خطبه 153

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن به صفات گمراهان و غافلان اشاره مى فرمايد.

بخش اول

وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ آللهِ يَهْوِي مَعَ آلْغَافِلِينَ، وَ يَغْدُو مَعَ آلْمُذْنِبِينَ، بِلاسَبِيلٍ قَاصِدٍ، وَ لا إِمَامٍ قَائِدٍ.

او (انسان گمراه) در اين چند روزى که خدا به او مهلت داده (تا با اعمال صالح، سعادت جاودان را براى خود فراهم سازد) پيوسته با غافلان به سوى سقوط مى رود و همه روز با گنهکاران به سر مى برد؛ بى آن که در طريقى گام نهد که او را به حق رساند يا پيشوايى برگزيند که قائد و راهنماى او باشد.

بخش دوم

منها:: حَتَّى إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ، وَ آسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلابِيبِ غَفْلَتِهِمُ آسْتَقْبَلُوا مُدْبِرآ، وَ آسْتَدْبَرُوا مُقْبِلا، فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَکُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ، وَ لا بِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ.
إِنِّي أُحَذِّرُکُمْ، وَ نَفْسِي، هذِهِ آلْمَنْزِلَةَ. فَلْيَنْتَفِعِ آمْرُؤٌ بِنَفْسِهِ، فَإِنَّمَا آلْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ آنْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَدآ وَاضِحآ يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي آلْمَهَاوِي، وَ الضَّلالَ فِي آلْمَغَاوِي، وَ لا يُعِينُ عَلَى نَفْسِهِ آلْغُواةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقٍّ، أَوْ تَحْرِيفٍ فِي نُطْقٍ، أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ.

(اين وضع دنياپرستان غافل همچنان ادامه مى يابد) تا هنگامى که خداوند پرده از کيفر گناهانشان بردارد و آن را به آن ها نشان دهد و آنان را از پشت پرده هاى غفلت بيرون کشد.
در اين هنگام به استقبال آنچه به آن پشت کرده بودند مى شتابند و به آنچه روى آورده بودند، پشت مى کنند. آن ها (مى بينند) نه از آنچه به آن رسيدند نفعى بردند و نه از مواهبى که به دست آوردند بهره اى گرفتند.
من، شما و خويشتن را از چنين وضعى بر حذر مى دارم؛ هر کس بايد از (مواهب و امکانات) خويشتن بهره گيرد؛ چرا که شخص بصير و بينا کسى است که (با گوش خود) بشنود و بينديشد، و (با چشم خود) ببيند و عبرت گيرد؛ سپس در جاده روشنى گام نهد که در آن از راه هايى که به سقوط و گمراهى و شبهات اغواگر منتهى مى شود، دورى جويد و گمراهان را از طريق سازش کارى در حق، يا تحريف در سخن، يا ترس از راستگويى، بر خود مسلط نکند.

بخش سوم

فَأَففِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَکْرَتِکَ، وَ آسْتَيْقِظْ مَنْ غَفْلَتِکَ، وَ آخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِکَ، وَ أَنْعِمِ آلْفِکْرَ فِيمَا جَاءَکَ عَلَى لِسَانِ النَّبِىِّ اَلْأُمِّيِّ (صلي الله عليه و آله) مِمَّا لابُدَّ مِنْهُ وَ لا مَحِيصَ عَنْهُ؛ وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذلِکَ إِلَى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَ مَا رَضِىَ لِنَفْسِهِ؛ وَضَعْ فَخْرَکَ، وَ آحْطُطْ کِبْرَکَ، وَ آذْکُرْ قَبْرَکَ، فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّکَ، وَ کَمَا تَدِينُ تُدَانُ، وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ مَا قَدَّمْتَ آلْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَدآ، فَامْهَدْ لِقَدَمِکَ، وَ قَدِّمْ لِيَوْمِکَ. فَالْحَذَرَ آلْحَذَرَ أَيُّهَا آلْمُسْتَمِعُ! وَ آلْجِدَّ آلْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ! (وَ لايُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِيرٍ).

اى شنونده! از مستى خود به هوش آى! و از غفلت بيدار شو! و از عجله و شتاب خود (در امر دنيا) بکاه. در آنچه از زبان پيامبر امّى (صلي الله عليه و آله) به تو رسيده و راه گريزى از آن نيست، درست بينديش (و دستوراتش را به کار بند) و با کسى که از اين دستورات سرپيچى مى کند همراه مشو، و او را به آنچه براى خود راضى شده واگذار. فخرفروشى را کنار بگذار و از مرکب تکبّر به زير آى! و به ياد قبرت باش که گذرگاهت به سوى عالم آخرت است. (بدان!) همان گونه که جزا مى دهى جزا داده خواهى شد و همان چيزى را که زراعت مى کنى درو خواهى کرد و آنچه امروز از پيش مى فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد. پس براى ورود خود در سراى ديگر جايى فراهم ساز! و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست. به هوش باش، به هوش باش اى شنونده! و کوشش و تلاش کن اى غافل! و (بدان) هيچ کس مانند شخص آگاه، تو را از حقايق امور باخبر نمى سازد!

بخش چهارم

إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ آللهِ فِي الذِّکْرِ آلْحَکِيمِ، الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ، وَ لَهَا يَرْضَى وَ يَسْخَطُ، أَنَّهُ لا يَنْفَعُ عَبْدآ ـ وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ ـ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا، لاقِيآ رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هذِهِ آلْخِصَال لَمْ يَتُبْ مِنْهَا: أَنْ يُشْرِکَ بِاللهِ فِيمَا آفْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلاکِ نَفْسٍ، أَوْ يَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ،أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ، أَوْ يَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ، أَوْ يَمْشِيَ فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ. آعْقِلْ ذلِکَ فَإِنَّ آلْمِثْلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِهِ.
إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا؛ وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا آلْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا؛ وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ آلْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ آلْفَسَادُ فِيهَا؛ إِنَّ آلْمُؤْمِنِينَ مُسْتَکِينُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُشْفِقُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ خَائِفُونَ.

از امور قطعى و مسلّم الهى در کتاب حکيم و استوار او (قرآن مجيد) که خداوند در ازاى آن پاداش و کيفر مى دهد، و براى آن خشنود مى شود يا خشم مى گيرد، اين است که هرگاه انسان با يکى از اين خصلت ها بدون توبه از دنيا برود و پروردگار خود را همراه آن ملاقات کند، اعمالش سودى براى او نخواهد داشت؛ هر چند خود را به زحمت افکند و عملش را خالص گرداند.
(نخست) اين که همتايى براى خدا در عبادتى که بر او فرض کرده قرار دهد يا خشم خود را با کشتن بى گناهى فرو نشاند يا کسى را به سبب عملى که ديگرى انجام داده نکوهش کند (و او را متّهم سازد). يا براى برآوردن حاجتى که به مردم دارد بدعتى در دين خدا بگذارد يا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در ميان آنان با دو زبان سخن بگويد (و نفاق و دورويى پيشه کند)، در آنچه گفتم بينديش (و بقيه را بر آن قياس کن)؛ چرا که هرچيز را با مثل و مانندش مى توان شناخت.
(بدان) چهارپايان تمام همّتشان شکم هايشان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدّى به ديگران است و زنان (هوس باز) تمام فکرشان زينت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضع اند و براى ديگران بيمناک اند (مبادا از جانب آن ها آسيبى به ديگران برسد). و (در برابر مسئوليّت هايشان در پيشگاه خدا) خائف و ترسان اند.