خطبه 223

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
قالَهُ عِنْدَ تِلاوَتِهِ: (يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِيمِ)

از سخنان امام (عليه السلام) است
که به هنگام تلاوت آيه شريفه (يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِيمِ)؛ «اى انسان! چه چيز تو را دربرابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است؟».

بخش اوّل

أَدْحَضُ مَسْؤُولٍ حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ.
يَا أَيُّهَا آلْإِنْسَانُ، مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ، وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ، وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَکَةِ نَفْسِکَ؟ أَمَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ، أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِکَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَى آلضَّاحِيَ مِنْ حَرِّ آلشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى آلْمُبْتَلِي بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکِي رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَکَ عَلَى دَائِکَ، وَ جَلَّدَکَ عَلَى مُصَابِکَ، وَ عَزَّاکَ عَنِ آلْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِکَ وَ هِيَ أَعَزُّ آلْأَنْفُسِ عَلَيْکَ! وَ کَيْفَ لا يُوقِظُکَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَةٍ، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ آلْفَتْرَةِ فِي قَلْبِکَ بِعَزِيمَةٍ، وَ مِنْ کَرَى آلْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِکَ بِيَقَظَةٍ، وَ کُنْ لِلّهِ مُطِيعاً، وَ بِذِکْرِهِ آنِساً.

اين انسان (دربرابر گناهانى که انجام مى دهد) نادرست ترين دليل را براى خود اقامه مى کند و اين بى خبر مغرور به بدترين عذر متوسّل مى شود، چراکه درباره خود بيشترين جهالت را دارد! اى انسان! چه چيز تو را به گناهت جسور ساخته و چه چيز تو را در مقابل پروردگارت مغرور کرده و چه چيز تو را به هلاکت خويش علاقه مند نموده است؟ آيا درد تو درمان ندارد يا براى اين خوابت بيدارى نيست؟ چرا آن گونه که به ديگران رحم مى کنى به خودت رحم نمى کنى؟! کسى را در دل آفتاب سوزان مى بينى و دربرابر حرارت آن بر او سايه مى افکنى يا بيمارى را مشاهده مى کنى که درد جانکاهى بدنش را سخت آزرده واز روى ترحّم بر او مى گريى (پس چرا درباره خود بى تفاوت هستى؟). چه چيز تو را دربرابر اين بيمارى ات شکيبا ساخته و دربرابر مصائب خود صبور کرده واز گريه بر خويشتن بازداشته است؟! در حالى که هيچ چيز براى تو عزيزتر از نفس خودت نيست. چگونه ترس از بلاها و عذاب هاى شبانه تو را بيدار نکرده در حالى که براثر معصيت الهى، هر روز، خود را به مرحله شديدترى از خشم خدا مى افکنى؟! حال که چنين است بيمارى سستى دل خود را با داروى تصميم وعزم راسخ مداوا کن و اين خواب غفلتى را که چشمت را فروگرفته با بيدارى برطرف ساز، بنابراين مطيع خداوند باش و با ياد او انس گير!

بخش دوم

وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْکَ، يَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَيَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ، فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي کَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ. فَلَمْ يَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْکَ، أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ! وَآيْمُ آللّهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي آلْقُوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي آلْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِيمِ آلْأَخْلاقِ، وَ مَسَاوِيءِ آلْأَعْمَالِ.

خوب تصوّر کن: در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى، او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد، او تو را به عفو و بخشش خويش فرامى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غير او روى مى آورى. بزرگ و بلندمرتبه است خدايى که با آن همه قدرت و قوت، اين قدر کريم است؛ ولى تو با آن حقارت وضعف، اين اندازه براى معصيت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى. (با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش بازنداشته و پرده گناهانت را ندريده است، بلکه حتى يک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى که پرده بر آن افکنده و يا بلا ومصيبتى که از تو دور کرده است. آرى، با اين همه گناه که دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟ به خدا سوگند! اگر اين وضعى که تو با خدا دارى (که پيوسته عصيانش را مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در ميان دو نفر که در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت تو نخستين کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم و نکوهش مى کردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نکوهيده تر است).

بخش سوم

وَ حَقّاً أَقُولُ! مَا آلدُّنْيَا غَرَّتْکَ، وَ لکِنْ بِهَا آغْتَرَرْتَ، وَ لَقَدْ کَاشَفَتْکَ آلْعِظَاتِ، وَ آذَنَتْکَ عَلَى سَوَاءٍ، وَ لَهِيَ بِمَا تَعِدُکَ مِنْ نُزُولِ آلْبَلاءِ بِجِسْمِکَ، وَ آلنَّقْصِ فِي قُوَّتِکَ، أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَکْذِبَکَ، أَوْ تَغُرَّکَ. وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَکَ مُتَّهَمٌ، وَ صَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُکَذَّبٌ، وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِي آلدِّيَارِ آلْخَاوِيَةِ، وَ آلرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکِيرِکَ، وَ بَلاغِ مَوْعِظَتِکَ، بِمَحَلَّةِ آلشَّفِيقِ عَلَيْکَ، وَ آلشَّحِيحِ بِکَ! وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلّاً! وَ إِنَّ آلسُّعَدَاءَ بِالدُّنْيَا غَداً هُمُ آلْهَارِبُونَ مِنْهَا آلْيَوْمَ.

حق مى گويم: دنيا تو را فريب نداده، اين تو هستى که به آن فريفته و مغرور شده اى (و خود را فريب داده اى)، دنيا پندهاى فراوانى دارد که پرده از روى واقعيت خود براى تو برداشته و تو را به عدل و انصاف فراخوانده است. دنيا با هشدارهايى که از طريق نزول بلا و آفات در جسمت و کاستن از قوا و نيرويت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گويد يا فريبت دهد. چه بسيار نصيحت کنندگانى درباره دنيا که نزد تو متهم اند و چه بسيار راستگويانى درمورد اخبار دنيا که ازسوى تو تکذيب مى شوند. اگر حال دنيا را در مناطق ويران شده و خانه هاى خالى از سکنه جست وجو کنى، به يقين آن را يادآورى کننده اى نيکو و واعظى گويا مى يابى همچون دوستى مهربان که از رسيدن اندوه به تو به شدّت ناراحت مى شود. دنيا چه سراى خوبى است براى کسى که آن را خانه هميشگى خود نداند و چه محلّ نيکويى است براى کسى که آن را وطن خود برنگزيند. (آرى!) سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت، کسانى هستند که امروز از آن مى گريزند.

بخش چهارم

إِذَا رَجَفَتِ آلرَّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلائِلِهَا آلْقِيَامَةُ، وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَکٍ أَهْلُهُ، وَ بِکُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ، وَ بِکُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ يُجْزَ فِي عَدْلِهِ وَقِسْطِهِ يَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِي آلْهَوَاءِ، وَلا هَمْسُ قَدَمٍ فِي آلْأَرْضِ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فَکَمْ حُجَّةٍ يَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ، وَ عَلائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ!
فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِکَ مَا يَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ، وَ خُذْ مَا يَبْقَى لَکَ مِمَّا لا تَبْقَى لَهُ، وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِکَ؛ وَشِمْ بَرْقَ آلنَّجَاةِ؛ وَ آرْحَلْ مَطَايَا آلتَّشْمِيرِ.

در آن زمان که آن لرزه سخت و سنگين روى دهد (و نفخه صور واقع شود) و قيامت با تمام حوادث بزرگ و وحشتناکش تحقق يابد و اهل هر مذهب ومعبدى به آن ملحق شود و بندگان هر معبودى به او بپيوندند و هر اطاعت کننده اى به مطاعش ملحق شود، در آن هنگام در صحنه عدل و قسط پروردگار (همه اعمال) حتى چشمى که برخلاف حق به آسمان گشوده شده وگامى که آهسته (به ظلم) در زمين برداشته شده، به حق و عادلانه پاداش داده مى شوند. در آن روز چه بسيار دليل هايى که ابطال مى گردد و چه دستاويزهاى عذرى که قطع مى شود. حال که چنين است کوشش کن تا چيزى به دست آورى که عذر تو را موجه سازد و حجت و دليل خويش را با آن استوار سازى. چيزى به دست آور که براى تو باقى بماند، دربرابر آنچه تو براى آن باقى نمى مانى. (با تهيّه زاد و توشه) براى سفر آخرت آماده شو، و چشم به برق نجات (و دليل راه) بدوز و مرکب راهوار خود را براى اين سفر آماده ساز و بار و بنه خويش را بر آن ببند!