خطبه 22

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ (عليه السلام)
حِينَ بَلَغَهُ خَبَرُ النّاکِثينَ بِبَيْعَتِهِ
و فِيهَا يَذِمُّ عَمَلَهُمْ و َيُلْزِمُهُمْ دَمَ عُثْمانَ و يَتَهَدَّدُهُمْ بِالْحَرْبِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
هنگامى که خبر پيمان شکنانِ بيعت امام (عليه السلام) به آن حضرت رسيد اين خطبه را در نکوهش آنان ايراد فرمود و گناه خون عثمان را به گردن آن ها افکند و آنان را تهديد به جنگ کرد

بخش اول

أَلاَ وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَ آسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ آلجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ، وَ يَرْجِعَ آلْبِاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ. وَ آللهِ! مَا أَنْکَرُوا عَلَىَّ مُنْکَرآ، وَ لاَجَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نَصِفآ.

آگاه باشيد! شيطان، حزب خود را بسيج کرده و سپاهش را گردآورده است تا بار ديگر، ظلم و ستم به وطنش برسد و باطل، به جايگاه نخستينش بازگردد.
به خدا سوگند! هيچ کار خلافى از من سراغ ندارند و انصاف را ميان من وخود، حاکم نکرده اند.

بخش دوم

وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّآ هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَمآ هُمْ سَفَکُوهُ، فَلَئِنْ کُنْتُ شَريکَهُمْ فيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ لَئِنْ کانُوا وَ لُوهُ دُوني، فَمَا التَّبِعَةُ إلاَّ عِنْدَهُمْ، وَ إِنَّ أعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّآ قَدْ فَطَمَتْ، وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيْتَتْ. ياخَيْبَةَ الدّاعِي! مَنْ دَعا! وَ إِلاَمَ أُجِيبَ! وَإِنِّي لَراضٍ بِحُجَّةِ اللهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهمْ.

آنها حقّى را از من مطالبه مى کنند که خود، آن را ترک گفته اند، و انتقام خونى را مى طلبند که خود، آن را ريخته اند! اگر (فرضآ) من در ريختن اين خون (خون عثمان) شريکشان بوده ام، آن ها نيز سهيم بوده اند، و اگر تنها خودشان مرتکب اين کار شده اند، مسئوليتش بر گردن خودشان است. (بنابراين) مهم ترين دليل آنها بر ضدّ خود آن هاست. (آرى) آن ها مى خواهند از مادرى شير بنوشند که شير دادنش را قطع کرده! و بدعتى را زنده کنند که مدت هاست مرده! (آنها مى خواهند همان بى عدالتى هاى زمان عثمان تکرار شود و گروهى بر بيت المال اسلام، به ناحق، مسلّط باشند! هرگز اين کار در حکومت من تکرار نمى شود؛ نه مال و نه پُست و مقامى را به ناحق، به کسى نمى بخشم!) اى نااميدى! به سراغ اين دعوت کننده بيا. راستى چه کسى دعوت مى کند و مردم (ناآگاه) چه دعوتى را اجابت مى کنند؟! من به حجت و علم الهى درباره اين گروه راضى ام (و حاکم ميان من و آنها خداست).

بخش سوم

فَإِنْ أبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ و کَفى بِهِ شافِيآ مِنَ الْباطِلِ، وَ ناصِرآ لِلْحَقِّ! وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعانِ! وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ کُنْتُ وَ ما أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَ لا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ إِنّي لَعَلى يَقينٍ مِنْ رَبِّي، وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِيني.

اگر آن ها از پذيرش حق امتناع کنند، لبه تيز شمشير را به آن ها مى بخشم؛ همان شمشيرى که بهترين درمان باطل (در برابر زورگويان) و يار و ياور حق (در برابر ستمگران خودکامه) است. راستى عجيب است که از من خواسته اند در برابر نيزه هاى آنان حاضر شوم و در مقابل شمشيرهايشان شکيبا باشم! (آرى آن ها به من اعلام جنگ کرده اند!) مادران در سوگشان به عزا بنشينند! من کسى نبودم که به نبرد تهديد شوم يا از شمشير و نيزه مرا بترسانند! چراکه به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آيين خود، کمترين شکّ و ترديدى ندارم.