خطبه 131

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن کَلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
وَفِيهِ يُبَيِّنُ سَبَبَ طَلَبِهِ الْحُکْمَ وَيَصِفُ الاْمامَ الْحَقَّ

از سخنان امام (عليه السلام) است
که در آن علت اين که به دنبال حکومت بر مردم است و نيز صفات يک امام دادگر را تشريح مى کند.

بخش اوّل

أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ، والْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، والْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُکُمْ عَلَى الْحَقِّ وَأَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الْأَسَدِ! هَيْهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِکُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ، أَوْ أُقِيمَ اعْوِجَاجَ الْحَقِّ.

اى ارواح پراختلاف! و اى دل هاى پراکنده! شما که بدن هايتان حاضر و ظاهر است، وعقل هايتان پوشيده و پنهان! من پيوسته شما را متوجه حق مى سازم ولى شما از آن فرار مى کنيد همچون بزهايى که از غرّش شير مى گريزند! هيهات که من بتوانم به وسيله شما ظلمت و تاريکى را از چهره عدالت برگيرم يا کژى حق را راست کنم.

بخش دوم

اللَّهُمَّ إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاالْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الاْصْلاَحَ فِي بَلاَدِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ. اللَّهُمَّ إني أَوَّلُ مَنْ أنَابَ، وَسَمِعَ وأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إلاَّ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) بِالصَّلاَةِ.

خدايا! تو مى دانى که آنچه ما (در امر حکومت) انجام داديم نه براى به دست آوردن سلطنت و مقام بود، و نه براى نيل به متاع پست دنيا، بلکه براى اين بود که نشانه هاى محوشده دينت را بازگردانيم و بر پا سازيم و اصلاح را در شهرهاى تو آشکار کنيم، تا بندگان ستم ديده ات (از ظلم ظالمان) ايمن گردند، وحدود وقوانين تعطيل شده ات اقامه و اجرا شود.
خداوندا! من نخستين کسى بودم که به سوى تو بازگشتم، و دعوت تو را شنيدم و اجابت کردم، هيچ کس جز رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پيش از من (به درگاه تو) نماز نخواند.

بخش سوم

وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ يَکُوَنَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالْأَحْکَامِ وَإمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَکُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَلا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَلا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَلا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَلا الْمُرْتَشِي فِي الْحُکْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ، وَلا الْمُعطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِکَ الأُمَّةَ.

شما مى دانيد، آن کس که بر نواميس، و خون ها، و اموال (مردم) و احکام وامامت مسلمين، سلطه پيدا مى کند، نبايد بخيل باشد تا حرص جمع آورى اموال براى خود، او را مشغول سازد (و از حق و عدالت بازدارد) و نبايد جاهل ونادان باشد که با جهل خويش مردم را گمراه کند و نه خشن باشد که با خشونت خويش پيوندهاى مردم را قطع کند و نه ستمگر و حيف وميل کننده اموال (بيت المال) که تبعيض روا دارد، و گروهى را بر گروه ديگرى (بى دليل) مقدّم شمرد، و نه در قضاوت رشوه گير باشد که حقوق (مردم) را از بين ببرد و در رساندن حق (به صاحبانش) کوتاهى ورزد و نبايد سنّت (پيامبر (صلي الله عليه و آله)) را تعطيل کند وبدين سبب امّت را به هلاکت بيفکند!