خطبه 116

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
وَفِيها يَنْصَحُ أصْحَابَهُ

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
وَفِيها يَنْصَحُ أصْحَابَهُ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن ياران خود را اندرز مى دهد.

بخش اوّل

أَرْسَلَهُ دَاعِياً إلَى الْحَقِّ وَشَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ، فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَلا مُقَصِّرٍ، وَجَاهَدَ فِي اللهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَلا مُعَذِّرٍ. إمَامُ مَنِ اتَّقَى، وَبَصَرُ مَنِ اهْتَدَى.

خداوند، او (پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)) را فرستاد تا به سوى حق دعوت کند، و گواه بر اعمال خلق باشد. او بدون سستى، به ابلاغ رسالت پروردگارش پرداخت و هرگز کوتاهى نکرد. در راه خدا با دشمنان او بدون ضعف، جهاد کرد و در اين راه هيچ عذر و بهانه اى نياورد، او پيشواى پرهيزکاران، و روشنى بخش چشم هدايت جويان است.

بخش دوم

ومنها: وَلَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْکُمْ غَيْبُهُ، إذاً لَخَرَجْتُمْ إلَى الصُّعُدَاتِ تَبْکُونَ عَلَى أَعْمَالِکُمْ، وَتَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ، وَلَتَرَکْتُمْ أَمْوَالَکُمْ لا حَارِسَ لَهَا وَلا خالِفَ عَلَيْهَا، وَلَهَمَّتْ کُلَّ امْرِىءٍ مِنْکُمْ نَفَسُهُ، لا يَلْتَفِتُ إلَى غَيْرِهَا؛ وَلَکِنَّکُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُکِّرْتُمْ، وَأَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْکُمْ رَأْيُکُمْ، وَتَشَتَّتَ عَلَيْکُمْ أَمْرُکُمْ. وَلَوَدِدْتُ أَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ، وَأَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْکُمْ. قَوْمٌ وَاللهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ، مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ، مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ، مَتَارِيکُ لِلْبَغْيِ. مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَأَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ، فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ، وَالْکَرَامَةِ الْبَارِدَةِ.

اگر شما همانند من از آنچه پنهان است خبر داشتيد (و آينده تاريک خود را مى ديديد) از خانه ها بيرون آمده سر به بيابان مى گذاشتيد، براى اعمال خويش گريه مى کرديد، و بر سر و صورت مى زديد، و اموال خود را بدون نگهبان وجانشين در تصرف آن، رها مى ساختيد، هر يک از شما (از شدت وحشت) تنها به خود مى پرداخت و متوجه ديگرى نبود؛ ولى (متأسفانه) تذکراتى را که به شما داده شده فراموش کرده ايد، و از آنچه بر حذر داشته شده ايد، ايمن گشته ايد، درنتيجه عقلتان گمراه و سرگردان شده، و امورتان پراکنده گشته است. (به خدا سوگند!) دوست داشتم خدا ميان من و شما جدايى مى افکند و مرا به کسى که درباره من از شما سزاوارتر و شايسته تر است ملحق مى ساخت، همان قومى که ـ به خدا سوگند! ـ افکارشان خجسته و پربار بود و صاحب آگاهى و انديشه بودند، همان ها که به حق سخن مى گفتند، و ظلم و ستم را ترک مى کردند آن ها که از پيش، در طريق هدايت گام نهادند و در راه روشن، به سرعت پيش رفتند درنتيجه به سعادت جاويدان و زندگى گوارا و پرارزش دست يافتند.

بخش سوم

أَمَا وَاللهِ، لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْکُمْ غُلاَمُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ؛ يَأْکُلُ خَضِرتَکُمْ، وَيُذِيبُ شَحْمَتَکُمْ، إيهٍ أبَا وَذَحَةَ!

آگاه باشيد! به خدا سوگند! جوانکى از طايفه بنى ثقيف که متکبّر و هوس باز است بر شما مسلّط مى شود، اموال و کشتزارهاى سرسبزِ شما را مى بلعد و نيرو وقدرت شما را مى گيرد. اى «ابا وَذَحه» (اى حجّاج)! بر فشارت بيفزا! (و از اين مردم ناسپاس انتقام بگير).