خطبه 25

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ (عليه السلام)
وَ قَد تَواتَرَتْ عَلَيهِ الاْخبارُ باسْتِيلاءِ أصْحابِ مُعاوِيةَ عَلَى الْبِلادِ، وَ قَدِمَ عَلَيْهِ عامِلاهُ عَلَى الْيَمَنِ، و هُما عُبَيدُاللهِ بنَ عبَّاسٍ و سَعِيدُ بْنَ نَمْرَانَ لَمّا غَلَبَ علَيهِما بُسْرُبْنَ أبيأَرْطاةٍ، فَقَامَ (عليه السلام) عَلَى الْمِنْبَرِ ضَجِرآ بِتَثاقُلِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْجِهادِ، و مُخَالفَتِهِمْ لَهُ فِي الرَّأيِ، فَقالَ:

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
مرحوم سيّد رضى در آغاز اين خطبه مى گويد: اخبار متواترى از گوشه و کنار به امام (عليه السلام) رسيد که اصحاب معاويه، بر پاره اى از بلاد، استيلا يافته اند. عبيدالله بن عباس و سعيد بن نمران، فرمانداران امام (عليه السلام) در يمن، پس از غلبه بُسْربن اَبى اَرْطَارة بر آنجا، نزد امام (عليه السلام) بازگشتند. امام (عليه السلام) براى توبيخ و سرزنش اصحابش به دليل مسامحه در جهاد و تخلّف از دستوراتش، بر منبر ايستاد و اين سخن را ايراد فرمود.

بخش اول

مَا هِيَ إِلاَّ آلْکُوفَةُ، أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إنْ لَمْ تَکُوني إِلاَّ أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِيرُکِ، فَقَبَّحَکِ اَللهُ! وَ تَمَثَّلَ بِقَولِ الشاعِرِ :
لَعَمْرُ أَبِيِکَ الْخَيْرِ يَا عَمْرُو إِنَّني *** عَلَى وَضَرٍ ـ مِنْ ذَاالاْنَاءِ ـ قَليِلٍ

براى حکومت من، جز کوفه که آن را جمع مى کنم و يا مى گشايم، باقى نمانده است. اى کوفه! اگر تنها تو (سرمايه من در برابر دشمن) باشى، آن هم با اين همه طوفان که دارى، چهره ات زشت باد (و اى کاش تو هم نبودى)!
سپس امام (عليه السلام) به گفته شاعر، تمثّل جست که مى گويد:
به جان پدر نيکوکارت ـ اى عمرو! ـ سوگند! که من فقط سهم اندکى از آن پيمانه دارم. (اين کلام، اشاره به اين دارد که بر اثر نافرمانى و عصيان مردم کوفه و عراق، توان من براى حکومت و مبارزه با دشمن، کاهش يافته است).

بخش دوم

ثمّ قال (عليه السلام):
أُنْبِئْتُ بُسْرآ قَدِ آطَّلَعَ آلْيَمَنَ، وَ إِنِّي وَ آللهِ! لاَظُنُّ أنَّ هؤُلاءِ آلْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِماعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، وَ بِمَعْصِيَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِي آلحَقِّ، وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي آلْبَاطِلِ، وَ بِأَدَائِهِمُ آلاْمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِيَانَتِکُمْ، وَ بِصَلاَحِهِمْ في بِلاَدِهِمْ وَ فَسَادِکُمْ، فَلَوِ آئْتَمَنْتُ أَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ، لَخَشِيْتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلاَقَتِهِ.

سپس چنين فرمود:
به من خبر رسيده که بُسر (بن اَرطاة) بر يمن تسلّط يافته است. به خدا سوگند! يقين دارم که اين گروه (ستمگر و خونخوار) به زودى بر همه شما مسلّط مى شوند و حکومت را از شما خواهند گرفت، به دليل اين که آن ها در امر باطل خود، متّحدند و شما در امر حق خود، پراکنده ايد. شما در امر حق، پيشواى خود را نافرمانى مى کنيد، در حالى که آن ها در امر باطل، مطيع فرمان پيشواى خويش اند. آن ها به رئيس خود، اداى امانت مى کنند، در حالى که شما خيانت مى کنيد. آن ها در اصلاح شهرها و ديار خود مى کوشند، در حالى که شما مشغول فساديد (به اين ترتيب، آنها داراى اتحاد و انضباط و امانت و اصلاح در بلاد خويش اند و شما در تمام اينها، عکس آن ها هستيد). من چگونه مى توانم به شما اعتماد کنم، در حالى که اگر قدحى را به رسم امانت به يکى از شما بسپارم، از آن بيم دارم که دسته يا بندِ آن را بربايد؟.

بخش سوم

اَللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي، وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُوني، فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْرآ مِنْهُمْ، وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّآ مِنِّي! اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا يُمَاثُ آلْمِلْحُ فِيآلْمَاءِ، أَمَا ـ وَ اللهِ! ـ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي بِکُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ.
هُنَالِکَ، لَوْ دَعَوْتَ، أَتَاکَ مِنْهُمْ *** فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ آلْحَمِيمِ
ثمّ نزل (عليه السلام) من المنبرِ.

خداوندا! من از آن ها خسته شده ام و آن ها نيز از من (که هماهنگى با نيّات شومشان ندارم) خسته شده اند. من از آنان ملول گشته ام و آنان نيز از من ملول گشته اند؛ پس به جاى آنان، افرادى بهتر به من عنايت فرما! و به جاى من، شخص بدى را بر سر آن ها مسلّط فرما. خداوندا! دل هاى آن ها را (از غم و اندوه) ذوب کن آن گونه که نمک در آب ذوب مى شود! بدانيد ـ به خدا سوگند ـ دوست داشتم به جاى شما، يک هزار مرد سوار ازقبيله بنى فراس بن غنم (که شجاع و وفادارند) مى داشتم. (سپس امام (عليه السلام) در وصف آنان به اين شعر متمثّل مى شود:)
هُنَالِکَ، لَوْ دَعَوْتَ، أَتَاکَ مِنْهُمْ *** فَوَارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ آلْحَمِيمِ
اگر آن ها را بخوانى، سوارانى مانند ابرهاى تابستانى (سريع و تندرو) به سوى تو مى آيند.
سپس امام (عليه السلام) (خطبه را پايان داد و) از منبر فرود آمد.