خطبه 185

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ
يَحْمَدُ اللهَ فِيْها وَ يُثْنِي على رَسُولِهِ وَ يَصِفُ خَلْقآ مِنَ الحَيَوانِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن ستايش خداوند و مدح و ثناى پيامبر (صلي الله عليه و آله) و سپس اسرار آفرينش گروهى از حيوانات آمده است.

بخش اوّل

آلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي لا تُدْرِکُهُ الشَّوَاهِدُ، وَلا تَحْوِيهِ آلْمَشَاهِدُ، وَلا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ، وَلا تَحْجُبُهُ آلسَّوَاتِرُ، آلدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ، وَبِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وَجُودِهِ، وَبِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لا شَبَهَ لَهُ. الَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ، وَآرْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ، وَقَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ، وَعَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُکْمِهِ. مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ آلْأَشْيَاءِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ، وَبِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ آلْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ، وَبِمَا آضْطَرَّهَا إِلَيْهِ مِنَ آلْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ. وَاحِدٌ لا بِعَدَدٍ، وَدَائِمٌ لا بِأَمَدٍ، وَقَائِمٌ لا بِعَمَدٍ. تَتَلَقَّاهُ آلْأَذْهَانُ لابَمُشَاعَرَةٍ، وَتَشْهَدُ لَهُ آلْمَرَائِي لا بِمُحَاضَرَةٍ. لَمْ تُحِطْ بِهِ آلْأَوْهَامُ، بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا، وَبِهَا آمْتَنَعَ مِنْهَا، وَإِلَيْهَا حَاکَمَهَا. لَيْسَ بِذِي کِبَرٍ آمْتَدَّتْ بِهِ النِّهَايَاتُ فَکَبَّرَتْهُ تَجْسِيمآ، وَلا بِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ آلْغَايَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيدآ؛ بَلْ کَبُرَ شَأْنآ، وَعَظُمَ سُلْطَانآ.

ستايش مخصوص خداوندى است که حواس، وى را درک نمى کنند، و مکان ها او را در بر نمى گيرند، چشم ها او را نمى بينند و پوشش ها وى را مستور نمى سازند، خداوندى که با حدوث مخلوقاتش، ازليت خود را آشکار ساخته و با پيدايش موجودات، وجود خود را نشان داده و با همانند بودن آفريده ها، عدم وجود مثل و مانندى را براى ذات پاکش اثبات کرده است. خداوندى که در وعده هايش صادق است و برتر از آن است که به بندگانش ستم روا دارد. در ميان بندگان، قيام به قسط کرده و در داورى خود، عدالت را درباره آن ها (به طور کامل) رعايت مى کند. حادث بودن اشيا را گواه بر ازليتش قرار داده و ناتوانى آن ها را نشانه اى از قدرت خود، و فناى قهرى آن ها را گواه بر دوام و ابديتش شمرده است. او يگانه است؛ اما نه يگانه عددى (بلکه مثل و مانندى ندارد)، هميشگى است؛ ولى نه به اين معنا که زمان نامحدودى دارد (او برتر از زمان است) و برقرار است بى آن که نگهدارنده اى داشته باشد. عقل ها او را درمى يابند ولى نه از طريق حواس، و چشم ها او را مى بينند نه به صورت حضور جسمانى، انديشه ها هرگز به او احاطه پيدا نکرده، بلکه خداوند به وسيله انديشه ها بر انديشه ها تجلى کرده است و با نيروى عقل، مسلّم گشته که کنه ذاتش را نتوان درک کرد و انديشه هاى ژرف، افکار سستى را که دعوى احاطه بر کنه ذاتش را دارند، به محاکمه کشيده اند. (او بزرگ است) امّا نه به اين معنا که حد و مرز جسمش طولانى است، (او باعظمت است) امّا نه به اين معنا که ابعاد جسمانى فوق العاده بزرگى دارد، بلکه شأن و مقامش بزرگ و والاست و سلطه اش باعظمت!

بخش دوم

وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدآ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ الصَّفِيُّ، وَأَمِينُهُ الرَّضِيُّ (صلي الله عليه و آله) أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ آلْحُجَجِ، وَظُهُورِ آلْفَلَجِ، وَإِيضَاحِ آلْمَنْهَجِ ؛ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعآ بِهَا، وَحَمَلَ عَلَى آلْمَحَجَّةِ دالاّ عَلَيْهَا، وَأَقَامَ أَعْلامَ آلاِْهْتِدَاءِ وَمَنَارَ الضِّيَاءِ، وَجَعَلَ أَمْرَاسَ آلاِْسْلامِ مَتِينَةً، وَعُرَا آلاِْيمَانِ وَثِيقَةً.

و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده برگزيده و امين مرضىّ اوست ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ (خداوند) او را براى بيان حجت هاى لازم وپيروزى آشکار (حق بر باطل) و روشن ساختن راه حق فرستاد. او رسالت خود را آشکارا ابلاغ کرد و انسان ها را بر مسير حق قرار داد در حالى که راه پيشرفت را به آن ها نشان داده بود، پرچم هاى هدايت را برافراشت و نشانه هاى روشن را برپا ساخت، ريسمان هاى (خيمه) اسلام را محکم کرد و دستگيره هاى ايمان را استوار ساخت.

بخش سوم

وَلَوْ فَکَّرُوا فِي عَظِيمِ آلْقُدْرَةِ، وَجَسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَخَافُوا عَذَابَ آلْحَرِيقِ، وَلکِنِ آلْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَآلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ! أَلا يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ، کَيْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ، وَأَتْقَنَ تَرْکِيبَهُ، وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَآلْبَصَرَ، وَسَوَّى لَهُ آلْعَظْمَ وَآلْبَشَرَ! آنْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لا تَکَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ آلْبَصَرِ، وَلا بِمُسْتَدْرَکِ آلْفِکَرِ، کَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا، وَصُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ آلْحَبَّةَ إِلَى حُجْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِي وِرْدِهَا لِصَدْرِهَا؛ مَکْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا؛ لا يُغْفِلُهَا آلْمَنَّانُ، وَلا يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَلَوْ فِي الصَّفَا آلْيَابِسِ، وَآلْحَجَرِ آلْجَامِسِ! وَلَوْ فَکَّرْتَ فِي مَجَارِي أَکْلِهَا، فِي عُلْوِهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِي آلْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا، وَمَا فِي الرَأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَأُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَبآ، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَبآ! فَتَعَالَى الَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَبَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا! لَمْ يَشْرَکْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَلَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ. وَلَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ آلدَّلالَةُ إِلاَّ عَلَى أَنَّ فَاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ کُلِّ شَيْءٍ، وَغَامِضِ آخْتِلافِ کُلِّ حَيٍّ. وَمَا آلْجَلِيلُ وَاللَّطِيفُ، وَالثَّقِيلُ وَآلْخَفِيفُ، وَآلْقَوِيُّ وَالضَّعِيفُ، فِي خَلْقِهِ إِلاَّ سَوَاءٌ.

اگر در عظمت قدرت (خداوند) و اهمّيّت نعمت او مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند، و از آتش سوزان (دوزخ) مى ترسيدند؛ ولى دل ها بيمار و چشم هاى بصيرت معيوب است، آيا به مخلوقات کوچکى که خدا آفريده، نمى نگرند که چگونه آفرينش آن ها را دقيق و حساب شده و ترکيب آن ها را متقن ساخته، گوش و چشم براى آن ها آفريده و استخوان و پوست آن ها را مرتّب کرده است؟ به اين مورچه با آن جثه کوچک و اندام ظريفش نگاه کنيد که از کوچکى، درست با چشم ديده نمى شود و در انديشه نمى گنجد، چگونه روى زمين (ناهموار و پر سنگلاخ) راه مى رود و به روزى اش دست مى يابد، دانه ها را (از راه هاى دور و نزديک) به لانه اش منتقل و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى کند. در فصل گرما براى سرما، و به هنگام توانايى براى روز ناتوانى، ذخيره مى کند، روزى اش (از سوى خدا) تضمين شده و خوراک موافق طبعش در اختيار او قرار گرفته است، خداوند منّان هرگز از او غافل نمى شود وپروردگار مدبّر محرومش نمى سازد، هر چند در دل سنگ سخت و خشک ودر ميان صخره اى فاقد رطوبت باشد.
اگر در مجارى خوراک در بالا و پايين دستگاه گوارش او و اطراف دنده هاى شکمش و آنچه در سر او، از چشم و گوش، قرار گرفته، بينديشى، شگفت زده خواهى شد و از وصف عجايب او به زحمت خواهى افتاد. پس بزرگ وبلندمرتبه است خداوندى که مورچه را روى دست و پا (ى ضعيف و ظريفش) برپا داشته و او را بر ستون هاى محکمى (نسبت به او)، بنا نهاده است. هيچ آفريدگارى در آفرينش اين حشره با او شريک نبوده و هيچ قدرتمندى او را در آفرينش آن يارى نکرده است. اگر همه راه هاى فکر و انديشه را طى کنى تا به آخر رسى، همه دلايل به تو مى گويند که آفريننده مورچه کوچک همان آفريدگار درخت (تناور) نخل است، زيرا ساختمان اجزاى هر موجودى دقيق است و هر مخلوق زنده اى در درون خود اعضاى مختلف و پيچيده اى دارد. (به يقين) بزرگ و کوچک، سنگين و سبک، و قوىّ و ضعيف، همه در آفرينش خداوند يکسان است و در برابر قدرتش همگون!

بخش چهارم

وَکَذلِکَ السَّمَاءُ وَآلْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَآلْمَاءُ. فَانْظُرْ إِلى الشَّمْسِ وَآلْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَآلْمَاءِ وَآلْحَجَرِ، وَآخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ آلْبِحَارِ، وَکَثْرَةِ هذِهِ آلْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ آلْقِلالِ وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَآلْأَلْسُنِ آلْمُخْتَلِفَاتِ. فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْکَرَ آلْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ آلْمُدَبِّرَ! زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَلا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ؛ وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيمَا آدَّعَوْا، وَلا تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا، وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ؟!

و همين گونه است (آفرينش) آسمان و هوا و بادها و آب. نگاهى بيفکن به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب و سنگ و آمد و شد اين شب ها و روزها وپيدايش درياها و کثرت اين کوه ها و بلندى اين قلّه ها و تعدّد اين لغات وزبان هاى گوناگون، واى بر آن کس که (اين نظام شگرف را ببيند و) نظام آفرين اين جهان را انکار، و مدبّر عالم را نفى کند، آن ها گمان کردند همچون علف هاى خودرو هستند که زارعى ندارند و براى اشکال گوناگونشان آفريننده اى نيست. آن ها براى اثبات ادعاى خويش به دليلى پناه نبرده، و براى آنچه در مغز خود پرورانده اند تحقيقى به عمل نياورده اند. آيا ممکن است ساختمانى بدون سازنده (عاقل و آگاه) يا حتى جنايتى (ى برنامه ريزى شده) بدون جنايتگر پديد آيد؟!

بخش پنجم

وَإِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي آلْجَرَادَةِ، إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ، وَأَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ، وَجَعَلَ لَهَا السَّمْعَ آلْخَفِيَّ، وَفَتَحَ لَهَا آلْفَمَ السَّوِيَّ، وَجَعَلَ لَهَا آلْحِسَّ آلْقَوِيَّ، وَنَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَمِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ. يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ، وَلايَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا، وَلَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ، حَتَّى تَرِدَ آلْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا، وَتَقْضِي مِنْهُ شَهَوَاتِهَا. وَخَلْقُهَا کُلُّهُ لايُکَوِّنُ إِصْبَعآ مُسْتَدِقَّةً.

و اگر مى خواهى، درباره ملخ سخن بگو که خداوند براى او دو چشم سرخ رنگ و دو حدقه همچون دو قرص ماه، آفريده و گوش پنهان و دهان مرتب و متناسب به او بخشيده است. خداوند براى او حس قوى و دو دندان که با آن ها (ساقه وشاخه گياهان و برگ هاى درختان را) مى چيند و دو داس که با آن ها (ساقه ها وبرگ هاى مورد نظر را) مى گيرد قرار داده است. کشاورزان براى زراعت خود از آن ها مى ترسند ولى هرگز قادر بر دفع آن ها نيستند حتى اگر همه دست به دست هم دهند. ملخ نيرومندانه پيش مى آيد تا با جست وخيز خود به کشتزارها وارد شود وآنچه را که مى خواهد، انجام دهد (و هر زمان مايل بود ـ واحتمالا پس از نابودى کشتزار ـ آن جا را ترک گويد) اين ها همه در حالى است که تمام پيکر او به اندازه يک انگشت باريک نيست!

بخش ششم

فَتَبَارَکَ آللهُ الَّذِي يَسْجُدُ لَهُ (مَنْ فِى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعآ وَکَرْهآ)، وَيُعَفِّرُ لَهُ خَدّآ وَوَجْهآ، وَيُلْقِي إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْمآ وَضَعْفآ، وَيُعْطِي لَهُ آلْقِيَادَ رَهْبَةً وَخَوْفآ! فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمْرِهِ؛ أَحْصَى عَدَدَ الرِّيشِ مِنْهَا وَالنَّفَسَ، وَأَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى النَّدَى وَآلْيَبَسِ؛ وَقَدَّرَ أَقْوَاتَهَا، وَأَحْصَى أَجْنَاسَهَا. فَهذَا غُرَابٌ وَهذَا عُقَابٌ. وَهذَا حَمَامٌ وَهذَا نَعَامٌ؛ دَعَا کُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ، وَکَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ.
وَأَنْشَأَ (السَّحَابَ الثِّقَالَ) فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا، وَعَدَّدَ قِسَمَهَا. فَبَلَّ آلْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا، وَأَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا.

بزرگ و جاويدان است خداوندى که همه آن هايى که در آسمان ها و زمين اند از روى اختيار يا اجبار در برابرش سجده مى کنند و صورت و جبين را براى او بر خاک مى سايند و طوق عبادت او را در سلامت و ضعف به گردن مى نهند و زمام اختيار خويش را از روى ترس و بيم به او مى سپارند. پرندگان، مسخّر فرمان اويند، خداوند شماره پرها و نفس هاى آن ها را احصا کرده، پاهاى (بعضى از) آن ها را براى حرکت درون آب و (گروهى ديگر را براى) خشکى محکم ساخته وبراى هر کدام غذاى مناسب و خاصّى مقدّر فرموده و اصناف آن ها را شماره کرده (و هر يک را به شکل خاصّى آفريده) است. اين کلاغ است و آن عقاب، واين کبوتر است و آن شترمرغ. هر يک را به نامى فراخوانده و روزى اش را برعهده گرفته است. ابرهاى سنگين (و پرآب) ايجاد کرد و باران هاى پر پشت و پى در پى از آن فرو فرستاد. سهم هر مکانى را (از باران) مشخص ساخت و با آن، زمين هاى خشک را آبيارى کرد و گياهان را بعد از خشکسالى روياند.