خطبه 209

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
بِالْبَصْرَةِ، وَ قَدْ دَخَلَ عَلَى الْعَلاءِ بْنِ زِيادِ الْحارِثِي ـ وَهُوَ مِنْ أَصْحابِهِ ـ يَعُودُهُ، فَلَمَّا رَأى سِعَةَ دارِهِ قَالَ:

از سخنان امام (عليه السلام) است
هنگامى که حضرت در بصره به عيادت علاء بن زياد حارثى که از اصحابش بود، رفت و چشمش به خانه وسيع او افتاد، اين سخن را ايراد فرمود.

بخش اوّل

مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ آلدَّارِ فِي آلدُّنْيَا، وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي آلاْخِرَةِ کُنْتَ أَحْوَجَ؟ وَ بَلَى إنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا آلاْخِرَةَ: تَقْرِي فِيهَا آلضَّيْفَ، وَتَصِلُ فِيهَا آلرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ مِنْهَا آلْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا آلاْخِرَةَ.

(اى علاء بن زياد) با اين خانه وسيع در اين دنيا، چه مى خواهى بکنى و آن را براى چه مى خواهى در حالى که در آخرت به آن نيازمندترى؟! آرى! اگر بخواهى مى توانى به وسيله آن به آخرت برسى (و سعادتمند شوى)، به اين صورت که در آن از ميهمانان پذيرايى کنى و در آن صله رحم به جا آورى و حقوق شرعى و الهى آن را بپردازى؛ اگر چنين کنى به وسيله اين خانه به خانه آخرت نائل شده اى.

بخش دوم

فقال له العلاء: يا أَميرالمؤمنين، أشکو إِليک أَخي عاصمَ بنَ زياد. قال: و ما لَهُ؟ قال: لبِس الْعَبآءَةَ و تَخَلَّى عن الدنيا. قال: عَليَّ به. فلما جآء قال :
يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ آسْتَهَامَ بِکَ آلْخَبِيثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ! أَتَرَى آللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّيِّبَاتِ، وَ هُوَ يَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى آللّهِ مِنْ ذلِکَ!
قال: يا أَميرالمؤمنين، هذا أَنْتَ في خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وجُشُوبَةِ مأکَلِکَ!
قال: وَيْحَکَ، إِنِّي لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ آللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ آلْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ آلنَّاسِ، کَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!

(هنگامى که سخن امام (عليه السلام) با علاءبن زياد به اين جا رسيد) علاء گفت: اى اميرمؤمنان! از برادرم «عاصم بن زياد» نزد تو شکايت مى آورم. امام (عليه السلام) فرمود : مگر چه کرده است؟ عرض کرد: عبايى پوشيده و از دنيا کناره گيرى کرده است. امام (عليه السلام) فرمود: او را نزد من آور، هنگامى که «عاصم» نزد امام (عليه السلام) آمد حضرت به او فرمود: اى دشمن حقير خويشتن! شيطان تو را (فريب داده و در بيابان زندگى) سرگردان ساخته است، (اگر به خود رحم نمى کنى) چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟ تو گمان مى کنى خداوند طيبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد از آن ها بهره ببرى؟! تو در پيشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که اين گونه با تو رفتار کند. عاصم گفت: اى اميرمؤمنان (عليه السلام) تو خود با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى! امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: واى بر تو، من مانند تو نيستم (و وظيفه اى غير از تو دارم، زيرا) خداوند بر پيشوايان حق وعدالت واجب کرده که بر خود سخت بگيرند و همچون افراد ضعيف مردم زندگى کنند تا فقر، آن ها را به طغيان و سرکشى (دربرابر فرمان خدا) وادار نکند.