خطبه 176

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ
وَفِيها يَعِظُ وَيُبَيِّنُ فَضْلَ الْقُرْآنِ وَيَنْهى عَنِ الْبِدْعَةِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن مردم را موعظه مى کند و فضايل قرآن را بيان مى فرمايد و از بدعت ها نهى مى کند.

بخش اوّل

آنْتَفِعُوا بِبَيَانِ آللهِ، وَآتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ آللهِ، وَآقْبَلُوا نَصِيحَةَ آللهِ، فَإِنَّ آللهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْکُمْ بِالْجَلِيَّةِ، وَآتَّخَذَ عَلَيْکُمُ آلْحُجَّةَ، وَبَيَّنَ لَکُمْ مَحَابَّهُ مِنَ آلْأَعْمَالِ، وَمَکَارِهَهُ مِنْهَا، لِتَتَّبِعُوا هذِهِ، وَتَجْتَنِبُوا هذِهِ، فَإِنَّ رَسُولَ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَانَ يَقُولُ: «إِنَّ آلْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ، وَإِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ».
وَآعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ آللهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي کُرْهٍ، وَمَا مِنْ مَعْصِيَةِ آللهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ. فَرَحِمَ آللهُ آمْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ، وَقَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْءٍ مَنْزِعآ وَإِنَّهَا لا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوىً.

از آنچه خداوند بيان فرموده، بهره گيريد و از مواعظ و اندرزهاى او پند پذيريد و نصايح او را (با جان و دل) قبول کنيد؛ چراکه خداوند با دليل هاى روشن، راه عذر را به روى شما بسته و حجّت را تمام کرده است. اعمالى را که دوست داردوآنچه را که ناخوش دارد براى شما تبيين کرده است تا از آن ها تبعيّت کنيد و از اين ها دورى گزينيد؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى فرمود: «بهشت در ميان ناراحتى ها و دوزخ در ميان شهوات پيچيده شده است». و بدانيد که هيچ طاعتى نيست جز اين که انسان آن را با ناراحتى انجام مى دهد و هيچ معصيتى نيست جز اين که با شهوت (و علاقه) مرتکب آن مى شود. رحمت خدا بر کسى که خود را از شهوات جدا سازد و هواى نفس را مهار کند؛ چراکه جلوگيرى از نفس سرکش از مشکل ترين کارهاست و اين نفس، همواره به گناه و هوى پرستى ميل دارد.

بخش دوم

وَآعْلَمُوا ـ عِبَادَآللهِ ـ أَنَّ آلْمُؤْمِنَ لا يُصْبِحُ وَلا يُمْسِي إِلاَّ وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا يَزَالُ زَارِيآ عَلَيْهَا وَمُسْتَزِيدآ لَهَا. فَکُونُوا کَالسَّابِقِينَ قَبْلَکُمْ، وَآلْمَاضِينَ أَمَامَکُمْ. قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِل، وَطَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازل.

بدانيد اى بندگان خدا که انسان باايمان، صبح و شام بر او نمى گذرد مگر اين که نزد خويش متّهم است. پيوسته از خود عيب مى گيرد (و خويشتن را نقد مى کند) و براى خود طالب تکامل و فزونى است؛ بنابراين همچون پيشينيان و گذشتگان (صالح) خود باشيد که قبل از شما بودند. آن ها شبيه مسافرى بودند که عمودهاى خيمه را برگرفته و طىّ طريق مى کند (دنيا را گذرگاهى مى دانستند به سوى سراى جاودان).

بخش سوم

وَآعْلَمُوا أَنَّ هذَا آلْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لا يَغُشُّ، وَآلْهَادِي الَّذِي لايُضِلُّ، وَآلْمُحَدِّثُ الَّذِي لا يَکْذِبُ. وَمَا جَالَسَ هذَا آلْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلاَّ قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ: زِيَادَةٍ فِي هُدىً، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمىً. وَآعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ آلْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ، وَلا لِأَحَدٍ قَبْلَ آلْقُرْآنِ مِنْ غِنىً ؛ فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ، وَآسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ، فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ: وَهُوَ آلْکُفْرُ وَالنِّفَاقُ، وَآلْغَيُّ وَالضَّلالُ، فَاسْأَلُوا آللهَ بِهِ، وَتَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ، وَلا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ، إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ آلْعِبَادُ إِلَى آللهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ.

بدانيد! اين قرآن، پنددهنده اى است که هرگز کسى را نمى فريبد و هدايتگرى است که هيچ گاه گمراه نمى سازد و سخن گويى است که هرگز دروغ نمى گويد. هيچ کس در کنار اين قرآن ننشسته جز اين که از کنار آن با زياده يا نقصانى برخاسته؛ زيادتى در هدايت يا نقصانى از کوردلى و جهالت. و بدانيد که هيچ کس با داشتن قرآن، فقر و بيچارگى ندارد و هيچ کس بدون آن غنا و بى نيازى نخواهد داشت. حال که چنين است براى درمان بيمارى هاى خود از قرآن شفا بطلبيد وبراى پيروزى بر سختى ها و مشکلات از آن يارى بجوييد؛ زيرا در قرآن شفاى سخت ترين بيمارى ها يعنى کفر و نفاق و جهل و ضلالت است، بنابراين آنچه را که مى خواهيد، به وسيله قرآن از خدا بخواهيد و با محبّت قرآن به سوى خدا روى آوريد، و هرگز به وسيله آن از مخلوقات او چيزى نخواهيد؛ زيرا بندگان هرگز با چيزى مانند آن به خدا تقرّب نجسته اند.

بخش چهارم

وَآعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَقَائِلٌ مُصَدَّقٌ، وَأَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ آلْقُرْآنُ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ، وَمَنْ مَحَلَ بِهِ آلْقُرْآنُ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ: «أَلا إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِي حَرْثِهِ وَعَاقِبَةِ عَمَلِهِ، غَيْرَ حَرَثَةِ آلْقُرْآنِ». فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَأَتْبَاعِهِ، وَآسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّکُمْ، وَآسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِکُمْ، وَآتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَکُمْ، وَآسْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَکُمْ.

بدانيد! قرآن، شفاعت کننده اى است که شفاعتش مورد قبول و گوينده اى است که سخنش مقبول است. آن کس که قرآن در روز قيامت براى او شفاعت کند مشمول شفاعت مى شود و آن کس که قرآن در قيامت از وى شکايت کند گواهى اش بر ضدّ او پذيرفته خواهد شد؛ چراکه روز قيامت، منادى صدا مى زند : آگاه باشيد! امروز هرکس گرفتار بذرى است که افشانده و در گروى عاقبت اعمال خويش است؛ جز آنان که بذر قرآن افشاندند. شما نيز از بذرافشانان قرآن وپيروان آن باشيد. پروردگارتان را با قرآن بشناسيد و خويشتن را با آن اندرز دهيد و دربرابر قرآن، آراى خود را متّهم کنيد و خواسته هاى نفسانى خويش را دربرابر آن نادرست بشماريد.

بخش پنجم

الْعَمَلَ آلْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، وَالْإِسْتِقَامَةَ آلاِسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَآلْوَرَعَ آلْوَرَعَ! «إِنَّ لَکُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِکُمْ»، وَإِنَّ لَکُمْ عَلَمآ فَاهْتَدُوا بِعَلَمِکُمْ، وَإِنَّ لِلْإِسْلامِ غَايَةً فَانْتَهُوا إِلى غَايَتِهِ، وَآخْرُجُوا إِلَى آللهِ بِمَا آفْتَرَضَ عَلَيْکُمْ مِنْ حَقِّهِ، وَبَيَّنَ لَکُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ. أَنَا شَاهِدٌ لَکُمْ، وَحَجِيجٌ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ عَنْکُمْ.

عمل کنيد، عمل کنيد؛ سپس به پايان رسانيد، به پايان رسانيد، اعتدال، اعتدال؛ سپس شکيبايى، شکيبايى؛ و پارسايى، پارسايى. (بدانيد) براى شما پايان و مقصدى است، خود را به آن برسانيد، و براى شما نشانه اى قرار داده شده، به وسيله آن راه را پيدا کنيد، و اسلام هدفى دارد به هدف آن برسيد. با انجام دادن فرايضى که خدا بر عهده شما گذاشته و وظايفى که براى شما تبيين کرده، حق او را ادا کنيد که (اگر چنين کنيد) من مدافع شما در روز قيامت خواهم بود!

بخش ششم

أَلا وَإِنَّ آلْقَدَرَ السَّابِقَ قَدْ وَقَعَ، وَآلْقَضَاءَ آلْمَاضِيَ قَدْ تَوَرَّدَ؛ وَإِنِّي مُتَکَلِّمٌ بِعِدَةِ آللهِ وَحُجَّتِهِ. قَالَ اللهُ تَعَالَى: (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ آسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَنْ لا تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ)، وَقَدْ قُلْتُمْ: (رَبُّنَا اللهُ)، فَاسْتَقِيمُوا عَلَى کِتَابِهِ، وَعَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ، وَعَلَى الطَّرِيقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِهِ ثُمَّ لاتَمْرُقُوا مِنْهَا، وَلا تَبْتَدِعُوا فِيهَا، وَلاتُخَالِفُوا عَنْهَا. فَإِنَّ أَهْلَ آلْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَاللهِ يَوْمَ آلْقِيَامَةِ.

آگاه باشيد! مقدّرات پيشين به وقوع پيوست و قضا (ى الهى) انجام شد (و سرانجام خلافت به اهلش رسيد) و من به اتّکاى وعده هاى الهى و با دليل وحجّت او سخن مى گويم. خداوند مى فرمايد: کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس در مسير مستقيم، ثابت ماندند، فرشتگان الهى بر آن ها نازل مى شوند (و به آن ها مى گويند:) نترسيد و اندوهگين مباشيد و بشارت باد بر شما آن بهشتى که به شما وعده داده مى شد. شما گفته ايد: پروردگار ما خداست؛ بنابراين بايد بر طريقه کتاب او و راه روشن فرمانش و مسير درست عبادتش، مستقيم وثابت بمانيد. سپس از اين مسير روشن خارج نشويد و در آن بدعتى نگذاريد واز آن منحرف نگرديد؛ زيرا آنان که خارج شوند در قيامت در پيشگاه خدا وامى مانند و به سرمنزل مقصود نمى رسند.

بخش هفتم

ثُمَّ إِيَّاکُمْ وَتَهْزِيعَ آلْأَخْلاقِ وَتَصْرِيفَهَا، وَآجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِدآ، وَلْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ. وَآللهِ مَا أَرَى عَبْدآ يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى يَخْزُنَ لِسَانَهُ. وَإِنَّ لِسَانَ آلْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ، وَإِنَّ قَلْبَ آلْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ: لِأَنَّ آلْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ کَانَ خَيْرآ أَبْدَاهُ، وَإِنْ کَانَ شَرّآ وَارَاهُ. وَإِنَّ آلْمُنَافِقَ يَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لا يَدْرِي مَاذَا لَهُ، وَمَاذَا عَلَيْهِ. وَلَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله): «لا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ. وَلايَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ». فَمَنِ آسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أَنْ يَلْقَى آللهَ تَعَالَى وَهُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ آلْمُسْلِمِينَ وَأَمْوَالِهِمْ، سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ، فَلْيَفْعَلْ.

سپس برحذر باشيد از درهم شکستن فضايل اخلاقى و دگرگون ساختن آن. يک زبان باشيد (و هميشه حق بگوييد) انسان بايد زبان خود را نگه دارد؛ زيرا اين زبان، سرکش است و صاحبش را به هلاکت مى افکند. به خدا سوگند! باور نمى کنم بنده اى که زبانش را حفظ نکند، به درجه اى از تقوا برسد که به حالش سودمند گردد، (بدانيد،) زبان مؤمن، پشت قلب او قرار دارد و قلب منافق، پشت زبان اوست؛ چون مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد نخست مى انديشد؛ اگر خير بود اظهار مى کند و اگر شرّ بود آن را پنهان مى سازد؛ ولى منافق آنچه بر زبانش جارى مى شود مى گويد؛ در حالى که نمى داند کدام به سود اوست و کدام به زيان او. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: ايمانِ هيچ بنده اى صاف و استوار نخواهد شد تا قلبش صاف شود و هيچ گاه قلبش صاف و استوار نخواهد شد تا زبانش چنين گردد. هرکس از شما بتواند خدا را در حالى ملاقات کند که دستش از خون و اموال مسلمانان پاک و زبانش از تعدى به آبروى آنان سالم مانده باشد، بايد چنين کند (که نجات در آن است).

بخش هشتم

وَآعْلَمُوا عِبَادَآللهِ أَنَّ آلْمُؤمِنَ يَسْتَحِلُّ آلْعَامَ مَا آسْتَحَلَّ عَامآ أَوَّلَ، وَيُحَرِّمُ آلْعَامَ مَا حَرَّمَ عَامآ أَوَّلَ ؛ وَأَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لا يُحِلُّ لَکُمْ شَيْئآ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْکُمْ، وَلکِنَّ آلْحَلالَ مَا أَحَلَّ آللهُ، وَآلْحَرَامَ مَا حَرَّمَ آللهُ. فَقَدْ جَرَّبْتُمُ آلْأُمُورَ وَضَرَّسْتُمُوهَا، وَوُعِظْتُمْ بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، وَضُرِبَتِ آلْأَمْثَالُ لَکُمْ، وَدُعِيتُمْ إِلَى آلْأَمْرِ آلْوَاضِحِ ؛ فَلا يَصَمُّ عَنْ ذلِکَ إِلاَّ أَصَمُّ، وَلا يَعْمَى عَنْ ذلِکَ إِلاَّ أَعْمَى. وَمَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ آللهُ بِالْبَلاءِ وَالتَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْءٍ مِنَ آلْعِظَةِ، وَأَتَاهُ آلتَّقْصِيرُ مِنْ أَمَامِهِ، حَتَّى يَعْرِفَ مَا أَنْکَرَ، وَيُنْکِرَ مَا عَرَفَ. وَإِنَّمَا النَّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرْعَةً وَمُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ آللهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ، وَلا ضِيَاءُ حُجَّةٍ.

بدانيد اى بندگان خدا! انسان باايمان آنچه را که سال گذشته حلال مى شمرد، امسال هم حلال مى شمرد و آنچه را که سال گذشته حرام مى دانست امسال هم حرام مى داند. (بدانيد) بدعت هايى که مردم گذاشته اند آنچه را که بر شما حرام شده، حلال نمى کند؛ حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام ساخته است. شما امور مختلف را (درمورد بدعت ها) آزموده ايد و خوب و بد را در اين تجربه آموخته ايد و با وضع گذشتگان پند و اندرز داده شده ايد، عبرت گرفته ايد و مَثَل ها براى شما زده شده و به امرى آشکار دعوت شده ايد. بر اين اساس، تنها افراد ناشنوا از درک اين مطلب عاجز و ناتوان اند و تنها نابينايان آن را نمى بينند (بدانيد) آن کس که از آزمون هاى الهى و تجربه ها سودى نبرد، از هيچ پند و اندرزى سود نخواهد برد و نتيجه تقصير او، آشکارا دامان او را مى گيرد (و دچار کوته بينى و کوته فکرى مى شود)؛ تا آن جا که بد را خوب و خوب را بد مى بيند. مردم دو گروه بيش نيستند: گروهى تابع شريعت و آيين خدا و گروهى بدعت گذار که دليلى ازسوى خدا و از سنّت پيامبر و نورى از حجّت و دليل (عقل) با خود ندارند!

بخش نهم

وَإِنَّ آللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَدآ بِمِثْلِ هذَا آلْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ «حَبْلُ آللهِ آلْمَتِينُ»، وَسَبَبُهُ آلْأَمِينُ، وَفِيهِ رَبِيعُ آلْقَلْبِ، وَيَنَابِيعُ آلْعِلْمِ، وَمَا لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ، مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ آلْمُتَذَکِّرُونَ، وَبَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ آلْمُتَنَاسُونَ. فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْرآ فَأَعِينُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا رَأَيْتُمْ شَرّآ فَاذْهَبُوا عَنْهُ، فَإِنَّ رَسُولَ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَانَ يَقُولُ: «يَابْنَ آدَمَ، آعْمَلِ آلْخَيْرَ وَدَعِ الشَّرَّ، فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ».

خداوند سبحان، احدى را درباره چيزى مانند قرآن، پند و اندرز نداده است؛ زيرا قرآن رشته محکم خدا و وسيله مطمئن اوست. در قرآن، بهار دل ها وچشمه هاى جوشان علم و دانش است و براى (زدودن زنگار غفلت و گناه از) قلب، صيقلى جز قرآن نيست؛ اما متأسفانه آن ها که از قرآن پند مى گرفتند رفتند وفراموش کاران يا کسانى که خود را به فراموشى زده اند، مانده اند (راه خدا ومسير قرآن، روشن است) هرگاه کار نيکى را مشاهده کرديد به آن کمک کنيد وهر زمان کار شرّى را ديديد از آن بگذريد؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى فرمود: اى فرزند آدم! کار نيک انجام ده و بدى را رها کن که اگر چنين کنى نجابت خود را حفظ کرده اى و در جاده مستقيم و ميانه (دور از افراط و تفريط) گام برداشته اى.

بخش دهم

أَلا وَإِنَّ الظُّلْمَ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لايُغْفَرُ، وَظُلْمٌ لا يُتْرَکُ، وَظُلْمٌ مَغْفُورٌ لايُطْلَبُ. فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لا يُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللهِ، قَالَ آللهُ تَعَالَى: (إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ). وَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ آلْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ آلْهَنَاتِ. وَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لا يُتْرَکُ فَظُلْمُ آلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضآ. آلْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدِيدٌ. لَيْسَ هُوَ جَرْحآ بِالْمُدَى وَلاضَرْبآ بِالسِّيَاطِ، وَلکِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذلِکَ مَعَهُ. فَإِيَّاکُمْ وَالتَّلَوُّنَ فِي دِينِ آللهِ، فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيمَا تَکْرَهُونَ مِنَ آلْحَقِّ، خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيمَا تُحِبُّونَ مِنَ آلْبَاطِلِ. وَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَدآ بِفُرْقَةٍ خَيْرآ مِمَّنْ مَضَى، وَلا مِمَّنْ بَقِيَ.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ «طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ»، وَطُوبى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ، وَأَکَلَ قُوتَهُ، وَآشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ، «وَبَکَى عَلَى خَطِيئَتِهِ» فَکَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُلٍ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ!

آگاه باشيد! ظلم سه گونه است: ظلمى که هرگز بخشوده نخواهد شد و ظلمى که بدون کيفر نخواهد بود و ظلمى که بخشوده مى شود و بازخواست ندارد؛ امّا ظلمى که بخشوده نخواهد شد، شرک به خداست. خداوند متعال مى فرمايد: خدا هيچ گاه شرک به خود را نمى بخشد (و کسانى را که همتايى براى او قرار دهند مشمول عفو نخواهد ساخت)؛ امّا ظلمى که بخشوده مى شود، ستمى است که بندگان با ارتکاب گناهان صغيره به خويشتن کرده اند و امّا ظلمى که بدون کيفر نمى ماند، ظلم بندگان به يکديگر است که قصاص در آن جا شديد است. اين قصاص، مجروح ساختن با کارد يا زدن با تازيانه نيست؛ بلکه چيزى است که اين ها دربرابرش کوچک است. مبادا در دين خدا به رنگ هاى مختلف درآييد، چراکه اتحاد و اجتماع در راه حق ـ هر چند خوشايند شما نباشد ـ از پراکندگى در راه باطلى که مورد علاقه شماست بهتر است و خداوند سبحان به هيچ کس، نه از گذشتگان و نه باقى ماندگان، به سبب اختلاف و تفرقه، نتيجه خوبى نبخشيده است. اى مردم! خوشا به حال آن کس که پرداختن به حال خويش او را از توجّه به عيوب مردم بازدارد و خوشا به حال آن کس که در خانه نشسته، روزى خود را مى خورد و به طاعت پروردگارش مى پردازد و براى گناه خويش مى گريد. چنين کسى به اصلاح خويش مشغول است و مردم از دست او در آسايش اند.