خطبه 205

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
کَلَّمَ بِهِ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ بَعْدَ بَيْعَتِهِ بِالْخِلافَةَ وَقَدْ عَتَبا عَلَيْهِ مِنْ تَرْکِ مَشْوِرَتِهِما، وَالْإِسْتِعانَةِ فِي الْأُمُورِ بِهِما

از سخنان امام (عليه السلام) است
هنگامى که طلحه و زبير بعد از بيعت با امام به او اعتراض کردند که چرا در کارها با آن ها مشورت نکرده و از آن ها کمک نگرفته است (امام (عليه السلام) اين سخن را در پاسخ آن ها بيان فرمود).

بخش اوّل

لَقَدَ نَقَمْتُمَا يَسِيراً، وَ أَرْجَأْتُمَا کَثِيراً. أَلا تُخْبِرَانِي، أَيُّ شَيْءٍ کَانَ لَکُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُکُمَا عَنْهُ؟ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ آسْتَأْثَرْتُ عَلَيْکُمَا بِهِ؟ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ آلْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ، أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ!
وَ آللّهِ مَا کانَتْ لِي فِي آلْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لا فِي آلْوِلايَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَکِنَّکُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إلَى کِتَابِ آللّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا، وَ أَمَرَنَا بِالْحُکْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَ مَا آسْتَنَّ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله)، فَاقْتَدَيْتُهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذلِکَ إِلَى رَأْيِکُمَا، وَ لا رَأْيِ غَيْرِکُمَا، وَ لا وَقَعَ حُکْمٌ جَهِلْتُهُ؛ فأَسْتَشِيرَکُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ آلْمُسْلِمِينَ؛ وَ لَوْ کَانَ ذلِکَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْکُمَا، وَ لا عَنْ غَيْرِکُمَا.

شما (طلحه و زبير) براى امور ناچيزى خشم گرفتيد؛ ولى وظايف مهمّى را که داشتيد به تأخير انداختيد. به من بگوييد: چه حقّى داشته ايد که شما را از آن بازداشته ام يا کدام سهم متعلق به شما بوده که آن را متصرّف شده ام يا کدام شکايت و حقّى را يکى از مسلمانان پيش من آورده و من درباره آن ضعف نشان داده يا از حکم آن بى خبر بوده ام و يا راه آن را به خطا پيموده ام؟ به خدا سوگند! من به خلافت (ظاهرى) رغبتى نداشتم و به زمامدارى شما علاقه اى نشان ندادم. اين شما بوديد که مرا به آن دعوت کرديد و به اصرار مرا به آن واداشتيد؛ و آنگاه که حکومت به من رسيد به کتاب خدا و دستوراتى که براى ما قرار داده و براى اجراى آن فرمان صادر کرده، نظر افکندم و از آن پيروى کردم و نيز به سنّت و روش پيغمبر (صلي الله عليه و آله) توجّه نموده و به آن اقتدا کردم (به يقين) در اين امر (عمل به کتاب و سنّت) نيازى به رأى شما و رأى ديگران نداشتم (چون حکم خدا و رسول الله (صلي الله عليه و آله) صراحت داشت) و مسئله اى پيش نيامده که آن را ندانم تا با شما و برادران مسلمانم به مشورت بنشينم، به يقين اگر چنين چيزى پيش مى آمد (يا بيايد) از مشورت با شما و ديگران روى گردان نبودم (و نخواهم بود).

بخش دوم

وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ آلْأُسْوَةِ، فَإِنَّ ذلِکَ أَمْرٌ لَمْ أَحْکُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي، وَ لا وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي، بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ آللّهِ (صلي الله عليه و آله) قَدْ فُرِغَ مِنْهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْکُمَا فِيَما قَدْ فَرَغَ آللّهُ مِنْ قَسْمِهِ، وَأَمْضَى فِيهِ حُکْمَهُ، فَلَيْسَ لَکُمَا، وَ آللّهِ، عِنْدِي وَ لا لِغَيْرِکُمَا فِي هذَا عُتْبَى. أَخَذَ آللّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَى آلْحَقِّ، وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاکُمُ آلصَّبْرَ.
ثم قال (عليه السلام): رَحِمَ آللّهُ رَجُلاً رَأَى حَقًّا فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ، وَ کَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ.

امّا اعتراضى که شما در امر «تقسيم بيت المال به طور مساوى» (بر من) داشتيد؛ اين حکمى نبوده که به رأى خود صادر کرده باشم يا مطابق خواسته دلم باشد؛ بلکه من و شما مى دانيم اين همان دستورى است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آورده وانجام داده است، بنابراين من در چيزى که خداوند آن را روشن ساخته وحکمش را صادر فرموده نيازى به مشورت با شما نداشتم. به خدا سوگند! نه شما مى توانيد در اين موضوع اعتراضى به من داشته باشيد و نه غير شما، (تا لازم باشد رضايتتان را جلب کنم) خداوند دل هاى ما و شما را به حق متوجّه سازد وشکيبايى و استقامت را (براى تحمّل حق) به ما الهام کند.
سپس امام (عليه السلام) فرمود: خدا رحمت کند کسى را که هرگاه حقى را ببيند آن را يارى کند و اگر ستمى را مشاهده کرد آن را دفع سازد و به يارى صاحب حق برخيزد (و بر ضدّ ستمگر قيام کند).