وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّآ هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَمآ هُمْ سَفَکُوهُ، فَلَئِنْ کُنْتُ شَريکَهُمْ فيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ لَئِنْ کانُوا وَ لُوهُ دُوني، فَمَا التَّبِعَةُ إلاَّ عِنْدَهُمْ، وَ إِنَّ أعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّآ قَدْ فَطَمَتْ، وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيْتَتْ. ياخَيْبَةَ الدّاعِي! مَنْ دَعا! وَ إِلاَمَ أُجِيبَ! وَإِنِّي لَراضٍ بِحُجَّةِ اللهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهمْ.
آنها حقّى را از من مطالبه مى کنند که خود، آن را ترک گفته اند، و انتقام خونى را مى طلبند که خود، آن را ريخته اند! اگر (فرضآ) من در ريختن اين خون (خون عثمان) شريکشان بوده ام، آن ها نيز سهيم بوده اند، و اگر تنها خودشان مرتکب اين کار شده اند، مسئوليتش بر گردن خودشان است. (بنابراين) مهم ترين دليل آنها بر ضدّ خود آن هاست. (آرى) آن ها مى خواهند از مادرى شير بنوشند که شير دادنش را قطع کرده! و بدعتى را زنده کنند که مدت هاست مرده! (آنها مى خواهند همان بى عدالتى هاى زمان عثمان تکرار شود و گروهى بر بيت المال اسلام، به ناحق، مسلّط باشند! هرگز اين کار در حکومت من تکرار نمى شود؛ نه مال و نه پُست و مقامى را به ناحق، به کسى نمى بخشم!) اى نااميدى! به سراغ اين دعوت کننده بيا. راستى چه کسى دعوت مى کند و مردم (ناآگاه) چه دعوتى را اجابت مى کنند؟! من به حجت و علم الهى درباره اين گروه راضى ام (و حاکم ميان من و آنها خداست).