خطبه 180

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ
فِي ذَمِّ الْعَاصِينَ مِنْ أصْحَابِهِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن ياران نافرمانش را نکوهش مى فرمايد.

بخش اوّل

أَحْمَدُ آللهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ، وَقَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَعَلَى آبْتِلائِي بِکُمْ أَيَّتُهَا آلْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ، وَإِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ. إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ، وَإِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَإِنِ آجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ، وَإِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَکَصْتُمْ. لا أَبَا لِغَيْرِکُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ وَآلْجِهَادِ عَلَى حَقِّکُمْ؟ آلْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَکُمْ؟ فَوَآللهِ لَئِنْ جَاءَ يَوْمِي ـ وَلَيَأْتِيَنِّي ـ لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَأَنَا لِصُحْبَتِکُمْ قَالٍ، وَبِکُمْ غَيْرُ کَثِيرٍ.

خدا را براى آنچه فرمان داده و کارى که مقدّر فرموده و نيز براى اين که من گرفتار شما شده ام مى ستايم، اى گروهى که هرگاه فرمان دادم اطاعت نکرديد و هر زمان دعوتتان کردم اجابت ننموديد؛ هر وقت به شما مهلت داده شود (که آماده پيکار با دشمن شويد) در بيهودگى فرو مى رويد (و فرصت ها را از دست مى دهيد) و اگر با شما بجنگند ضعف و ناتوانى نشان مى دهيد؛ هرگاه مردم، اطرافِ پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را براى حل مشکلى بياورند عقب نشينى مى کنيد. دشمنتان بى پدر باد! منتظر چه نشسته ايد؟! در مقابل يارى خويش و جهاد براى به دست آوردن حق خود، جز مرگ يا ذلت (نصيب شما خواهد شد)؟ به خدا سوگند! اگر مرگ من فرارسد ـ که قطعآ فرا خواهد رسيد ـ ميان من و شما جدايى خواهد افکند؛ در حالى که من از همنشينى با شما ناراحت بودم و وجودتان براى من قدرت آفرين نبود (حال آن که من براى شما همه چيز بودم).

بخش دوم

لِلهِ أَنْتُمْ! أَمَا دِينٌ يَجْمَعُکُمْ! وَلا حَمِيَّةٌ تَشْحَذُکُمْ! أَوَلَيْسَ عَجَبآ أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو آلْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَلا عَطَاءٍ، وَأَنَا أَدْعُوکُمْ ـ وَأَنْتُمْ تَرِيکَةُ آلْإِسْلامِ، وَبَقِيَّةُ النَّاسِ ـ إِلَى آلْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ آلْعَطَاءِ، فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَتَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ؟ إِنَّهُ لا يَخْرُجُ إِلَيْکُمْ مِنْ أَمْرِي رِضىً فَتَرْضَوْنَهُ، وَلا سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ ؛ وَإِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لاقٍ إِلَيَّ آلْمَوْتُ! قَدْ دَارَسْتُکُمُ آلْکِتَابَ، وَفَاتَحْتُکُمُ آلْحِجَاجَ، وَعَرَّفْتُکُمْ مَا أَنْکَرْتُمْ، وَسَوَّغْتُکُمْ مَا مَجَجْتُمْ، لَوْ کَانَ آلْأَعْمَى يَلْحَظُ، أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ! وَأَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ آلْجَهْلِ بِاللهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ! وَمُؤَدِّبُهُمُ آبْنُ النَّابِغَةِ!

شما مردم عجيبى هستيد! آيا دينى نداريد که شما را گرد آورد و يا غيرتى که براى مبارزه با دشمن تحريک کند؟! آيا شگفت آور نيست که معاويه، جفاکاران اوباش را دعوت مى کند و آن ها بدون انتظارِ بخشش و کمکى، متابعتش مى کنند؛ ولى من شما را که بازماندگان اسلام و بقاياى انسان هاى ارزشمند هستيد دعوت مى کنم وکمک ها و عطايايى به شما مى بخشم با اين حال، از گرد من پراکنده مى شويد وراه مخالفت را پيش مى گيريد.
نه اوامر من که سبب خشنودى است شما را راضى مى کند و نه آنچه باعث خشم من است بر ترک آن اتفاق مى کنيد. در چنين شرايطى محبوب ترين چيزى که دوست دارم با آن ملاقات کنم مرگ است! من کتاب خدا را به شما تعليم دادم (و تفسير و تأويل آن را به شما آموختم) درهاى استدلال را به روى شما گشودم و آنچه (از نيکى ها) نمى شناختيد به شما معرفى کردم و آنچه (براثر نادانى وجهل) از دهان فرو مى ريختيد براى شما گوارا ساختم. (آرى! همه گفتنى ها را گفتم اما حيف که) نابينا نمى بيند و کسى که در خواب فرو رفته بيدار و هوشيار نيست، اما چه نزديک اند به جهل و بى خبرى از خدا (و تعليمات الهى) آن گروه که رهبرشان معاويه و مربى آن ها پسر نابغه (عمروعاص) باشد.