خطبه 29

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ (عليه السلام)
بَعدَ غارَةِ الضَّحّاکِ بْنِ قَيْسٍ صاحِبِ مُعاويَةَ عَلَى الْحَاجِّ بَعْدَ قِصَّةِ الْحَکَمَينِ، و فِيها يَسْتَنْهِضُ أصْحَابَهُ لِمَا حَدَثَ فِي الاْطْرافِ

از خطببه هاى امام (عليه السلام) است
و بخشى از خطبه اى است که امام (عليه السلام) بعد از حمله ضحاک بن قيس ـ يکى از دوستان معاويه ـ به کاروان حاجيان خانه خدا، بعد از داستان حکمين، بيان فرمود و در اين خطبه، به يارانش فرمان مى دهد تا در برابر حوادثى که در اطرافشان مى گذرد، به پا خيزند

بخش اول

أَيُّهَا النَّاسُ، آلْمُجْتَمِعَةُ أبْدَانُهُمْ، اَلْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، کَلامُکُمْ يُوهِي الصُّمَّ آلصِّلابَ، وَ فِعْلُکُمْ يُطْمِعُ فِيکُمُ آلاْعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِي الْمَجالِسِ: کَيْتَ وَکَيْتَ، فَإذَا جَاءَ آلْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِيْدِي حَيَادِ! مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاکُمْ، وَ لاَ آسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ، أَعَالِيلُ بِأَضَالِيلَ، وَ سَأَلْتُمُوني التَّطْويِلَ، دِفَاعَ ذِي آلدَّيْنِ الْمَطُولِ.

اى مردمى که بدن هايتان جمع و افکار و خواسته هايتان پراکنده است! سخنان (داغ) شما،سنگ هاى سخت را درهم مى شکند، ولى اعمال (سُست) شما دشمنانتان را به طمع مى اندازد. در مجالس خود (داد سخن مى دهيد و رجز مى خوانيد)؛ مى گوييد: «چنين و چنان خواهيم کرد»، امّا هنگامى که لحظه پيکار با دشمن فرامى رسد، مى گوييد: «اى جنگ! از ما دور شو!» آن کس که شما را (براى دفاع از حق) فراخواند، پاسخ آبرومندانه اى نمى شنود. و آن کس که شما را با قهر و زور (براى جهاد و انجام وظيفه) در فشار بگذارد، قلبش آرامش نمى يابد. شما پيوسته به بهانه هاى گمراه کننده متوسّل مى شويد و تعلّل مى ورزيد و از من مى خواهيد که جهاد را به تأخير اندازم، مانند بدهکارى که (بر اثر سستى وسهل انگارى، از اداى دين خويش ناتوان شده و) از طلب کار خود پيوسته تمديد و مهلت مى خواهد!

بخش دوم

لاَيَمْنَعُ آلضَّيْمَ آلذَّلِيلُ! وَ لاَيُدْرَکُ آلْحَقُّ إِلاَّ بِالْجِدِّ! أَىَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تَمْنَعُونَ، وَ مَعَ أَىِّ إِمَامٍ بَعْدِي تُقَاتِلُونَ؟
اَلْمَغْرُورُ وَاللهِ! مَنْ غَرَرْتُمُوهُ، وَ مَنْ فَازَ بِکُمْ، فَقَدْ فَازَ ـ وَاللهِ! ـ بِالسَّهْمِ آلاْخْيَبِ، وَ مَنْ رَمَى بِکُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ.

افراد ضعيف و ناتوان، هرگز نمى توانند ستم را از خود دور کنند؛ و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمى آيد. از کدامين خانه بعد از خانه خود دفاع مى کنيد؟ (آيا برتر از دارالاسلام جايى هست؟) و همراهِ کدام امام و پيشوا بعد از من به مبارزه با دشمن برمى خيزيد؟ (آيا امامى آگاه تر و عادل تر از من سراغ داريد؟) به خدا سوگند! فريب خورده واقعى کسى است که فريب شما را بخورد و آن کس که بخواهد به وسيله شما پيروز شود به خدا سوگند! همانند کسى است که در قرعه کشى و بخت آزمايى، برگ نابرنده اى نصيبش شود! و کسى که بخواهد به وسيله شما تيرى به سوى دشمن پرتاب کند، مانند کسى است که با تيرِ سر و ته شکسته، تيراندازى مى کند.

بخش سوم

أَصْبَحْتُ وَاللهِ لاَ أُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ، وَ لاَ أَطْمَعُ فِي نَصْرِکُمْ، وَ لاَ أُوعِدُ الْعَدُوَّ بِکُمْ. ما بَالُکُم؟ ما دَوَاؤُکُمْ؟ مَا طِبُّکُمْ؟ الْقَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُکُمْ. أَقَوْلا بِغَيْرِ عِلْمٍ! وَ غَفْلَةً مِنْ غَيْرِ وَرَعٍ! وَ طَمَعآ فِي غَيْرِ حَقٍّ!

به خدا سوگند! به آن جا رسيده ام که گفتارتان را تصديق نمى کنم و به يارى شما اميدى ندارم و دشمن را به وسيله شما تهديد نخواهم کرد. درد شما چيست؟ داروى شما کدام است؟ طبابت و درمانتان از چه راهى ميسّر است؟ اين گروه (شاميان) مردانى مانند شما هستند (چرا آن ها اين گونه متحدند و گوش به فرمان پيشواى ظالمشان هستند، ولى شما اين گونه پراکنده و عصيانگريد؟) آيا سخن بدون آگاهى (مشکلى را حل مى کند؟) و غفلت آميخته با بى تقوايى و اميد به پيروزى، در حالى که شايستگى آن را نداريد، (شما را به جايى مى رساند؟)