خطبه 198

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
يُنَبِّهُ عَلى إحاطَةِ عِلْمِ اللهِ بِالْجُزْئِيّاتِ، ثُمَّ يَحُثُّ عَلَى التَّقْوى، وَيُبَيِّنُ فَضْلَ الْإِسْلامِ وَالْقُرْآنِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن درباره احاطه علم خداوند به همه جزئيات سخن مى گويد و سپس تشويق به تقوا مى کند و به دنبال آن برترى اسلام و قرآن را بيان مى فرمايد.

بخش اوّل

يَعْلَمُ عَجِيجَ آلْوُحُوشِ فِي آلْفَلَوَاتِ، وَمَعَاصِيَ آلْعِبَادِ فِي آلْخَلَوَاتِ، وَآخْتِلافَ آلنِّينَانِ فِي آلْبِحَارِ آلْغَامِرَاتِ، وَتَلاطُمَ آلْمَاءِ بِالرِّيَاحِ آلْعَاصِفَاتِ. وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُ آللهِ، وَسَفِيرُ وَحْيِهِ، وَرَسُولُ رَحْمَتِهِ.

(خداوند) صداى نعره حيوانات وحشى را در بيابان ها، و گناهان بندگان را در خلوتگاه ها، و رفت و آمد ماهيان را در درياهاى ژرف، و تلاطم امواج آب را براثر وزش تندبادها، مى داند (و از تمام اين جزئيّات آگاه و باخبر است) و گواهى مى دهم که محمّد برگزيده خدا و سفير وحى و رسول رحمت اوست.

بخش دوم

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُوْصِيکُمْ بِتَقْوَى آللهِ آلَّذِي آبْتَدَأَ خَلْقَکُمْ، وَإِلَيْهِ يَکُونُ مَعَادُکُمْ، وَبِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ، وَإِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِکُمْ، وَنَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِکُمْ، وَإِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِکُمْ. فَإِنَّ تَقْوَى آللهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ، وَبَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ، وَشِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ، وَصَلاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ، وَطُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ، وَجَلاءُ عَشَا أَبْصَارِکُمْ، وَأَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ، وَضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ. فَاجْعَلُوا طَاعَةَ آللهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِکُمْ، وَدَخِيلاً دُونَ شِعَارِکُمْ، وَلَطِيفاً بَيْنَ أَضْلاعِکُمْ، وَأَمِيراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ، وَمَنْهَلاً لِحِينِ وُرُودِکُمْ، وَشَفِيعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ،وَجُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِکُمْ، وَمَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ، وَسَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ، وَنَفَساً لِکَرْبِ مَوَاطِنِکُمْ. فَإِنَّ طَاعَةَ آللهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُکْتَنِفَةٍ، وَمَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ، وَأُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ. فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ آلشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا، وَآحْلَوْلَتْ لَهُ آلْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِها، وَآنْفَرَجَتْ عَنْهُ آلْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا، وَأَسْهَلَتْ لَهُ آلصِّعَابُ بَعْدَ آِنْصَابِهَا، وَهَطَلَتْ عَلَيْهِ آلْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا، وَتَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ آلرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا، وَتَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ آلنِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا، وَوَبَلَتْ عَلَيْهِ آلْبَرَکَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا.
فَاتَّقُوا آللهَ آلَّذِي نَفَعَکُمْ بِمَوْعِظَتِهِ، وَوَعَظَکُمْ، بِرِسالَتِهِ، وَآمْتَنَّ عَلَيْکُمْ بِنِعْمَتِهِ. فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ، وَآخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ.

اما بعد، من شما را به تقواى الهى توصيه مى کنم، همان خداوندى که آفرينش شما را آغاز کرد و بازگشت شما نيز به سوى اوست. خدايى که برآورنده حاجات شما و آخرين نقطه اميد و آرزويتان است. راه راست شما به او ختم مى شود وبه هنگام ترس و وحشت پناهگاهتان تنها اوست. (تقوا پيشه کنيد که) تقواى الهى داروى بيمارى هاى دل هاى شماست و سبب بينايى قلب ها و شفاى امراض جسمانى و موجب اصلاح فساد جان ها و پاکيزگى از آلودگى ارواح و جلاى نابينايى چشم ها و سبب امنيّت در برابر اضطراب ها و روشنايى تيرگى هاى شماست. حال که چنين است اطاعت خدا را جامه زيرين قرار دهيد، نه رويين، بلکه آن را درون وجود خود جاى دهيد، نه جامه زيرين، (و از آن بالاتر) آن را در درون قلب خود وارد کنيد و فرماندهى امور خود را به آن بسپاريد و آن را راهى قرار دهيد براى ورود به آبگاه (زندگى) و شفيعى براى نيل به خواسته ها و سپرى براى روز اضطراب و چراغ پرفروغى براى درون قبرها و مايه آرامشى در برابر وحشت هاى طولانى و راه گشايشى براى لحظات سخت زندگى؛ زيرا اطاعت خداوند وسيله حفظ از حوادث مرگبارى است که اطراف انسان را فراگرفته و وحشت هايى که (هر لحظه) انتظار آن مى رود و حفظ از حرارت آتش هاى برافروخته (ى جهان ديگر) است. هر کس دست به دامن تقوا زند، سختى ها پس از نزديکى از وى دور مى گردد، تلخى هاى حوادث ناراحت کننده به شيرينى مبدّل مى شود، امواج متراکم ناراحتى از او دور و مشکلات پى درپى و خسته کننده آسان مى گردد، ومجد و عظمت از دست رفته، همچون باران هاى پرپشت بر او فرو مى بارد ورحمت قطع شده الهى او را در بر مى گيرد. نعمت هايى که فرو نشسته بود به جوشش درمى آيد و برکت هاى کم شده به فراوانى بر او ريزش مى کند. حال که چنين است (و تقوا و اطاعت پروردگار سرچشمه اين همه برکات است) تقواى الهى پيشه کنيد، همان خداوندى که با پند و اندرزش به شما سود بخشيده و با رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت نهاده است، بنابراين خود را براى پرستش او آماده کنيد و با انجام وظايف، حق طاعتش را به جا آوريد.

بخش سوم

ثُمَّ إِنَّ هذَا آلْإِسْلامَ دِينُ آللهِ آلَّذِي آصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ، وَآصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ، وَأَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ، وَأَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ. أَذَلَّ آلْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ، وَوَضَعَ آلْمِلَلَ بِرَفْعِهِ، وَأَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِکَرَامَتِهِ، وَخَذَلَ مُحَادِّيهِ بِنَصْرِهِ، وَهَدَمَ أَرْکَانَ آلضَّلالَةِ بِرُکْنِهِ. وَسَقَى مَنْ عَطِشَ مِنْ حِيَاضِهِ، وَأَتْأَقَ آلْحِيَاضَ بِمَواتِحِهِ. ثُمَّ جَعَلَهُ لا آنْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ، وَلا فَکَّ لِحَلْقَتِهِ، وَلاآنْهِدَامَ لِأَساسِهِ، وَلا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ، وَلا آنْقِلاعَ لِشَجَرَتِهِ، وَلا آنْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ، وَلا عَفَاءَ لِشَرَائِعِهِ، وَلا جَذَّ لِفُرُوعِهِ، وَلا ضَنْکَ لِطُرُقِهِ، وَلا وُعُوثَةَ لِسُهُولَتِهِ، وَلا سَوَادَ لِوَضَحِهِ، وَلا عِوَجَ لاِنْتِصَابِهِ، وَلاعَصَلَ فِي عُودِهِ، وَلا وَعَثَ لِفَجِّهِ، وَلا آنْطِفَاءَ لِمَصَابِيحِهِ، وَلا مَرَارَةَ لِحَلاوَتِهِ. فَهُوَ دَعَائِمُ أَسَاخَ فِي آلْحَقِّ أَسْنَاخَهَا، وَثَبَّتَ لَهَا أَسَاسَهَا، وَيَنَابِيعُ غَزُرَتْ عُيُونُهَا، وَمَصَابِيحُ شَبَّتْ نِيرَانُهَا؛ وَمَنَارٌ آقْتَدَى بِها سُفَّارُهَا، وَأَعْلامٌ قُصِدَ بِهَا فِجَاجُهَا، وَمَنَاهِلُ رُوِيَ بِهَا وُرَّادُهَا. جَعَلَ آللهُ فِيهِ مُنْتَهَى رِضْوَانِهِ، وَذِرْوَةَ دَعَائِمِهِ، وَسَنَامَ طَاعَتِهِ؛ فَهُوَ عِنْدَ آللهِ وَثِيقُ آلْأَرْکانِ، رَفِيعُ آلْبُنْيَانِ، مُنِيرُ آلْبُرْهَانِ، مُضِيءُ آلنِّيرَانِ، عَزِيزُ السُّلْطَانِ، مُشْرِفُ آلْمَنَارِ، مُعْوِذُ آلْمَثَارِ. فَشَرِّفُوهُ وَآتَّبِعُوهُ، وَأَدُّوا إِلَيْهِ حَقَّهُ، وَضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ.

(آگاه باشيد) اين اسلام آيينى است که خداوند آن را براى خود برگزيده و با عنايت خاص خويش آماده ساخته (و به آن فوق العاده اهمّيّت داده است) بهترين خلق خود (محمّد (صلي الله عليه و آله) ) را براى تبليغ آن برگزيد و پايه هاى آن را بر محبّت خويش بنا نهاد. اديان و مذاهب ديگر را با عزّت و قدرت اسلام ضعيف کرد و ملل ديگر را با اعتلاى اسلام فرود آورد و با احترام و نفوذ آن، دشمنانش را خوار کرد. با يارى اسلام مخالفان سرسختش را درمانده ساخت و با تقويت آن ارکان ضلالت را در هم کوبيد. تشنگان را از سرچشمه زلال آن سيراب کرد و آبگاهش را پرآب ساخت. سپس اسلام را چنان قرار داد که هرگز دستگيره اش شکسته نشود و حلقه هايش از هم باز نگردد. اساسش ويرانى نپذيرد و ستون هايش فرو نريزد، درخت وجودش برکنده نشود، مدّتش پايان نگيرد، بر احکامش غبار کهنگى ننشيند و شاخه هايش قطع نگردد، راه هايش خالى از تنگنا، آسان بودنش خالى از دشوارى و روشنايى اش خالى از تيرگى است. در طريق مستقيمش کژى راه نيابد و ستونش اعوجاج نپذيرد، در جاده هاى وسيع آن لغزندگى نباشد، چراغ هايش هرگز خاموش نشود و شيرينى اش هيچ گاه تلخى ندارد.
اسلام داراى ستون هايى است که خداوند آن را در اعماق حق استوار ساخته و اساس آن را ثابت قرار داده است. چشمه سارهايش پرآب و چراغ هايش پرفروغ است. نشانه هاى هدايتى دارد که مسافران راه حق را رهنمون مى شود و پرچم هايى که براى هدايت پويندگان راه خدا نصب شده و آبگاه هايى که وارد شوندگان به آن، سيراب مى شوند. خداوند منتهاى خشنودى خود و بالاترين قلّه رفيع اطاعتش را در آن قرار داده است، لذا اسلام نزد خدا داراى پايه هاى محکم، بناى رفيع، دليل روشن، شعله اى نورافشان، قدرتى غير قابل شکست و نشانه هايى آشکار است و ستيز و مبارزه با آن امکان پذير نيست، بنابراين آن را گرامى داريد، از آن تبعيت کنيد، حقش را ادا نماييد و آن را در جايگاه شايسته اش قرار دهيد.

بخش چهارم

ثُمَّ إِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) بِالْحَقِّ حِينَ دَنَا مِنَ آلدُّنْيَا آلْإِنْقِطَاعُ، وَأَقْبَلَ مِنَ آلاْخِرَةِ آلْإِطِّلاعُ، وَأَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ، وَقَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ، وَخَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ، وَأَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ، فِي آنْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا، وَآقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا، وَتَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا، وَآنْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا، وَآنْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا، وَعَفَاءٍ مِنْ أَعْلامِهَا، وَتَکَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا، وَقِصَرٍ مِنْ طُولِهَا.
جَعَلَهُ آللهُ بَلاغاً لِرِسَالَتِهِ، وَکَرَامَةً لِأُمَّتِهِ، وَرَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ، وَرِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ، وَشَرَفاً لِأَنْصَارِهِ.

خداوند سبحان محمّد (صلي الله عليه و آله) را زمانى به حق مبعوث کرد که دنيا به پايانش نزديک گشته، نشانه هاى آخرت مشرف شده بود؛ روشنايى نشاط انگيزش به ظلمت گراييده و اهل خود را در رنج و مشقّت، بر سر پا نگه داشته بود، در زمانى که بسترش ناهموار بود و حياتش رو به زوال مى رفت، عمرش پايان مى گرفت وعلامات زوالش نزديک شده بود. اهلش در حال نابودى بودند، حلقه هايش درهم شکسته، اسبابش از هم گسيخته، پرچم هايش کهنه و پوسيده، عيوبش آشکارشده و طول عمرش به کوتاهى گراييده بود. در چنين شرايطى خداوند پيامبر را ابلاغ کننده رسالتش قرار داد و سبب کرامت و افتخار امّتش، و همچون فصل بهار براى اهل زمانش بود و مايه سربلندى ياران و اسباب شرف انصارش.

بخش پنجم

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ آلْکِتَابَ نُوراً لا تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ، وَسِرَاجاً لا يَخْبُو تَوَقُّدُهُ، وَبَحْراً لا يُدْرَکُ قَعْرُهُ، وَمِنْهَاجاً لا يُضِلُّ نَهْجُهُ،وَشُعَاعاً لا يُظْلِمُ ضَوْءُهُ، وَفُرْقَاناً لا يَخْمَدُ بُرْهَانُهُ، وَتِبْيَاناً لا تُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَشِفَاءً لاتُخْشَى أَسْقَامُهُ، وَعِزًّا لا تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ،وَحَقًّا لا تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ. فَهُوَ مَعْدِنُ آلْإِيمَانِ وَبُحْبُوحَتُهُ، وَيَنَابِيعُ آلْعِلْمِ وَبُحُورُهُ، وَرِيَاضُ آلْعَدْلِ وَغُدْرَانُهُ، وَأَثَافِيُّ آلْإِسْلامِ وَبُنْيَانُهُ، وَأَوْدِيَةُ آلْحَقِّ وَغِيطَانُهُ. وَبَحْرٌ لا يَنْزِفُهُ آلْمُسْتَنْزِفُونَ، وَعُيُونٌ لا يُنْضِبُهَا آلْمَاتِحُونَ وَمَنَاهِلُ لا يُغِيضُهَا آلْوَارِدُونَ، وَمَنَازِلُ لا يَضِلُّ نَهْجَهَا آلْمُسَافِرُونَ، وَأَعْلامٌ لا يَعْمَى عَنْهَا السَّائِرُونَ، وَآکَامٌ لا يَجُوزُ عَنْهَا آلْقَاصِدُونَ.
جَعَلَهُ آللهُ رِيًّا لِعَطَشِ آلْعُلَمَاءِ، وَرَبِيعاً لِقُلُوبِ آلْفُقَهَاءِ، وَمَحَاجَّ لِطُرُقِ آلصُّلَحَاءِ، وَدَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ، وَنُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، وَحَبْلاً وَثِيقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلاً مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ، وَعِزًّا لِمَنْ تَوَلاَّهُ، وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَهُدًى لِمَنِ آئْتَمَّ بِهِ، وَعُذْراً لِمَنِ آنْتَحَلَهُ، وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَشَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ، وَفَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ، وَحَامِلاً لِمَنْ حَمَلَهُ، وَمَطِيَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ، وَآيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَجُنَّةً لِمَنِ آسْتَلْأَمَ. وَعِلْماً لِمَنْ وَعَى، وَحَدِيثاً لِمَنْ رَوَى، وَحُکْماً لِمَنْ قَضَى.

سپس خداوند قرآن را بر او نازل کرد؛ نورى که چراغ هايش خاموشى ندارد، چراغى که فروغ آن زوال نپذيرد. دريايى که ژرفايش درک نشود و راهى که پيمودنش به گمراهى نمى انجامد، شعاعى که روشنايى اش تيرگى نگيرد، فرقان وجداکننده حق از باطلى که پرتو برهانش خاموش نگردد، بنايى که ارکانش منهدم نشود و داروى شفابخشى که با وجود آن، بيمارى ها وحشت نياورد، قدرتى که ياورانش شکست نپذيرند و حقّى که مددکارانش بى يار و ياور نمانند. قرآن معدن ايمان و کانون آن است، چشمه سارهاى دانش و درياهاى علم وباغ هاى عدالت و برکه هاى عدل و پايه هاى اسلام و بنيان آن و نهرهاى حق ودشت هاى خرّم و سرسبز دين است، دريايى است که هر چه از آن برگيرند پايان نمى گيرد و چشمه اى است که هر چه از آن بردارند کم نمى شود.
آبشخورهايى است که هر چه از آن برکشند کاستى نمى يابد. منزلگاه هايى است که مسافرانش راه خود را گم نمى کنند و نشانه هايى است که از چشم رهگذران پنهان نمى ماند و زمين هاى مرتفعى است که جويندگانش از آن نمى گذرند. خداوند آن را فرونشاننده عطش دانشمندان، بهار دل هاى فقيهان وجادّه هاى وسيع صالحان قرار داده است. دارويى است که با بهره گيرى از آن اثرى از بيمارى باقى نمى ماند و نورى است که ظلمتى با آن نخواهد بود. ريسمانى است که دستاويز آن مطمئن است و پناهگاهى است که قلّه بلند آن مانع نفوذ دشمن مى باشد. عزّت و قدرت است، براى آن کس که تحت ولايتش قرار گيرد ومحل امنى است براى آن کس که در حوزه آن وارد شود.
راهنمايى است براى کسى که به آن اقتدا کند و عذرى است براى آن کس که آن را مذهب خويش برگزيند و دليل و برهانى است براى کسى که با آن سخن گويد و گواهى است براى کسى که به کمک آن در برابر دشمنش بايستد و سبب پيروزى است بر آن کس که به آن احتجاج کند. قرآن نجات دهنده خوبى است براى کسى که به آن عمل کند و مرکب راهوارى است براى آن کس که آن را به کار گيرد. نشانه افتخارى است براى کسى که خود را با آن نشانه گذارى کند و سپر مطمئنّى است براى آن کس که خود را در پناه آن قرار دهد. علم و دانش پرارزشى است براى کسى که آن را حفظ و نگهدارى کند و گفتار والايى است براى آن کس که آن را روايت نمايد و حکم قاطعى است براى کسى که با آن قضاوت کند.