خطبه 193

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

قال الامام علي عليه السلام يَصِفُ فِيهَا الْمُتَّقينَ
رُوي أنّ صاحِباً لأَميرالمُؤمنِينَ (عليه السلام) يُقالَ لَهُ هَمّامُ کانَ رَجُلاً عابِداً، فَقالَ لَهُ: يا أَميرالمُؤمنينَ، صِفْ لِي الْمُتَّقينَ حَتّى کَأَنى أَنظُرُ إِلَيْهِمْ. فَتَثاقَلَ (عليه السلام) عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: يا همَّام! اِتَّقِ اللهَ وَأَحْسِنْ: فَـ(إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَّ الَّذينَ هُمْ مُّحْسِنُونَ). فَلَمْ يَقْنَعْ هَمّامُ بِهذَا الْقَولُ حَتّى عَزَمَ عَلَيْه، فَحَمِداللهَ و أَثنى عَلَيهِ، وَصلّى عَلَى النَّبِىِّ (صلي الله عليه و آله) ثُمَّ قالَ (عليه السلام):

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن صفات و روحيات پرهيزکاران را شرح مى دهد
(شأن ورود خطبه از اين قرار است که) يکى از ياران اميرمؤمنان على (عليه السلام) به نام «همّام» که مرد عابد و پرهيزکارى بود، به آن حضرت عرض کرد: اى اميرمؤمنان! پرهيزکاران را برايم آن چنان وصف کن که گويى آن ها را با چشم مى نگرم. امام (عليه السلام) در پاسخ او درنگ کرد و آنگاه فرمود: اى همّام! تقواى الهى پيشه ساز و نيکى کن که خداوند با کسانى است که تقوا پيشه کنند و کسانى که نيکوکارند؛ ولى همّام به اين مقدار قانع نشد (و توضيح بيشتر خواست و اصرار ورزيد) تا اين که امام (عليه السلام) تصميم گرفت صفات متقين را براى او شرح دهد، پس حمد و ثناى خداى را به جا آورد و بر پيامبرش (صلي الله عليه و آله) درود فرستاد. سپس فرمود:

بخش اوّل

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ آللهَ ـ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى ـ خَلَقَ آلْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لِأَنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَلاتَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ، وَوَضَعَهُمْ مِنَ آلدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ آلْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ آلصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ آلاِقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ آلتَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ آللهُ عَلَيْهِمْ، وَوَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى آلْعِلْمِ آلنَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي آلْبَلاءِ کَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي آلرَّخَاءِ. وَلَوْلا آلْأَجَلُ آلَّذِي کَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً إِلَى آلثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ آلْعِقَابِ. عَظُمَ آلْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَآلْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَأَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ. صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ آلدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

امّا بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزّه و والا، خلق را آفريد در حالى که از اطاعتشان بى نياز و از معصيتشان ايمن بود، زيرا نه عصيان گنهکاران به او زيان مى رساند (و بر دامان کبريايى اش گردى مى نشاند) و نه اطاعت مطيعان به او نفعى مى بخشد. پس از آفرينش آنان، روزى و معيشتشان را (با روش حکيمانه اى) در ميان آنان تقسيم کرد و هر يک را در جايگاه دنيوى اش جاى داد. (ولى) پرهيزکاران در اين دنيا صاحب فضايلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان ميانه روى و راه رفتنشان همراه با تواضع و فروتنى است. چشمان خويش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوش هاى خود را وقف شنيدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است، حالِ آنان در بلا همچون حالشان در آسايش و رفاه است و اگر سرآمد معيّنى که خداوند براى (زندگى) آن ها مقرّر داشته، نبود، (حتى به اندازه) يک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کيفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همين دليل غير او در چشمانشان کوچک است. آن ها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود ديده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده ودر آن معذّب اند! قلب هاى آن ها اندوهگين و مردم از شرّشان در امان اند. اندامشان لاغر و نيازهايشان اندک و نفوسشان عفيف و پاک است. آن ها براى مدتى کوتاه در اين جهان صبر و شکيبايى پيشه کردند و به دنبال آن آسايشى طولانى نصيبشان شد. اين تجارتى پرسود است که پروردگارشان براى آن ها فراهم ساخته است. دنيا (با جلوه گرى هايش) به سراغ آن ها آمد؛ ولى آن ها فريبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنيا مى رفت که آن ها را اسير خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خويش را از اسارتش آزاد ساختند!

بخش دوم

أَمَّا آللَّيْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِينَ لاَِجْزَاءِ آلْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً. يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ. فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَکَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً، وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً، وَظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ. وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَأَکُفِّهِمْ وَرُکَبِهِمْ، وَأَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَى آللهِ تَعَالَى فِي فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.

اما شب هنگام بر پاى خود (به نماز) مى ايستند و آيات قرآن را شمرده شمرده و با تدبّر مى خوانند، به وسيله آن، جان خويش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى طلبند. هنگامى که به آيه اى مى رسند که در آن، تشويق است (تشويق به پاداش هاى بزرگ الهى در برابر ايمان و عمل صالح) با اشتياق فراوان بر آن تکيه مى کنند و چشم جانشان با علاقه بسيار در آن خيره مى شود، گويى آن بشارت را در برابر چشم خود مى بينند و هنگامى که به آيه اى مى رسند که بيم وانذار در آن است (انذار در برابر گناهان) گوش هاى دل خويش را براى شنيدن آن بازمى کنند، گويى فريادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنين انداز است! آن ها قامت خود را در پيشگاه خدا خم مى کنند (و به رکوع مى روند) و پيشانى و کف دست ها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمين مى گسترانند و آزادى خويش را از پيشگاه خداوند متعال درخواست مى کنند.

بخش سوم

وَأَمَّا آلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ آلْخَوْفُ بَرْيَ آلْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ آلنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَيَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!.
وَلَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ! لا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ آلْقَلِيلَ، وَلا يَسْتَکْثِرُونَ آلْکَثِيرَ. فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَمِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَرَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي! اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَآجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَآغْفِرْ لي مَا لا يَعْلَمُونَ!

پرهيزکاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نيکوکارانى باتقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسئوليت هاى الهى) بدن هاى آن ها را همچون چوبه هاى تير، تراشيده و لاغر ساخته است، آن گونه که بينندگان (ناآگاه) آن ها را بيمار مى پندارند، در حالى که هيچ بيمارى اى در وجودشان نيست و گوينده (ى بى خبر و غافل) مى گويد: افکارشان به هم ريخته و بيماردل اند، در حالى که انديشه اى بس بزرگ با فکر آنان آميخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زياد نمى شمارند، بلکه پيوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگران اند. هر گاه يکى از آن ها را مدح و ستايش کنند، از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا براى نيکى هايى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آن ها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آن ها نمى دانند ببخش!

بخش چهارم

فَمِنْ عَلامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَحَزْماً فِي لِينٍ، وَإِيماناً فِي يَقِينٍ، وَحِرْصاً فِي عِلْمٍ، وَعِلْماً فِي حِلْمٍ، وَقَصْداً في غِنىً، وَخُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ، وَتَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ، وَصَبْراً فِي شِدَّةٍ، وَطَلَباً فِي حَلالٍ، وَنَشَاطاً فِي هُدًى، وَتَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ. يَعْمَلُ آلْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَهُوَ عَلَى وَجَلٍ. يُمْسِي وَهَمُّهُ آلشُّکْرُ، وَيُصْبِحُ وَهَمُّهُ آلذِّکْرُ. يَبِيتُ حَذِراً وَيُصْبِحُ فَرِحاً؛ حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ آلْغَفْلَةِ، وَفَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ آلْفَضْلِ وَآلرَّحْمَةِ. إِنِ آسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيما تَکْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ. قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لا يَزُولُ، وَزَهَادَتُهُ فِيمَا لا يَبْقَى، يَمْزُجُ آلْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَآلْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.

از نشانه هاى هر يک از آن ها اين است که او را در دين خود قوى مى بينى و در عين محکم کارى و قاطعيت، نرم خو، و داراى ايمانى مملوّ از يقين، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عين بردبارى، و ميانه روى در حال غنا و ثروت، وخشوع در عبادت، و آراستگى در عين تهيدستى، و شکيبايى در شدايد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدايت و دورى از طمع. پيوسته عمل صالح انجام مى دهد و با اين حال ترسان است (که از او پذيرفته نشود). روز را به پايان مى برد در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش ياد خداست. شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح برمى خيزد در حالى که شادمان است؛ ترسان از غفلت هايى که از آن برحذر داشته شده و شادمان براى فضل و رحمتى که به او رسيده است (زيرا روز ديگرى را از خدا عمر گرفته و خداوند درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است). هرگاه نفس او در انجام وظايفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نيز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد. چشم روشنى او در چيزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنايى اش نسبت به چيزى است که بقا ودوامى در آن نيست. علم را با حلم مى آميزد و گفتار را با کردار!

بخش پنجم

تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ، قَلِيلاً زَلَلُهُ، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِيزاً دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَيْظُهُ. اَلْخَيرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کَانَ فِي آلْغَافِلِينَ کُتِبَ فِي الذَّاکِرِينَ، وَإِنْ کانَ في الذَّاکِرِينَ لَمْ يُکْتَبْ مِنَ آلْغَافِلِينَ.
يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَيُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ، وَيَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِيداً فُحْشُهُ، لَيِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَيْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ. فِي الزَّلازِلِ وَقُورٌ، وَفِي آلْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَفِي آلرَّخَاءِ شَکُورٌ. لايَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ، وَلايَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ. يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ، لا يُضِيعُ مَا آسْتُحْفِظَ، وَلا يَنْسَى مَا ذُکِّرَ، وَلا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ، وَلا يُضَارُّ بِالْجَارِ، وَلا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ، وَلا يَدْخُلُ فِي آلْبَاطِلِ، وَلا يَخْرُجُ مِنَ آلْحَقِّ. إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَإِنْ ضَحِکَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ، وَإِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَکُونَ آللهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ. وَالنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ. أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَأَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَنَزَاهَةٌ، وَدُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَامِنْهُ لِينٌ وَرَحْمَةٌ.لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَعَظَمَةٍ، وَلا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَخَدِيعَةٍ.

او (پرهيزکار) را مى بينى که آرزويش نزديک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دينش محفوظ، شهوت سرکشش مرده و خشمش فرو خورده شده است. (مردم) به خير او اميدوار و از شرّش در امان اند. اگر در ميان غافلان باشد جزء ذاکران محسوب مى شود و اگر در ميان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود. کسى را که به او ستم کرده (و پشيمان است) مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پيوندش را با وى قطع کرده است، مى پيوندد. سخن زشت و خشونت آميز از او دور است، گفتارش نرم و ملايم، منکرات از او غايب، و معروف و کارهاى شايسته او حاضر و آشکار است. نيکى اش روى آورده و شرّش پشت کرده است. در برابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکيبا و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است. به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود و پيش از آن که شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند. آنچه حفظش را به او سپرده اند تباه نمى سازد و آنچه را به او تذکّر داده اند فراموش نمى کند. مردم را با نام هاى زشت نمى خواند و به همسايگان زيان نمى رساند. مصيبت زده را شماتت نمى کند. در امور باطل وارد نمى شود و از دايره حق بيرون نمى رود. هر گاه سکوت کند سکوتش وى را غمگين نمى سازد و اگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمى شود و هر گاه به او ستمى شود (حتى الامکان) صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگيرد. نفس خود را به زحمت مى افکند، ولى مردم از دست او راحت اند. خويشتن را براى آخرت به تعب مى اندازد و مردم را از ناحيه خود آسوده مى سازد. دورى اش از کسانى که از آن ها دورى مى کند، به سبب زهد و حفظ پاکى است و نزديکى اش به کسانى که به آن ها نزديک مى شود، مهربانى و رحمت است؛ نه اين که دورى اش از روى تکبّر و خودبزرگ بينى و نزديکى اش براى مکر و خدعه (و بهره گيرى مادّى) باشد.