالاتِهِ، وَآلْمُوَضَّحَةُ بِهِ أَشْرَاطُ الْهُدَى، وَآلْمَجْلُوُّ بِهِ غِرْبِيبُ الْعَمَى.

هيچ کارى خدا را به خود مشغول نمى سازد ( تا از کار ديگرى بازماند) و گذشت زمان، دگرگونى در او ايجاد نمى کند؛ مکانى او را در بر نمى گيرد، و هيچ زبانى قادر به وصف او نيست؛ نه تعداد قطره هاى آب ها بر او پنهان مى ماند، و نه عدد ستارگان آسمان و نه شماره ذرات خاک که همراه بادها در هوا به پرواز درمى آيد؛ نه حرکات مورچگان بر سنگ هاى سخت و نه استراحتگاه مورچه هاى ريز در شب هاى تار؛ و از محل ريزش برگ ها و حرکات پنهان چشم ها آگاه است.
و گواهى مى دهم که جز او معبودى نيست و همتايى براى او وجود ندارد؛ و نه شک و ترديد در او راه دارد، و نه کفر در دين و آيينش و نه مى توان خلقت (باعظمت) او را انکار کرد. شهادت کسى که نيّتش راست، درونش پاک، يقينش خالص، و ميزان عملش (با ايمان و اعمال صالح) سنگين است. و گواهى مى دهم که محمّد (صلي الله عليه و آله) بنده و فرستاده برگزيده او از ميان خلايق است که براى تشريح حقايق آيين الهى انتخاب شد و به ويژگى هاى خاص اخلاقى آراسته گرديد؛ براى رساندن رسالت هاى کريمانه الهى برگزيده شد و نشانه هاى هدايت به وسيله او آشکار گشت و تاريکى هاى جهل و ضلالت به برکت وجود او روشنى يافت.

بخش دوم

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ آلْمُؤَمِّلَ لَهَا وَآلْمُخْلِدَ إِلَيْهَا، وَلا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا، وَتَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا. وَآيْمُ اللهِ، مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلاَّ بِذُنُوبٍ آجْتَرَحُوهَا، لـِ (أَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ). وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَتَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهمْ، وَوَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ، وَأَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدِ. وَإِنِّي لاََخْشَى عَلَيْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِي فَتْرَةِ. وَقَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً، کُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَلَئِنْ رُدَّ عَلَيْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ. وَمَا عَلَيَّ إِلاَّ آلْجُهْدُ، وَلَوْ أَشَاءُ أَنْ اَقُولَ لَقُلْتُ: عَفَا آللهُ عَمَّا سَلَفَ!

اى مردم! دنيا آرزومندان و دل بستگان خود را فريب مى دهد و از وعده هاى دروغين به علاقه مندان خويش دريغ نمى ورزد و بر کسى که بر آن (= دنيا) پيروز گردد سرانجام چيره خواهد شد. به خدا سوگند! هرگز ملتى که در ناز و نعمت مى زيستند نعمتشان زوال نيافت، مگر براثر گناهانى که مرتکب شدند؛ زيرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد و اگر مردم هنگامى که بلاها بر آنان نازل مى شود و نعمت ها از آنان سلب مى گردد، با صدق نيّت در پيشگاه خدا تضرّع کرده و با قلب هاى پر از عشق و محبتِ به خدا، از او درخواست کنند، به يقين آنچه را که از دستشان رفته به آنان باز مى گرداند و هر خرابى اى را براى آن ها اصلاح مى کند. من از اين مى ترسم که شما در جهالت و غفلت فرو رويد (همچون دوران جاهليّت)؛ زيرا امورى بر شما گذشت که در آن، تمايلاتى پيدا کرديد که ازنظر من پسنديده نبود؛ ولى اگر امور شما به مسير اصلى بازگردد سعادتمند خواهيد شد. وظيفه من جز تلاش و کوشش (براى بازگشت شما به راه راست) نيست و اگر بخواهم، گفتنى ها را مى گويم (و کوتاهى هاى شما را در گذشته، برمى شمرم؛ ولى به دليل مصالحى صرف نظر مى کنم؛ فقط مى گويم:) خداوند گذشته را (بر شما) ببخشايد.