خطبه 26

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ (عليه السلام)
وَ فِيها يَصِفُ الْعَرَبَ قَبْلَ البِعْثَةِ، ثُمَّ يَصِفُ حَالَهُ قَبْلَ البَيْعَةِ لَهُ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که حال اعراب و چگونگى حيات و معيشت آنان را در پيش از بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بيان مى کند؛ آنگاه به شرح حال خويش در سال هاى قبل از بيعت مسلمين با وى، مى پردازد

بخش اول

اِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمّدآ (صلي الله عليه و آله)، نَذيرآ لِلْعالَمِينَ، وَ أَمينآ عَلَى التَّنْزِيلِ، وَ أَنْتُمْ ـ مَعْشَرَ الْعَرَبِ! عَلَى شَرِّ دِينٍ، وَ فِي شَرِّ دارٍ، مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ، وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ، تَشرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأکُلُونَ الْجَشِبَ، وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أرْحَامَکُمْ. أَلاْصْنامُ فِيکُمْ مَنْصُوبَةٌ، وَ الآثامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ.

خداوند، محمّد (صلي الله عليه و آله) را به رسالت مبعوث کرد، تا جهانيان را بيم دهد و امين آيات او باشد، در حالى که شما جمعيّت عرب، بدترين آيين را داشتيد و در بدترين سرزمين ها و در ميان سنگ هاى خشن و مارهاى فاقد شنوايى (که از هيچ چيز نمى ترسيدند و خطرشان بسيار زياد بود) زندگى مى کرديد و آب هاى آلوده مى نوشيديد و غذاهاى بسيار ناگوار مى خورديد و پيوسته خون يکديگر را مى ريختيد و پيوند با خويشان را قطع مى کرديد (و دختران را زنده به گور مى کرديد و پسران خود را به قتل مى رسانديد)؛ بت ها در ميان شما برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود.

بخش دوم

فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ آلْمَوْتِ، وَ أَغْضَيْتُ عَلَى آلْقَذَى، وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ آلْکَظَمِ، وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.

من نگاه کردم و ديدم (براى گرفتن حق خود و مسلمانان) يار و ياورى جز خاندانم ندارم (به همين دليل، قيام نکردم؛ چرا که) به مرگِ آنان راضى نشدم واين در حالى بود که چشم بر خاشاک فرو بستم و با گلويى که استخوان در آن گير کرده بود (جرعه تلخ حوادث را) نوشيدم و بر نوشيدن اين جرعه ـ که تلخ تر از حَنْظَل بود ـ شکيبايى کردم.

بخش سوم

وَ منها: وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيهِ عَلَى آلْبَيْعَةِ ثَمَنآ، فَلاَ ظَفِرَتْ يَدُ الْبايِعِ، وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ آلْمُبْتَاعِ، فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا، وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا، فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا، وَ عَلاَ سَنَاهَا، وَ آسْتَشْعِرُوا آلصَّبْرَ، فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى النَّصْرِ.

و در ادامه آمده است:
او (عمرو عاص) ـ با معاويه ـ بيعت نکرد تا اين که با او شرط کرد که در برابر آن، بهايى دريافت کند. (در اين معامله شوم)، دست فروشنده به پيروزى نرسد! و سرمايه خريدار به رسوايى منتهى شود!
(اکنون که آن ها روى بلاد مسلمانان و حکومت بر مسلمانان، اين چنين معامله مى کنند) آماده پيکار شويد و ساز و برگ جنگ را فراهم سازيد! که آتش جنگ، زبانه کشيده و شعله هاى آن بالا گرفته است. و صبر و استقامت را شعار خود سازيد! که بيش از هر چيز، پيروزى را به سوى شما فرامى خواند.